گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر و مفسران
جلد اول
فصل پنجم تفسیر در دوران صحابه



«1» آنان در پیشگاه خدا درجات متفاوتی دارند
بی تردید، پس از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله صحابه کبار بودند که مسؤولیت پخش و گسترش علوم و معارف اسلامی را بر
عهده داشتند؛ زیرا تنها آنان بودند که حاملان پرچم هدایت و پیام رسان دستورات شریعت بودند، و این افتخار را براي همیشه به
خود اختصاص دادند.
آري، تمامی صحابه در مراتب علمی و دانش اسلامی یکسان نبوده و بر حسب استعدادها و مواهب ذاتی و مقدار حضور علمی نزد
أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ » : پیامبر اسلام، داراي درجات متفاوت بودهاند و هر یک طبق ظرفیت خود از آن منبع سرشار بهره بردهاند
باران رحمت از آسمان فیض الهی ریزش نمود و پهناي دشتها هر یک به اندازه ظرفیت خود از آن لبریز شده، ؛«2» « أَوْدِیَۀٌ بِقَدَرِها
روان گشتند.
درجه و مرتبه هر که را مشیت و حکمت ما (خداوند) اقتضا کند بالا میبریم و ؛«3» « نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ وَ فَوْقَ کُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِیمٌ »
صفحه 123 از 345
.163 : آل عمران 3 ،« هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ » ( بالاتر از هر دارنده دانشی، دانشوري ( 1
.17 : 2) رعد 13 )
.76 : 3) یوسف 12 )
ص: 188
وجود دارد؛ یعنی مراتب تصاعدي دانش لا یتناهی است.
خداوند به هر کس که بخواهد، حکمت ارزانی میدارد، و هر ؛«1» « یُؤْتِی الْحِکْمَۀَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَۀَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً »
که بدو حکمت داده شد، هر آینه از ارزشهاي فراوان بهرهمند گردیده است.
من با اصحاب پیامبر همنشینی کردهام؛ آنان را همچون آبشخورهایی یافتم که برخی یک » : میگوید «2» مسروق بن اجدع همدانی
نفر را سیراب میکند و برخی دو نفر و برخی ده نفر و برخی صد نفر را و برخی آن اندازه پر آب است که اگر تمام ساکنان زمین
برخی از آبشخورها یک سوار را سیراب میکند، » : در عبارت ابن کثیر آمده است .«3» « از آن بنوشند، جملگی را سیراب میسازد
که مقصود او از این بخش که گروه فراوانی را سیراب میسازد، امیر «4» « برخی دو سوار و برخی گروه فراوانی را سیراب میسازد
کوه بلند را مانم که سیلاب از ستیغ من ریزان » : مؤمنان علی علیه السّلام است که خود- در نهج البلاغه- در وصف خویش میگوید
دانش به سه نفر ختم میگردد: » : و نیز مسروق میگوید .«5» « است و مرغ از پریدن به قلهام ناتوان
علی بن ابی طالب که عالم مدینه است، عبد اللّه بن مسعود عالم عراق و ابو الدرداء عالم شام. هر گاه اینان با یک دیگر بنشینند، دو
.«6» « دانشمند عراق و شام از دانشور مدینه پرسش نمایند، ولی او از آنان چیزي نمیپرسد
انصاف این است که صحابه در توان فهم قرآن و درك معانی آن با یک دیگر تفاوت داشتند، و این تفاوت ناشی » : ذهبی میگوید
از تفاوت در اسباب و وسایل فهم قرآن است که در اختیار داشتند؛ مثلا آگاهی آنان نسبت به زبان عرب یکسان نبود؛ برخی
.269 : بودند؛ همانند ( 1) بقره 2 «7» اطلاعات گسترده داشتند و آشنا با واژههاي غریب
از .« کسی را در طلب دانش، از او کوشاتر ندیدم. معلم، قاري و مفتی بود » : 2) وي از تابعان و فقیهی پارساست. شعبی میگوید )
اصحاب امیر مؤمنان علیه السّلام است و در تمام جنگهاي حضرت شرکت کرد. به سال 62 در سن 63 سالگی دیده از جهان فرو
بست.
. 3) التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 36 )
. 4) النهایه، ج 1، ص 28 )
5) نهج البلاغه، خطبه شماره 3 (شقشقیه). )
. 6) ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج 3، ص 51 ، شرح حال امام علی بن ابی طالب، شماره 1086 )
7) مقصود از غریب در اینجا: نامأنوس بودن چنین واژههایی براي همگان است که نوعا استعمال آنها در برخی از قبایل عرب رایج )
بوده و نزد دیگران نامأنوس بوده و قرآن از آن بهره برده است.
ص: 189
عبد اللّه بن عباس، در حالی که برخی دیگر این گونه نبودند. برخی از آنان همواره ملازم و همراه پیامبر بودند؛ لذا آن بخش از
اسباب نزول را که دیگران نمیدانستند، اینان میدانستند؛ مانند علی بن ابی طالب علیه السّلام. علاوه بر اینها، صحابه در درجه علمی
.«1» « و تواناییهاي عقلی نیز یکسان نبودند، بلکه در این باب با یک دیگر تفاوت زیادي داشتند
براي روشن شدن این تفاوت به نمونههاي زیر توجه کنید:
وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ » که عربی اصیل به شمار میرود از آیه مبارکه «2» 1. عدي بن حاتم
صفحه 124 از 345
ظاهر آیه را دیده و چنین برداشت کرده است که باید دو ریسمان سفید و سیاه را در مقابل نور فجر گرفت و آنها را «3» « مِنَ الْفَجْرِ
از هم تشخیص داد؛ لذا ریسمانهاي سفید و سیاهی را از زیر بالش خود نهاده بود و هنگام فجر به آنها مینگریست، ولی تشخیص
یکی از دیگري برایش ممکن نگشت. به هنگام روز نزد پیامبر آمد و از کار خویش، آن حضرت را آگاه ساخت.
پیامبر صلّی اللّه علیه و آله از این عمل وي چنان خندیدند که دندانهایشان پدیدار گشت، و در بعضی روایات آمده که آن حضرت
کنایه از اینکه وي متوجه حقیقت امر نگردیده است. آنگاه به وي ،«! معلوم میشود بالش تو خیلی پهن است » : به وي فرمودند
مقصود از آیه، پدیدار شدن سپیدي صبحدم از دل تاریکی شب است؛ سپیدهاي که در افق- به شکل عرضی- در دل » : فرمودند
.35 - تاریکی شب که در شرف اتمام است ( 1) التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 36
2) وي فرزند همان حاتم معروف است که ضرب المثل سخاوت و بخشندگی است. در سال نهم هجري با هیأتی، به پیامبر روي )
آورد. وي فردي بخشنده و شریف و در میان قوم خویش، داراي ایمان راسخ و عقیدهاي استوار بود. از وي چنین روایت شده است
رسول خدا صلّی اللّه علیه و ،« هیچگاه نشد که وقت نماز بر من آید مگر آنکه در خود به سوي نماز شوقی احساس میکردم » : که
اشعث کسی را پیش او فرستاد و از وي خواست که دیگهاي پدرش، حاتم را » : آله وي را بسیار گرامی میداشت، شعبی میگوید
به عاریه بدهد، عدي دیگها را پر ساخت و آنها را به سوي اشعث بردند، اشعث گفت: آنها را خالی خواسته بودیم. عدي پاسخ
وي از عثمان روي گردان و بر اطاعت امیر مؤمنان علیه السّلام استوار بود. چشمانش در .« داد: من آنها را خالی عاریه نمیدهم
جنگ جمل آسیب دید و دو پسر از او در رکاب حضرت علی علیه السّلام شربت شهادت نوشیدند. وي در جنگ صفین نیز حضور
.392 - داشت و به سال 67 هجري در کوفه در سن 120 سالگی در روزگار مختار بدرود حیات گفت. اسد الغابه، ج 3، ص 394
.187 : بقره 2 .« بخورید و بیاشامید تا روشنی روز از تاریکی شب بر شما نمایان شود » (3)
ص: 190
.«1» « ظاهر میشود
اذان بلال یا سپیده دم مستطیلی- سپیده دم تابناك که بالا آمده است- شما را از خوردن » : آمده است « الدر المنثور » در تفسیر
.« سحري باز ندارد، بلکه با مشاهده سپیده دم آشکار در افق [که گسترده و قرمزگون است چیزي نخورید
اذان بلال شما را از خوردن سحري باز ندارد؛ زیرا هنگام اذان وي هنوز شب هنگام است، و تا هنگام » : در حدیث دیگر آمده است
.«2» « استماع اذان ابن ام مکتوم بخورید و بیاشامید؛ زیرا وي تا فجر طلوع نکند، اذان نمیگوید
مراد از فجر و سپیده دم؛ نوار سفید رنگی است که در دامنه افق گسترده میگردد، نه آنکه به » : امام باقر علیه السّلام فرموده است
.«3» « صورت عمودي مشاهده میشود
ارتکاب گناه را فهمیده است، پنداري که با سیاق آیه- که در ستایش جایگاه حقیقی مؤمنان « یُؤْتُونَ ما آتَوْا » 2. عایشه از آیه مبارکه
إِنَّ الَّذِینَ هُمْ مِنْ خَشْیَۀِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ- تا آنجا که میگوید:- وَ » : وارد شده است- در تنافی کامل است. آیه شریفه چنین است
.«4» « الَّذِینَ یُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَۀٌ أَنَّهُمْ إِلی رَبِّهِمْ راجِعُونَ. أُولئِکَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ
عایشه از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله پرسید: آیا مؤمنی که دست به دزدي میزند، مرتکب زنا ( 1) فتح الباري فی شرح البخاري، ج
. 113 . جامع البیان، ج 2، ص 100 - 4، ص 114
. 2) الدرّ المنثور، ج 1، ص 200 )
محدثان مطلب را بدین گونه که گذشت درباره بلال و ابن ام مکتوم نقل کردهاند، ولی ظاهرا اشتباه است که یا از سوي ناسخ رخ
داده و یا از طرف راوي صورت پذیرفته است، چون تنها مؤذّن مورد اعتماد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و صحابه، بلال بود و ابن ام
مکتوم مردي نابینا بود و اندکی قبل از طلوع سپیده دم اذان میگفت. سرّ تشریع دو اذان نیز که اهل مدینه تا به امروز بر این سنت
صفحه 125 از 345
باقی ماندهاند همین است. مرحوم صدوق میگوید: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دو مؤذن داشت: یکی بلال و دیگري ابن ام مکتوم
ابن ام مکتوم در » : که نابینا بود و قبل از طلوع صبح (فجر) اذان میگفت و بلال بعد از سپیده صبح اذان میگفت؛ لذا پیامبر فرمود
اهل سنت در .« شب اذان میگوید و هر گاه اذان وي را شنیدید به خوردن و آشامیدن ادامه دهید تا آنگاه که اذان بلال را بشنوید
بلال در شب اذان میگوید؛ لذا هر گاه اذانش را » : این حدیث تغییر داده و چنین گفتهاند که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود
.193 - من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 194 .« شنیدید، خوردن و آشامیدن را ترك نکنید تا اینکه ابن ام مکتوم اذان بگوید
3) وسائل الشیعه، ج 4، ص 211 ، شماره 4، باب 27 مواقیت. )
کسانی که از بیم پروردگارشان ترسانند ... و کسانی که آنچه باید بدهند، میدهند و دلهایشان ترسان است، بدان سبب که به » (4)
.« سوي پروردگارشان باز خواهند گشت. آنان به نیکیها میشتابند و بدان پیشی گیرندگانند
.57 -61 : مؤمنون 23
ص: 191
خیر؛ بلکه مؤمن کسی است که روزه میگیرد و نماز به پاي » : میشود و شرب خمر مینماید، او از خدا میترسد؟! حضرت فرمود
کنایه از اینکه او اطاعت الهی را به جاي میآورد، ولی خوف آن .«1» « میدارد و در راه خدا انفاق میکند و از خدا هم میترسد
دارد که مبادا نتواند اطاعت حق را چنان که باید کامل و مطابق خواست الهی به جاي آرد! شاید آنچه موجب اشتباه عایشه گردیده
بطلان این قرائت «3» تصور نموده است به معناي (یعملون ما عملوا)؛ که ما در گذشته «2» ( این باشد که آیه را به قصر (یأتون ما أتوا
را روشن ساختیم. قرائت صحیح با مد است؛ یعنی کارهاي نیک را دور از عجب و ریا به جاي آورند؛ تفسیر پیامبر صلّی اللّه علیه و
آله نیز به همین نکته اشاره دارد.
روزي عمار یاسر خدمت پیامبر عرض کرد: در شب جنب شدم و آب جهت » : 3. زراره از امام باقر علیه السّلام نقل میکند که فرمود
غسل همراه نداشتم. حضرت فرمود:
آنگاه پیامبر به او تیمم را آموخت؛ چه بدل از «4» !! چه کار کردي؟ گفت: لباس خویش افکندم و تن خویش را به خاك مالیدم
.« وضو و چه بدل از غسل
فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلی طَعامِهِ، أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبا، ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ » 4. عمر بن خطاب آیاتی چند از سوره عبس را خواند تا رسید به آیه
آنگاه گفت: معناي .«5» « شَ  قا، فَأَنْبَتْنا فِیها حَبا، وَ عِنَباً وَ قَضْ باً، وَ زَیْتُوناً وَ نَخْلًا، وَ حَ دائِقَ غُلْباً، وَ فاکِهَۀً وَ أَبا، مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ
(فاکهه؛ میوه) را فهمیدم، ولی (أبّ) یعنی چه؟ اندکی در خود فرو رفت و سپس گفت: اي عمر! این گونه سؤالات تکلف و خود را
، به دشواري انداختن است، چه گزندي به تو رسد اگر معناي (أبّ) را ندانی؟ از آنچه در قرآن براي شما به طور ( 1) الاتقان، ج 4
.393 - ص 238 . المستدرك علی الصحیحین، ج 2، ص 394
.« افعال » ثلاثی مزید از باب :« مدّ » ثلاثی مجرد خواندن آیه است و مقصود از :« قصر » 2) مقصود از )
از عامر، ذیل شماره 20 بحث کردیم. ر. ك: « حشویه » 3) این مطلب را به هنگام بحث از مسأله تحریف نزد )
. مستدرك الحاکم، ج 2، ص 246 و 235
. 4) تفسیر عیاشی، ج 1، ص 244 ، شماره 144 و 145 و ص 302 ، شماره 63 )
ما آب را فرو ریختیم، سپس زمین را شکافتیم، پس در آن دانه رویاندیم و انگور و سبزي و زیتون و درخت خرما و باغها که » (5)
.« درختان بزرگ دارد و میوه و گیاه، که مایه برخورداري براي شماست و براي چهارپایان شما
مشتق شده به معناي آماده شدن « أبّ لکذا » 24 . أبّ: علف آماده براي جمعآوري یا چریدن گوسفند را گویند که از -32 : عبس 80
أبّ، به » : عبارت است از میوه رسیده و آماده براي خوردن یا چیدن. در معجم الوسیط آمده است « فاکهۀ » براي کاري. همچنین
صفحه 126 از 345
.« معناي علف است؛ چه سبز باشد و چه خشک
ص: 192
روشن بیان شده، پیروي نموده و بدان عمل نمایید و آنچه را نمیتوانید بفهمید به خداوند واگذارید! شاید تفسیر آیه را از وي
پرسیدهاند و او در مقام پاسخ حیران مانده که چنین سخنی بر زبان جاري ساخته است.
کدام آسمان بر من سایه افکند و » : همچنین روایت شده که قبل از عمر، از ابو بکر درباره تفسیر این آیه پرسیدند؛ در جواب گفت
.«1» « کدامین زمین مرا بر روي خود نگاه دارد، آنگاه که درباره کتاب خدا سخنی ندانسته بگویم
اگر ما به عصر صحابه بنگریم، در خواهیم یافت که همه صحابه در فهم معانی قرآن یکسان نبودند، بلکه با هم » : ذهبی میگوید
تفاوت داشتند؛ بسیاري از آیات که براي بعضی از آنان روشن بود، براي برخی دیگر مبهم و ناآشنا بود؛ این مطلب به تفاوت آنان
از نظر توان فکري و شناخت شرایط زمانی و مکانی نزول قرآن بر میگردد. از این هم بالاتر، آنان از نظر شناخت معانی لغوي
واژگان قرآن نیز در یک درجه نبودند؛ عدهاي از صحابه به پارهاي از واژههاي قرآن شناخت نداشتند. البته این موضوع نقص تلقی
نمیشود، چون معانی همه واژهها را تنها معصوم میتواند احاطه پیدا کند و هیچ کس هم ادعا نکرده است که تک تک افراد امت
باید همه واژههاي زبان خود را بشناسند.- وي در ادامه میگوید:- از جمله شواهد ادعاي ما، حدیثی است که ابو عبیده در باب
فضایل از انس نقل میکند؛ میگوید:
سپس گفت: «2» « وَ فاکِهَۀً وَ أَبا » : عمر بن خطاب در حالی که بر منبر بود این آیه را خواند
معناي فاکهه را دانستم، ولی (أبّ) به چه معناست؟ وي در خود فرو رفت و پس از اندکی درنگ گفت: اي عمر! این گونه
را خواند، آنگاه «3» « أَوْ یَأْخُذَهُمْ عَلی تَخَوُّفٍ » پرسشها تکلف است. شاهد دیگر روایتی است که میگوید: عمر بر منبر بود و آیه
درباره معناي تخوّف از حاضران پرسش نمود. مردي از قبیله هذیل گفت: تخوّف در نزد ما به معناي تنقّص؛ اندك اندك شدن
. است، و این شعر را خواند: ( 1) الدرّ المنثور، ج 6، ص 317 . المستدرك، ج 2، ص 514
.31 : 2) عبس 80 )
.47 : 3) نحل 16 )
ص: 193
« تخوّف الرحل منها تامکا قردا کما تخوّف عود النّبعۀ السّفن
.«1»
تخوّف به معناي تنقّص است و تنقّص یعنی اینکه افراد را یکی پس از دیگري برچیند به گونهاي که در آخر هیچ » : طبرسی میگوید
فرّاء «2» . آورده است « سیر » به « رحل » آنگاه شعر بالا را با تغییر .« کس نماند، در این حالت بیم هلاکت و نابودي تدریجی میرود
.«3» « تخوّف در تفسیر به معناي تنقّص است » : میگوید
با توجه به مطالب یاد شده معناي آیه چنین میشود: خداي تعالی آنان را به تدریج نابود میسازد. امري که آنان را در ترس از
نابودي قرار میدهد، این است که میبینند رو به کم شدن و نابودي تدریجی هستند. نظیر این مفهوم در برخی آیات دیگر هم آمده
وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَ یْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ » ؛«4» « أَ فَلا یَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنْقُصُ ها مِنْ أَطْرافِها » : است
.«5» « الثَّمَراتِ
را نمیدانستم تا اینکه روزي دو «6» « فاطِرِ السَّماواتِ » من معناي » : 5. ابو عبیده از طریق مجاهد از عبد اللّه بن عباس نقل میکند که
.«7» « بادیه نشین که بر سر چاه آبی با هم نزاع داشتند، نزد من آمدند، یکی میگفت: أنا فطرتها، و دیگري میگفت: أنا ابتدأتها
که هر دو به معناي حفر کردن است.
صفحه 127 از 345
پوشیده میماند ( 1) ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 34 . به « أبّ و تخوّف » وقتی بن عمر بن خطاب معناي » : ذهبی میگوید
.87 - نقل از الموافقات، ج 2، ص 88
رحل شبیه زین اسب است و بر پشت شتر مینهند. تامک: کوهان شتر است. قرد: شتري است که موهاي کوهان او به هم پیچیده
شده است که گویا به منزله حفاظ براي آن به شمار میآید. نبع: درختی است که از چوب آن کمان و تیر میسازند. سفن: هر
چیزي که با آن چوب میتراشند مانند سوهان و امثال آن. معناي بیت این است که جهاز شتر اطراف کوهان را سایید. و به رغم بلند
بودن آن و پیچیده شدن در میان موهاي به هم پیوسته، کنارههاي آن را خورده و از موهاي آن کاسته است، چنان که سوهان اطراف
چوب گیاه نبعه را میتراشد تا از آن تیر و کمان ساخته شود.
. 2) مجمع البیان، ج 6، ص 363 )
. 3) معانی القرآن، ج 2، ص 101 )
أَ وَ لَمْ یَرَوْا » : 41 آمده است : 44 . نظیر این آیه در سوره رعد 13 : انبیاء 21 «؟ آیا نمیبینند که ما زمین را از اطراف آن میکاهیم » (4)
در این آیهها- آبادانی و عمران است که اندك اندك از آن کاسته میشود. -« ارض » مقصود از .«... أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ
.155 : بقره 2 .« شما را به اموري از قبیل ترس و گرسنگی و کاهش اموال و نفوس و نعمتها، امتحان خواهیم کرد » (5)
.1 : 6) فاطر 35 )
. 7) الاتقان، چاپ دوم، ج 2، ص 4 و چاپ اول، ج 1، ص 113 )
ص: 194
را نمیدانست مگر بعد از آنکه از دیگران شنید، « فاطر » و از دیگران میپرسد و وقتی ابن عباس- که ترجمان قرآن است- معناي
تکلیف دیگر صحابه روشن است! شکی نیست بسیاري از آنان به معناي اجمالی و ابتدایی آیه اکتفا مینمودند؛ مثلا همین قدر که
در صدد بر شمردن نعمتهایی است که خداوند به بندگانش ارزانی داشته است، برایشان «1» « وَ فاکِهَۀً وَ أَبا » بدانند آیه مبارکه
.«2» « کافی بود، و وقتی مقصود آیه روشن و آشکار بود دیگر خود را براي فهم معناي تفصیلی آن، به زحمت نمیانداختند
صحابه مفسر
اشاره
چهار تن از صحابه به تفسیر قرآن شهرهاند و پنجمی ندارند؛ اینان عبارتند از:
1. امیر مؤمنان امام علی بن ابی طالب علیه السّلام که سرآمد و داناترین آنان است؛ 2. عبد اللّه بن مسعود؛ 3. ابیّ بن کعب؛ 4. عبد
اللّه بن عباس که از نظر سن کوچکترین آنان است، ولی در رواج تفسیر از دیگران جلوتر است.
از دیگر صحابه جز اندکی آثار تفسیري چیزي بر جاي نمانده است.
ده نفر از صحابه به تفسیر شهرت یافتهاند: » : جلال الدین سیوطی میگوید
خلفاي چهارگانه، ابن مسعود، ابن عباس، ابیّ بن کعب، زید بن ثابت، ابو موسی اشعري و عبد اللّه بن زبیر. البته از خلفا آنکه از او
.«3» « بیشتر روایت شده علی بن ابی طالب است و تفاسیر روایت شده از دیگر خلفا به غایت اندك است
غیر از افراد یاد شده تعداد دیگري از صحابه هم درباره تفسیر قرآن سخن گفتهاند؛ همچون انس بن مالک، ابو » : ذهبی میگوید
هریره، عبد اللّه بن عمر، جابر بن عبد اللّه، عبد اللّه بن عمرو بن عاص و عایشه. البته تفسیر به دست آمده از اینان بسیار کم است. ده
.31 : نفر از صحابه هم که به تفسیر شهرت یافتهاند، مقدار ( 1) عبس 80
صفحه 128 از 345
. 2) التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 35 )
. 3) الاتقان، ج 4، ص 204 )
ص: 195
تفسیرشان یکسان نیست و تنها چهار نفر از آنان به کثرت روایت در تفسیر ممتاز گشتهاند: علی بن ابی طالب، ابن مسعود، ابیّ بن
کعب و ابن عباس. و از شش نفر دیگر مثل زید، ابو موسی، ابن زبیر و ... روایات اندکی بر جاي مانده و به پایه آن چهار نفر نخست
نمیرسند.- وي در ادامه میگوید:- به همین دلیل شایسته دیدیم که درباره آن شش نفر سخن کوتاه کنیم و رشته سخن را درباره
چهار نفر نخست؛ یعنی علی بن ابی طالب، ابن مسعود، ابیّ بن کعب و ابن عباس ادامه دهیم، چون روایات تفسیري از این چهار نفر
.«1» « فراوان است به گونهاي که در طول تاریخ مدارس تفسیري شهرهاي مختلف را- به رغم تعدد و کثرت- اشباع ساخته است
داناترین صحابه به معانی قرآن امیر مؤمنان علی علیه السّلام
سرآمد مفسران از صحابه، علی بن ابی طالب است و سپس ابن عباس که حیات خود را وقف » : امام بدر الدین زرکشی میگوید
تفسیر کرده بود؛ لذا تفسیر به جاي مانده از وي افزون از تفسیر بر جاي مانده از علی است، گرچه ابن عباس تفسیر خود را از علی
.«2» « گرفته است
علی اقیانوسی از دانش و شخصیتی توانمند در مقام استدلال بود؛ داراي ذوق سرشار در مقام استنباط و بهره بالایی » : ذهبی میگوید
در فصاحت، خطابه و شعر بود. عقلی رشید و بصیرتی نافذ داشت. در موارد فراوان، صحابه براي فهم مبهمات امور و روشن شدن
بار الها! زبانش را استوار بدار » : مشکلات بدو پناه میبردند و پیامبر آنگاه که وي را به قضاوت یمن فرستاد براي او دعا کرد و فرمود
تا آنجا که بدو مثل زدهاند «3» او انسانی موفق بود و نظري صائب داشت؛ مشکل گشاي مبهمات بود « و قلبش را به حق رهنمون ساز
آنگاه ( 1) مقدمه تفسیر ابن عطیه (مقدمتان)، ص 263 . الجامع لاحکام القرآن، ج 1، ص -«4» ! و گفتهاند: قضیّۀ و لا أبا حسن لها
.35
. 2) البرهان، ج 2، ص 157 . بحار الانوار، ج 89 ، ص 105 )
مباد که خداوند مرا در گرفتاري قرار دهد که در آن دسترس به حلّال » : 3) در این خصوص سخن عمر کافی است که گفت )
. أنساب الأشراف، ص 100 ، شماره 29 .« المشاکلی چون ابو الحسن نداشته باشم
4) این گفتار- نیز- از عمر است که ضرب المثل شده؛ یعنی پیش آمدي پیش نباید که علی حضور نداشته باشد. )
ص: 196
میگوید:- تعجبی ندارد، چرا که پرورش یافته بیت رسالت بود؛ عمق معارف نبوي را از سرچشمه اصلیاش دریافت نموده و شعاع
پرتو نبوت سر تا سر وجودش را روشن ساخته بود ... به عطاء گفتند: آیا در اصحاب پیامبر داناتر از علی یافت میشود؟ پاسخ داد:
نه؛ سوگند به خداوند که دیگري را نمیشناسم. سعید بن جبیر از ابن عباس نقل میکند که: اگر در موضوعی سخنی از علی
.«1» « برایمان به اثبات میرسید به غیر او عدول نمیکردیم
علی را دانشی است که » : همو میگوید .« بخش اعظم اندوختههاي تفسیرم را از علی بن ابی طالب آموختهام » : ابن عباس میگوید
پیامبر بدو آموخته و پیامبر را خداوند، دانش آموخته است. بنابراین دانش پیامبر از خداوند و دانش علی از پیامبر است و دانش من
.« از دانش علی است و اندوختههاي علمی من و اصحاب پیامبر، جملگی در مقابل دانش علی به سان قطرهاي در برابر هفت دریاست
.«2» « بضاعت علمی من درباره قرآن در برابر دانش علی چون گودال کم آبی است در برابر دریا » : در حدیثی دیگر میگوید
اگر علم اصحاب پیامبر را به ده بخش تقسیم نماییم، نه بخش آن تنها به علی اختصاص داده شده و » : وي در سخنی دیگر میگوید
صفحه 129 از 345
به همین سبب است که- بنابر قول خلیل بن احمد- جملگی بدو محتاجند و او از .« او با سایر اصحاب در بخش دهم نیز شریک است
همه آنان بینیاز.
ابن عباس میگفت: اگر در موضوعی سخنی از علی به اثبات میرسید به آن بسنده میکردیم و سراغ » : سعید بن جبیر میگوید
نظیر همین مطلب با اندك تغییري در گفتار ابن اثیر آمده است. .« دیگري نمیرفتیم
در گذشته دانستیم که ابن عباس جمله اندوختههاي تفسیري خویش را از امیر مؤمنان علی علیه السّلام فرا گرفته بود.
. هیچ کس جز علی جمله سلونی (از من بپرسید) را بر ( 1) التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 89 » : سعید بن مسیب میگوید
.285 - 105 به نقل از کتاب سعد السعود سید ابن طاووس، ص 286 - 2) بحار الانوار، ج 89 ، ص 106 )
ص: 197
زبان نرانده است.- وي همچنین میگوید:- عمر به خدا پناه میبرد از مشکلی که در آن قرار گیرد و علی براي حلّ آن حضور
نقل کرده « ما أبقانی اللّه لمعضلۀ لیس لها أبو الحسن » : این جمله را که عمر میگفت « انساب الاشراف » بلاذري در .« نداشته باشد
است.
علی میفرمود: بپرسید از من! بپرسید از من! بپرسید از من درباره کتاب خداي تعالی، به خدا سوگند! هیچ » : ابو الطفیل میگوید
.«... آیهاي در قرآن نیست مگر اینکه من میدانم در شب نازل شده یا روز
قرآن کریم بر اساس هفت حرف نازل شده است که هر حرف آن داراي ظاهر و باطنی است و علی » : عبد اللّه بن مسعود میگوید
.«1» « بن ابی طالب ظاهر و باطن تمام آنها را میداند
345 ) به روایت از علقمه و او از ابن مسعود نقل میکند: - ابو عمرو زاهد ( 261
روزي ابن مسعود در نشستی میان پیروان خود گفت: اگر کسی را نسبت به کتاب خدا از خود داناتر مییافتم بار سفر به سوي او »
میبستم. در این هنگام یکی از آن میانه گفت: آیا با علی برخورد کردهاي؟ گفت: آري؛ محضر او را درك نمودم و از او دست
مایه فراوان آموخته و استفادههاي کلان برده، قرآن را نزد او خواندم؛ او بهترین و داناترین فرد پس از پیامبر بود. او را دریایی یافتم
.«2» « که چون سیل خروشان بود
از جمله علوم، علم تفسیر » : ابن ابی الحدید به قصد اثبات این مدعا که تمامی علوم اسلامی به علی علیه السّلام باز میگردد میگوید
است که تنها از او اخذ شده و از آن سرچشمه سرازیر گردیده است و اگر به کتابهاي نگاشته شده در تفسیر مراجعه شود، صحت
این گفتار آشکار خواهد شد؛ زیرا بیشتر دست مایههاي بر جاي مانده در تفسیر یا مستقیما از اوست یا از ابن عباس، و همراهی و
ملازمت و جدایی ناپذیري او را از علی همه میدانند و شاگردي او نزد علی بر همگان هویداست. ( 1) ر. ك: اسد الغابه، ج 4، ص
در این « هفت حرف » 22 . الإصابه، ج 2، ص 509 . حلیۀ الأولیاء، ج 1، ص 65 . انساب الأشراف، ص 100 ، شماره 29 . مقصود از -23
حدیث، هفت بخش است.
. 2) سعد السعود، ص 285 . بحار الانوار، ج 89 ، ص 105 )
ص: 198
روزي به ابن عباس گفتند: دانش تو در مقابل دانش پسر عمویت علی در چه حدي است؟ پاسخ داد: همچون قطرهاي باران در برابر
.«1» « اقیانوس بیکران
قرآن با علی و علی با قرآن است و این دو تا هنگام رستاخیز و » : حاکم نیشابوري از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نقل میکند که فرمود
من شهر دانشم و علی دروازه آن. پس هر کس آهنگ ورود به این شهر » : نیز فرمود .« حضور نزد من از یک دیگر جدایی ناپذیرند
یعنی تنها از طریق علی علیه السّلام میتوان به علوم وحی دسترسی یافت. ؛«2» « دارد باید که از دروازه آن داخل شود
صفحه 130 از 345
اکنون وقت آن فرا رسیده تا گوش جان به کلام خود امیر مؤمنان علیه السّلام بسپاریم و از زبان خودش توصیف او را بشنویم.
درباره کتاب خدا از من بپرسید؛ زیرا آیهاي وجود ندارد مگر اینکه من میدانم در شب نازل شده یا در روز و در دشت » : میفرماید
به خدا سوگند! آیهاي از قرآن فرو فرستاده نشده مگر اینکه من میدانم » : در جاي دیگر میفرماید .« فرو فرستاده شده یا در کوهسار
.« درباره چه کسی و در چه مکانی نازل گردیده است؛ زیرا پروردگارم مرا درونی ژرفاندیش و زبانی پرسشگر بخشیده است
زیرا هر گاه از او میپرسیدم مرا آگاه میساخت و اگر » : به وي گفتند: چرا تو از دیگر یاران پیامبر بیشتر حدیث میدانی!؟ فرمود
.«3» « سکوت میکردم خود با من آغاز سخن میکرد
نخستین کسی بودم که بر پیامبر وارد میشدم و آخرین فردي بودم که از محضرش مرخص میشدم؛ هر گاه سؤال » : نیز میفرماید
میکردم، پاسخم میداد و چنانچه سکوت میکردم با من سخن آغاز میکرد. هر روز یک بار و در شب یک بار بر وي وارد
میشدم؛ گاه این دیدار در منزل من صورت میپذیرفت. پیامبر بیشتر اوقات به خانهام میآمد و اگر در برخی از جلسات من به
. محضرش میشتافتم با من ( 1) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 19
. 2) المستدرك حاکم، ج 3، ص 127 و 126 و 124 )
. 27 و 28 ، 98 ، شماره 26 - 3) بلاذري، أنساب الأشراف، ص 99 )
ص: 199
خلوت میکرد و حتی زنان خویش را بیرون مینمود، به گونهاي که تنها من بودم و او، ولی هر گاه به خانهام میآمد نمیخواست
که فاطمه علیها السّلام و هیچ یک از فرزندانم مجلس را ترك کنند، چنانچه میپرسیدم پاسخم میداد و اگر خاموش میشدم و
پرسشهایم پایان مییافت، خود آغاز به سخن میکرد؛ از این رو آیهاي در قرآن نبود مگر اینکه پیامبر قرائت آن را به من
میآموخت. او برایم املا میکرد و من به خط خودم مینگاشتم، آنگاه از خدا میخواست که به من توان درك و فهم آیه را بدهد.
.«1» «... بنابراین هیچ آیهاي در قرآن نیست مگر اینکه من آن را حفظ کردهام و پیامبر تأویل آن را به من آموخته است
آیهاي از قرآن بر پیامبر نازل نشده مگر اینکه قرائت آن را به من آموخته است و او » : از آن حضرت نقل شده است « کافی » در کتاب
املا فرموده و من به خط خود نوشتهام؛ تأویل و تفسیر آیهها، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه و خاص و عام آنها را به من آموخته
است. او از خدا درخواست نمود تا توان درك و حفظ آن را بر من آسان سازد؛ لذا هیچگاه پس از این دعا، آیهاي از قرآن یا علمی
که [پیامبر] به من آموخته و من آن را نوشتهام فراموش نکردم و هر دانشی که خدا به او درباره حلال و حرام یا امر و نهی- اعم از
آنچه در گذشته بود و آنچه در آینده خواهد آمد- عطا کرده و یا درباره کتابی که بر پیشینیان پیرامون طاعت یا معصیت نازل شده
است همه و همه را به من آموخت و من حفظ نمودم و هیچگاه حتی یک حرف از آنها را فراموش نکردم. سپس دست خویش را بر
سینه من نهاد و برایم دعا نمود تا خداوند سینهام را سرشار از دانش و فهم و حکمت و بینش سازد. آنگاه به وي گفتم: اي پیامبر
خدا- پدر و مادرم فداي تو باد!- از هنگامی که برایم دعا نمودي هیچگاه نکتهاي را فراموش نکردهام و مطلبی را از دست ندادهام؛
.«2» « آیا در آینده بر من- از خطر نسیان- بیمناك هستی؟ فرمود: نه؛ هرگز بر تو- از خطر فراموشی و یا ناآگاهی- بیمناك نیستم
. 1) اسکافی، المعیار و الموازنه، ص 300 )
. 2) کافی، ج 1، ص 64 ، کتاب فضل العلم، باب اختلاف الحدیث، شماره 1 )
ص: 200
خداوند به من فرمان داده است تا تو را به خود نزدیک کرده و هیچگاه از » : پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نیز به علی علیه السّلام فرمود
خود دور نکنم و آنچه میدانم به تو بیاموزم و در حق تو جفا نورزم (کوتاهی نکنم)؛ لذا بر من سزاوار است که به تو بیاموزم و تو را
.«1» « سزد که نیک دریابی
صفحه 131 از 345
شما میدانید من نزد رسول خدا چه مرتبتی دارم و خویشاوندي نزدیکم به او چگونه است. » : آن حضرت در خطبه قاصعه میفرماید
آنگاه که کودك بودم مرا در کنار خود مینهاد و در آغوش خود میفشرد و در بستر خود میخوابانید، چنان که تنم را بر تن
خویش میسود و بوي خوش خود را به من میبویانید، و گاه بود که چیزي میجوید سپس آن را به من میخورانید. از من دروغی
در گفتار ندید و خطایی در کردار نشنید. از هنگامی که پیامبر اکرم از شیر گرفته شد، خدا بزرگترین فرشته از فرشتگانش را شب
و روز همنشین او فرمود تا او را به راههاي بزرگواري، رهسپار سازد و خويهاي نیک جهان را در او فراهم نماید، و من در پی او
بودم (در سفر و حضر) چنان که فرزندي در پی مادر خود، هر روز براي من از اخلاق خود نشانهاي بر پا میداشت و مرا به پیروي
خلوت میگزید، من با او دیدار میکردم و جز من کسی چنان نمیکرد. آن هنگام جز خانهاي « حراء » آن میگماشت. هر سال در
که رسول خدا و خدیجه در آن بود، در هیچ خانهاي مسلمانی راه نیافته بود و من سومین آنان بودم. پرتو وحی و پیام الهی را
میدیدم و رایحه نبوت را استشمام میکردم. من هنگامی که وحی بر او فرود میآمد، آواي رمیدن شیطان را شنیدم، گفتم: اي
فرستاده خدا! این آوا چیست؟ گفت: این شیطان است که از پرستیده شدن ناامید گردید. همانا تو میشنوي آنچه را من میشنوم و
1) المعیار و الموازنه، ) .«2» « میبینی آنچه را من میبینم، جز آنکه تو پیامبر نیستی، ولی وزیري برومند هستی و به راه راست میروي
. ص 301
2) نهج البلاغه، خطبه 192 . ترجمه خطبه با اندك تصرفی از ترجمه نهج البلاغه دکتر سید جعفر شهیدي نقل شد. (مترجم) )
ص: 201
عبد اللّه بن مسعود
اشاره
او از نخستین ایمان آورندگان و اولین کسی است که پس از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آشکارا و با صدایی بلند در مکه تلاوت
قرآن مینمود و آن را به گوش قریش میرسانید و در این راه آزار و شکنجههاي فراوان دید. پیامبر او را به خود جذب نموده بود
به طوري که در اکثر کارها به پیامبر خدمت میکرد. وي آب وضو و مسواك و کفشهاي پیامبر را نگه میداشت و هر گاه بلند
میشد کفشهاي پیامبر را به وي میپوشانید و هر گاه مینشست آنها را از پاي پیامبر در آورده، با خود برمیداشت. به هنگام راه
رفتن، پیشاپیش حضرت راه میافتاد. به هنگام حمام گرفتن پیامبر را میپوشانید. هر گاه میخوابید بیدارش میکرد و بدون هیچ
مانعی وارد خانه پیامبر میشد؛ به گونهاي که گمان میرفت وي از اهل بیت پیامبر است. او در هر دو هجرت (به حبشه و به مدینه)
شرکت جست، به هر دو قبله (مسجد الاقصی و کعبه) نماز خوانده و در تمام جنگها همراه پیامبر حضور داشته است. از همه مردم
بر حفظ قرآن بیشتر مواظبت مینمود و پیامبر خوش میداشت که قرآن را از زبان وي و با تلاوت او بشنود.
هر کس بخواهد از تلاوت قرآن- تر و تازه همان طور که نازل شده- لذت برد، قرآن را به » : پیامبر صلّی اللّه علیه و آله میفرمود
.« قرائت ابن ام عبد (ابن مسعود) تلاوت کند
هر کدام از ما اصحاب که ده آیه از قرآن » : ابن مسعود بر فراگیري دانش خصوصا معانی قرآن، بسیار همت میگماشت. او میگوید
و به همین دلیل .« را میآموختیم، از آن نمیگذشتیم مگر اینکه مفاهیم آنها و نحوه عمل کردن بدان مفاهیم را نیز بیاموزیم
سوگند به پروردگاري که جز او خدایی نیست! آیهاي از قرآن نیست مگر اینکه میدانم درباره چه کسی و در چه مکانی » : میگوید
.« نازل گردیده است
صفحه 132 از 345
وي همچنین علاقه زیادي به گسترش دانش در میان مردم داشت.
عبد اللّه بن مسعود سورهاي بر ما تلاوت مینمود و سپس درباره آن به سخن گفتن میپرداخت و در » : مسروق بن اجدع میگوید
همه اصحاب پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به فضل و دانش او نسبت به کتاب و سنت اذعان .« تمامی طول روز برایمان تفسیر میکرد
ص: 202
لذا در جهان تفسیر جایگاهی برجسته دارد، آوازهاش به همه رسیده، از او در تفسیر، مطالب فراوان بر جاي مانده است و «1» . دارند
سندهاي منتهی به وي متقن و خلل ناپذیر است.
اسماعیل سدّي تفسیري دارد که آن را از ابن عباس و ابن مسعود نقل کرده است و همه » : میگوید « ارشاد » خلیلی در کتاب
پیشگامان تفسیر همچون ثوري و شعبه و ... در تفسیر از سدّي روایت نمودهاند- وي اضافه میکند- تفسیر سدّي، بهترین تفاسیر
.« است
تفسیر سدّي که بدان اشاره رفت، یکی از منابع اصلی ابن جریر طبري در تفسیر » : میافزاید « ارشاد » سیوطی در ادامه سخن صاحب
است. وي در تفسیر خود از طریق سدّي از ابو مالک و از طریق ابو صالح از ابن عباس و از طریق مرّه از ابن مسعود و عدهاي دیگر از
صحابه، احادیث فراوانی در تفسیر نقل مینماید.- وي میگوید:- حاکم نیشابوري در المستدرك خود از سدّي احادیث زیادي نقل
کرده و آنها را صحیح شمرده است، ولی آنها را فقط از طریق مرّه از ابن مسعود و عده کمی از صحابه نقل نموده و از طریق دیگر-
.«2» « طریق ابو صالح از ابن عباس- مطلبی نقل ننموده است
ابن مسعود بعد از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله تنها نزد علی علیه السّلام دانش اندوخت و از کس دیگري نکتهاي نیاموخت. در
«3» . صفحات پیش، حدیث علقمه را در این باب ذکر کردیم
«4» . وي را از جمله صحابهاي میدانند که حدیث غدیر را نقل نمودهاند « أسنی المطالب » خوارزمی و شمس الدین جزري در
جلال الدین سیوطی شأن نزول آیه تبلیغ (سوره مائده، آیه 67 ) را که درباره علی علیه السّلام در روز غدیر است از او نقل نموده
256 . الاستیعاب، چاپ شده - 124 . اسد الغابه، ج 3، ص 260 - ابن مردویه از ( 1) حلیۀ الاولیاء، ج 1، ص 139 » : است. وي میگوید
.368 - 316 . الإصابه، ج 2، ص 370 - در حاشیه الإصابه، ج 2، ص 324
. 2) الاتقان، ج 4، ص 208 )
. 3) سعد السعود، ص 285 . بحار الانوار، ج 89 ، ص 105 )
. 4) الغدیر، ج 1، ص 53 ، شماره 79 )
ص: 203
یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ » : ابن مسعود نقل نموده: ما در زمان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله این آیه را بدین شکل تلاوت مینمودیم
.«1» « إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ- أنّ علیّا مولی المؤمنین- وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ
آري، ابن مسعود از جمله کسانی بود که پیوند خود را با اهل بیت علیهم السّلام محکم ساخته بود و از روش راستین آنان تا واپسین
دوران زندگی دست بر نداشت.
دوازده نفر از صحابه پیامبر ابو بکر را در پیشی گرفتنش بر علی در » : نقل میکند که گفت «2» مرحوم صدوق از سلیمان کوفی
.«3» « مسأله خلافت نکوهش کردهاند که از جمله آنان عبد اللّه بن مسعود بود
«4» . را در کوفه و پیرامون آن رواج داد « الخلفاء اثنا عشر » همو بود که نام اهل بیت را زنده نگه داشت و حدیث
در پاکی و فضل و ایمان ابن مسعود اختلافی میان مسلمانان نیست و پیامبر او را » : سید مرتضی علم الهدي درباره وي میگوید
.«5» « ستوده است. وي در حالتی پسندیده و با ایمانی ثابت از دنیا رفت
صفحه 133 از 345
در آینده از ابی الصلاح حلبی نقل خواهیم کرد که او و ابیّ بن کعب را از دوست داران برجسته اهل بیت علیهم السّلام میشمارد.
«6»
ابن طاووس (متوفاي 664 ) از کتاب ابو عبد اللّه محمد بن علی سرّاج در تأویل آیه ( 1) الدر المنثور، ج 2، ص 298 . روح المعانی، ج
. 6، ص 172
هر گاه زید بن وهب از شخصی براي تو حدیث نقل کند گویا که از » : 2) ترجمه نویسان وي را ثقه شمردهاند. اعمش میگوید )
در اواخر زمان حیات پیامبر صلّی اللّه علیه و آله اسلام آورد و براي ملاقات پیامبر هجرت آغاز کرد، ولی در .« خود آن فرد شنیدهاي
مسیر راه بود که خبر وفات پیامبر بدو رسید؛ لذا از بزرگان تابعان به شمار میرود. در کوفه ساکن شد و در جنگ با خوارج در
لشکر علی علیه السّلام حضور داشت. وي نخستین کسی است که خطبههاي امیر مؤمنان را که در جمعهها و عیدها و سایر مناسبتها
ایراد مینموده جمع آوري کرد. او پس از عمري طولانی، به سال 96 وفات یافت.
3) شیخ صدوق، الخصال، ج 2، ص 400 و 461 و 465 ، باب إثنی عشر. )
.233 - 230 و 234 ، 4) ر. ك: بحار الانوار، ج 36 ، ص 229 )
5) تستري، قاموس الرجال، ج 6، ص 136 به نقل از شافی. )
. 6) تقریب المعارف، ص 168 )
ص: 204
از ابن مسعود نقل میکند که گفت: «1» « وَ اتَّقُوا فِتْنَۀً لا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّۀً »
نازل شده است و من آن را نزد تو به ودیعت میسپارم، به آنچه میگویم «... وَ اتَّقُوا فِتْنَۀً » اي ابن مسعود! بر من آیه » : پیامبر فرمود
نیک گوش فرا ده و پس از من براي مردم بازگو کن؛ هر کس نسبت به علی در جانشینی من ظلم روا دارد گویا نبوت من و
راوي از وي پرسید: اي ابو عبد الرحمان، آیا این حدیث را از پیامبر شنیدهاي؟ گفت: آري؛ .« پیامبران پیش از مرا انکار کرده است
گفت: پس چگونه ولایت ستمکاران بر علی را پذیرفتی؟ گفت: ناچار کیفر عمل خویش را نیز دیدم. آري، جندب و عمار و سلمان
«2» . از امام خود اجازه میگرفتند، ولی من اجازه نگرفتم؛ لذا استغفار نموده از کار خود توبه مینمایم
نکته قابل توجه
قابل توجه است که بیشتر مردم کوفه- اعم از مفسران و فقیهان و اهل حدیث- از این امتیاز برخوردار بودند که نشانه مهر و محبت
اهل بیت علیهم السّلام بر پیشانی آنان نقش بسته بود. در این میان پیروان ابن مسعود در ابراز محبت نسبت به امیر مؤمنان ممتاز
بودند. البته این پدیده دور از انتظار هم نبود، بلکه شرایط خاص حاکم بر کوفه و حضور کمنظیر تعداد زیادي از دانشمندان صحابه
در آن شهر چنین ویژگیاي را ایجاب میکرد؛ زیرا دانشمندان جایگاه و منزلت اهل بیت علیهم السّلام مخصوصا سرور بزرگ این
خاندان، امیر مؤمنان علیه السّلام را نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نیک میدانستند و از سفارش فراوان پیامبر درباره آنان و چنگ
زدن به ذیل محبتشان و گام برداشتن در پرتو نور هدایتشان آگاهی کامل داشتند. کوفه به این دلیل همواره و در مسیر تاریخ، در قله
عظمت و اوج احترام قرار گرفته است که هجرتگاه دانشمندان برجسته صحابه و چهرههاي بارز و بزرگوار مسلمان بوده و این نکته
در کوفه سیصد نفر از اصحاب » : هنگام هجرت امیر مؤمنان علیه السّلام به اوج خود رسید. محمد بن سعد از ابراهیم نقل میکند که
پیامبر صلّی اللّه علیه و آله- که در بیعت شجره حضور داشتند- و هفتاد نفر از اصحاب بدر سکنی گزیدند. ابن عمرو هم به این نکته
.25 : انفال 8 .« از فتنهاي که تنها به ستمکاران شما نمیرسد بپرهیزید » ( اشاره ( 1
صفحه 134 از 345
.141 - 2) الطرائف فی معرفۀ مذاهب الطوائف، ص 36 ، شماره 25 . قاموس الرجال، ج 6، ص 142 )
ص: 205
دارد؛ میگوید: روزي نمیگذرد مگر اینکه در کنار رود فرات وزنههایی از برکت بهشت فرود میآید. این عبارت کنایه از
.«1» « مهاجرت گروه گروه از اصحاب پیامبر به کوفه است
کوفه همچنین در دوران رونق و درخشش اسلام، خاستگاه دانش و معارف گردید و از آنجا بود که همه دانشها و معارف اسلامی
تا دورترین نقطه جهان گسترش یافت و مسافران نیز علم را- در مدت زمان طولانی- از کوفه به شهرهاي دور و نزدیک بردند. ابن
سعد از عبید اللّه بن موسی نقل میکند که:
عبد الجبار بن عباس از پدرش براي ما نقل کرد: با عطاء همنشین شدم و به پرسیدن آغاز نمودم. وي گفت: اهل کجا هستی؟ پاسخ »
.«2» « دادم: کوفیام. گفت: ما دانشی جز آن که از نزد شما برایمان رسیده در دست نداریم
علاوه بر این، کوفه زمینهاي مناسب براي رشد محبت خاندان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در جان و دل مؤمنان راستین بود؛ آنان که
اجر و پاداش رسالت را- که همان مودت اهل بیت است- ادا نمودند و کرامت رسول خدا را براي خاندانش نیز قائل شدند و آن را
پاس داشتند و دانستند که اینان کشتی نجات و همتاي قرآن و ریسمان ناگسستنی الهیاند. ابن سعد به این دلیل روایت میکند که
به ویژه پیروان ابن مسعود، صحابی گرانقدر پیامبر صلّی .«3» « اهل کوفه خوشبختترین مردم در دوران ظهور مهدي خواهند بود »
اللّه علیه و آله و دوستدار خاندان پاك او- چنان که ابن سعد از ابو بکر بن عیاش از مغیره نقل کرده است- راستگوترین مردم
نه در حق وي زیادهروي داشتند و نه از قدرت و منزلت او ذرهاي میکاستند و شاید به همین دلیل «4» ؛ درباره فضائل علی بودند
است که از آن حضرت روایتی نقل شده که بیانگر خشنودي آن حضرت از این موضعگیري شرافتمندانه آنان است. میفرماید:
1) ابن سعد، الطبقات، ج 6، ص 4، سطر 15 و ) .«5» « شاگردان عبد اللّه بن مسعود، چراغهاي فروغ بخش این دیار (کوفه) هستند »
.20
. 2) همان، ص 5، سطر 20 )
. 3) همان، ص 4، سطر 19 )
. 4) همان، ص 5، سطر 4 )
. 5) همان، ص 4، سطر 24 )
ص: 206
آري، شایستگی و ثبات قدم یک فرد در راه دین، تنها به پروا از محرمات الهی و سر سپردگی به فرامین و نواهی خداوند است.
همچنین به پیروي از پیامبر و عمل به سنت و سفارشهاي اوست؛ نه اینکه از پیش خود و در برابر دستور خداوند و پیامبر اعمال رأي
کند و خودپسند باشد، چون اقتضاي ایمان راستین، واگذار نمودن امور به خداوند است.
از جمله مهمترین سفارشهاي پیامبر صلّی اللّه علیه و آله که آن را پاداش رسالت خویش نیز قرار داده است، راه پیمودن در زیر
پرچم اهل بیت و چنگ زدن به ریسمان ناگسستنی آنان در تمام مراحل زندگی است. امیر مؤمنان چهره برجسته و ممتاز این
خانواده به شمار میرفت؛ لذا هر که با او بود با حق همراه بود و هر که بر محور او میچرخید بر محور حق دور میزد. آنکه از او
فاصله گرفت از اسلام دور شد و سفارش مؤکد پیامبر را پشت سر انداخت و از حقیقت آشکار، روي گردانید. پس چگونه ممکن
است بر چنین فردي اعتماد کرد، در حالی که از راه راست بسی دور مانده و در گمراهی قدم برداشته است. چنین کسی که خود راه
را نیافته است. هرگز نشاید که راهبر باشد. به همین دلیل، علی علیه السّلام را محور اصلی دین به شمار میآوریم و او را میزان
سنجش صحابه و تابعان- فقها و مفسران و محدثان- شایسته از ناشایست قرار میدهیم و بر این باوریم که این شیوه کار،
صفحه 135 از 345
درستترین راه است؛ زیرا پیامبر صلّی اللّه علیه و آله او را دروازه دانش خویش و کشتی نجات و عدل قرآن (ثقل دوم) شمرده
اگر امت مسلمان به آن دو چنگ زنند » : است که آن دو، تا روز قیامت و ورود به محشر از یک دیگر جدا ناپذیرند و فرموده است
از این رو ما دانش را جز از طریق کسی که شایستگی و ایمان راستینش بر ایمان به اثبات نرسیده باشد، ؛« هرگز گمراه نخواهند شد
میفرماید: «1» « فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلی طَعامِهِ » نمیآموزیم؛ زیرا امام باقر علیه السّلام در ذیل آیه
.24 : 1) عبس 80 ) .«2» « منظور از طعام، دانش است. انسان باید به هوش باشد تا دانش را از چه کسی فرا میگیرد »
. 2) وسائل الشیعه، ج 27 ، ص 65 ، شماره 10 )
ص: 207
أبیّ بن کعب
دیگر مفسر برجسته از میان صحابه، أبیّ بن کعب انصاري خزرجی است که هنگام ورود پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به مدینه منوره
نخستین کاتب پیامبر بود و در میان مسلمانان به دو لقب مشهور بود: 1. سید المسلمین؛ زیرا در دانش و کمال و فضل و شرف
.« برجستهترین قاریان أبیّ بن کعب است » : جایگاهی ممتاز داشت؛ 2. سید القرّاء؛ زیرا پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود
وي در زمان خلافت عثمان ریاست گروهی را که مأمور بودند قرآنهاي مختلف را یکسان کنند به عهده گرفت. این مسؤولیت را
بعد از آنکه خلیفه گروهی را مأمور این کار کرده بود و آنان به دلیل بیکفایتی از انجام این مهم عاجز ماندند، بر عهده گرفت که
از او در زمینه تفسیر روایات فراوانی در دست است که بیشتر آنها سندهاي «1» . مشروح این سرگذشت را در جاي خود آوردهایم
معتبر دارد.
از أبیّ بن کعب مجموعه عظیمی از تفسیر باقی مانده که ابو جعفر رازي از ربیع بن انس و او از ابو » : جلال الدین سیوطی میگوید
العالیه از أبیّ بن کعب نقل کرده و إسناد آن هم صحیح است. ابن جریر طبري و ابن ابی حاتم در تفسیرشان از آن فراوان نقل
.«2» « کردهاند. علاوه بر اینان حاکم در المستدرك و احمد بن حنبل در مسند نیز از آن مجموعه استفاده کردهاند
374 ) أبیّ بن کعب و ابن مسعود را از جمله صحابه ثابت قدم در محبت اهل بیت علیهم السّلام میشمارد - ابو الصلاح حلبی ( 447
وي در ادامه میگوید: «3» . که از شیعیان خاص ایشان در قرن اول- پس از وفات پیامبر صلّی اللّه علیه و آله- محسوب میگردیدند
أبیّ بن کعب در این اندیشه بود که آنچه در نهان وجودش نهفته بود در روزهاي واپسین زندگی خویش اظهار نماید که اجل به او »
.«4» « مهلت نداد
. وي از جمله دوازده نفري بود که بر ابو بکر، به دلیل تصدي مقام خلافت در برابر ( 1) ر. ك: التمهید، ج 1، ص 341
.209 - 2) الاتقان، ج 4، ص 210 )
. 3) ابو الصلاح، تقریب المعارف، ص 168 . سفینۀ البحار، ج 1، ص 8 )
. 4) به نقل از تستري، قاموس الرجال، ج 1، ص 237 )
ص: 208
و از آن حادثه اسفبار، رنج تلخ و جانکاهی را تحمل کرد و شکایت آن را به «1» ، امیر مؤمنان خرده گرفتند و او را سرزنش کردند
او سخنان سعد بن عباده را که در ضرورت ولایت امیر مؤمنان علیه السّلام سخن .«2» « و إلی اللّه المشتکی » : پیشگاه خدا برده، گفت
«3» . میگفت، شنیده بود
عبد اللّه بن عباس
صفحه 136 از 345
اشاره
ابن عباس از چهرههاي فروزان جهان علم و دانش به شمار میرفت، به ویژه مهارت وي در تفسیر و تأویل قرآن، شهره آفاق بود تا
میگفتند، چون آنچه را به تفسیر و تأویل قرآن مرتبط بود میدانست. او تربیت یافته مکتب مولا «4» « ترجمان القرآن » جایی که او را
گویا از پس پرده رقیق » : امیر مؤمنان علیه السّلام شمرده میشد و در رتبه علمی به جایی رسید که امیر مؤمنان درباره او گفت
البته جاي شگفتی نیست، نتیجه تأثیر دعاي پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله است که درباره او .«5» « (نازك) به حقایق غیبی مینگرد
«7» « پروردگارا به او علم شریعت و حکمت بیاموز » و «6» « خداوندا او را تفقه در دین و تأویل قرآن ارزانی دار » : چنین دعاهایی کرد
هر میدانی را » : پیامبر صلّی اللّه علیه و آله همچنین درباره او میگوید .«8» « خداوندا او را منشأ برکت و نشر آثار علمی قرار ده » و
.«9» « سوارهاي است و سواره میدان تفسیر ابن عباس است
وي در شعب ابو طالب سه سال قبل از هجرت به دنیا آمد. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله خود، کام او را برداشت و تربیت او را عهدهدار
شد و برایش دعاي خیر فرمود. او در دامن پیامبر بزرگ شد و پس از وفات رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله ملازم و همراه همیشگی
خاندان نبوت بود، امام امیر مؤمنان علیه السّلام او را پروراند و نیکو تربیت نمود؛ از این رو یکی از فدائیان ( 1) الخصال، ج 2، ص
.461
. 2) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 52 )
. 3) همان، ج 6، ص 44 )
4) به معناي بازگو کننده آن چه در قرآن نهفته است. )
. 5) مقدمه تفسیر ابن عطیّه (مقدمتان)، ص 263 . الجامع لاحکام القرآن، ج 1، ص 35 )
.192 - 330 . اسد الغابه، ج 3، ص 195 - الإصابه، ج 2، ص 334 .« اللّهم فقّهه فی الدین و علّمه التأویل » (6)
7) همان. )
8) همان. )
. 9) بحار الأنوار، ج 22 ، ص 343 به نقل از روضۀ الواعظین، ص 246 )
ص: 209
میدان محبت و ولایت امام علیه السّلام بود. از او با سندي صحیح روایت شده که گفت:
«1» .« آنچه از دست مایه تفسیري اندوختهام از معدن فیض علی علیه السّلام بوده است »
البته این سخن در رابطه با اساس و پایههاي اصلی تفسیر است، چرا که وي به در خانه هر یک از اصحاب پیامبر که گمان میرفت
نزد او دانشی باشد میرفت و در تحصیل علم از هیچ کوششی هر چند مشقت بار فرو گذار نکرد. وقتی به در خانه آنان میرفت،
اگر در حال استراحت بودند، انتظار میکشید تا بیدار شوند و گاه میشد که سوزش بادهاي گرم و سوزان را در این راه بر خود
هموار میساخت و براي برخاستن آنان هرگز اقدامی نمینمود و انتظار میکشید تا خود بر طبق عادت همیشگی از خواب بیدار
شوند، آنگاه هر چه میخواست از آنان میپرسید. با این شیوه آنچه از دانش را که در ایام حیات پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به علت
چرا ملازمت این خردسال یعنی ابن عباس را که کم سنترین صحابه » : کمی سن از دست داده بود جبران میکرد. به طاووس گفتند
است برگزیدهاي و بزرگسالان را رها ساختهاي؟ گفت: من هفتاد نفر از صحابه را دیدهام که هر گاه درباره موضوعی میان خود
.«! اختلاف میکردند قول ابن عباس را بر میگزیدند
ابن عباس نزد پدر بزرگم ابو رافع میآمد و از او درباره رفتار و سیره » : از عبید اللّه بن علی بن ابو رافع نقل شده است که گفت
صفحه 137 از 345
ابن عباس نزد پدر بزرگم ابو رافع میآمد و از او درباره رفتار و سیره » : از عبید اللّه بن علی بن ابو رافع نقل شده است که گفت
.« پیامبر سؤال میکرد و کسی را همراه خود داشت که گفتههاي پدر بزرگم را مینگاشت
هر گاه ابن عباس را میدیدم میگفتم: زیباترین خلق است و آنگاه که سخن میگفت میگفتم: » : مسروق بن اجدع میگوید
ابن عباس در بصره در » : ابو بکره میگوید .« شیواترین سخن است و آنگاه که حدیث نقل میکرد میگفتم: داناترین مردم است
.« حالی بر ما وارد شد که در هیبت و دانش و استواري و جمال و کمال، در میان عرب همتایی نداشت
خوانده میشد و به دلیل شمول علم او بر معانی قرآن و سنت پیامبر و «3» « بحر » و «2» « حبر الأمۀ » او به جهت فراوانی دانش به لقب
. ترجمان ( 1) الجامع لاحکام القرآن، ج 1، ص 35 و مقدمه تفسیر ابن عطیه (مقدمتان)، ص 263 » احکام دین، به
2) سرآمد دانایان امت. )
3) دریاي [علم و معرفت . )
ص: 210
نیز شهرت یافته بود. او در تمام جنگهاي امیر مؤمنان (صفین، جمل و نهروان) در کنار حضرت بود و «2» « ربانی امت » و «1» « قرآن
«3» . در حدود 70 سالگی به سال 68 در طائف بدرود حیات گفت و محمد بن حنفیه بر جنازه او نماز گزارد
هنگامی که ابن عباس در بستر » : محمد بن عمر بن عبد العزیز کشی از عبد اللّه بن عبد یالیل، که از مردم طائف است، نقل کرده
بیماري افتاده بود و لحظههاي آخر عمرش را سپري میکرد، به عیادتش رفتیم. وي بیهوش بود. او را به صحن منزل آوردند، به
هوش آمد و واپسین سخن خویش را این گونه اظهار نمود: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به من خبر داد که دو هجرت خواهم
داشت؛ یکی با خودش و دیگري با علی علیه السّلام.
سپس ادامه داد:- بار -«8» مرجئه ،«7» قدریه ،«6» خوارج ،«5» قاسطین ،«4» مرا فرمان داد تا از پنج گروه بیزاري جویم: ناکثین
پروردگارا! گواه باش که من زندگیم را بر شیوه زندگی علی بن ابی طالب قرار دادم و بر همان باور که او مرد میمیرم، و آنگاه
.«9» « چشم از جهان فرو بست
همین مطلب را که از عبد اللّه بن عبد یالیل نقل شد، ابو القاسم علی بن محمد خزّاز رازي- که از دانشمندان برجسته قرن چهارم
در حالی که ابن عباس در طائف » : به نقل از عطاء آورده است، وي میگوید « کفایۀ الاثر » است- به گونهاي گستردهتر، در کتاب
در بستر بیماري افتاده بود با حدود سی نفر که همه از بزرگان طائف بودند، به عیادت وي رفتم؛ بسیار ضعیف و لاغر گشته بود.
سلام کردیم و نشستیم. ( 1) بازگو کننده [آنچه در] قرآن [از علوم ظاهر و باطن نهفته و خداوند به ودیعت نهاده است .
2) دارا بودن معارف الهی که اساس دین باوري را تشکیل میدهد. )
.192 - 330 ، شماره 4781 . ابن اثیر، اسد الغابه، ج 3، ص 195 - 3) ابن حجر، الاصابه، ج 2، ص 334 )
4) ناکثین، جمع ناکث، به معناي پیمان شکن؛ و مقصود، برپا کنندگان جنگ جملاند. )
5) قاسطین، جمع قاسط، به معناي ستمگر فرومایه؛ و مقصود، معاویه و پیروان اویند. )
6) خوارج، کسانیاند که بر ولی امر مسلمانان یاغی گشتند و جنگ نهروان را بر پا ساختند. )
7) قدریّه، به کسانی گفته میشود که انسان را داراي اختیار ندانسته، تابع سرنوشت میدانند؛ در نتیجه او را مسؤول کردار و رفتار )
خویش نمیدانند.
8) مرجثه، به گروهی گفته میشود که دست انسان را در ارتکاب هر عملی هر چند زشت و گناه باشد، باز میدانند و معتقدند که )
انسان نهایتا مشمول مغفرت الهی خواهد گشت هر چند توبه نکند.
. 276 ، شماره 106 - 9) کشی، اختیار معرفۀ الرجال (ناشر: مؤسسه آل البیت)، ج 1، ص 277 )
ص: 211
صفحه 138 از 345
ابن عباس رو به من کرد و گفت: اي عطا! اینان کیاند؟ گفتم: سرورم! اینان بزرگان این دیارند که در میانشان عبد اللّه بن سلمه بن
حصرم طائفی، عمّارة بن ابی أجلح، ثابت بن مالک و ... هستند (تا آخر تک تک را به او معرفی کردم) سپس همگی به او نزدیک
شدند و گفتند: اي پسر عم پیامبر! تو پیامبر خدا را دیده و از او سخن بسیار شنیدهاي، اکنون ما را از سرّ اختلاف این امت آگاه کن؛
چرا برخی علی را بر دیگران برتري دادند برخی دیگر او را پس از خلفاي سه گانه پذیرفتند؟- عطا میگوید- در این هنگام ابن
عباس آهی کشید و گفت: از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله شنیدم که فرمود: علی همراه حق است و حق همراه او و تنها او امام و
خلیفه بعد از من است؛ هر کس به دامن او چنگ زند پیروزمندانه نجات یابد و آنکه از او روي برتابد گمراه و تیرهبخت گردد، و
در پایان گفت: به ریسمان ناگسستنی خداوند یعنی خاندان پیامبرتان چنگ زنید؛ زیرا از پیامبر شنیدم که میفرمود: هر کس بعد از
من به دامن خاندانم چنگ زند رستگار خواهد بود.- عطا در ادامه میگوید:- آنگاه- پس از آنکه عیادت کنندگان رفتند- گفت:
اي عطا دستم را بگیر و مرا به صحن خانه ببر. من و سعید چنین کردیم، او دستهاي خود را به سوي آسمان بلند کرد و گفت: بار
پروردگارا! من به وسیله محمد و آل محمد به تو تقرب میجویم، بار الها! به وسیله ولایت بزرگمان- علی بن ابی طالب- به تو
تقرب میجویم. پیوسته این جملات را تکرار میکرد تا اینکه بر زمین افتاد. اندکی بر بالینش درنگ کردیم و سپس او را بلند
.«1» « کردیم [ولی وي را مرده یافتیم. روحش شاد
گذشته از موضع گیريهاي سرنوشت ساز وي درباره امامت امیر مؤمنان، در ستایش و بیان فضائل اهل بیت به ویژه امیر مؤمنان علیه
السّلام گفتارها و آثار جاودانه و به یاد ماندنی فراوان دارد؛ گواه صدق مدعاي ما همین بس که وي یکی از راویان حدیث غدیر
است که در آن آشکارا از امامت علی علیه السّلام سخن رفته است، و آن را به معناي خلافت و وصایت پس از پیامبر صلّی اللّه علیه
و آله تفسیر و تبیین کرده و بر این معنا اصرار ورزیده است.
290 . بحار - به خدا سوگند که ولایت علی علیه السّلام ( 1) کفایۀ الأثر، ص 291 » : سجستانی از ابن عباس روایت کرده که گفت
. 287 ، شماره 109 - الانوار، ج 36 ، ص 288
ص: 212
.«1» « بر عهده این مردمان فریضه واجبی است
از این گذشته، جایگاه او در دفاع از حریم اهل بیت بسی بلند و فراوان بوده است؛ از جمله میتوان به ماجرایی اشاره کرد که شاعر
نامدار و فرزانه، ابو محمد سفیان بن مصعب عبدي کوفی آن را به نظم در آورده است. وي شعري رسا در سوگواري و رثاي امام
حسین علیه السّلام سروده است که امام صادق علیه السّلام از او خواسته تا آن را برایشان بخواند. در بخشی از آن میگوید:
و قد روي عکرمۀ فی خبر ما شکّ فیه أحد و لا امتري »
مرّ ابن عباس علی قوم و قد سبّوا علیّا فاستراع و بکی
و قال مغتاظا لهم: أیّکم سبّ إله الخلق جلّ و علا؟!
قالو: معاذ اللّه. قال: أیّکم سبّ رسول اللّه ظلما و اجترا
قالوا: معاذ اللّه. قال: أیّکم سبّ علیّا خیر من وطئ الحصا
قالوا: نعم، قد کان ذا. فقال: قد سمعت و اللّه النبیّ المجتبا
«! یقول من سبّ علیّا سبّنی و سبّنی سبّ الإله، و اکتفی
عکرمه در خبري که هیچ تردیدي در صحت آن نیست روایت کرده است: روزي ابن عباس از کنار » : ترجمه شعر چنین است «2»
گروهی گذشت که علی را مورد ناسزا قرار داده بودند. ابن عباس وحشت زده شده، گریست و خشمگینانه به آنان گفت: چه کسی
از شما به خداي عزّ و جلّ ناسزا گفته است؟ گفتند: پناه بر خدا از چنین کاري. گفت: چه کسی از شما ظالمانه و گستاخانه به پیامبر
صفحه 139 از 345
ناسزا گفته است؟
گفتند: پناه بر خدا از چنین عملی. گفت: چه کسی از شما به علی بهترین کسی که پاي بر روي ریگهاي زمین نهاده ناسزا گفته
است؟ گفتند: آري چنین است (ما به علی ناسزا میگوییم). گفت: به خدا سوگند که از پیامبر برگزیده خدا شنیدم که گفت:
.« هر کس به علی ناسزا گوید به من ناسزا گفته است و ناسزاگویی به من ناسزاگویی به خداست
بزرگترین » : به عنوان آخرین سخن در بیان موضعگیريهاي ابن عباس در دفاع از مقام ولایت کبري، سخن او را یادآور میشویم
. 49 ، شماره 76 - فاجعه در جهان اسلام آن بود که ( 1) الغدیر، ج 1، ص 52
.294 - 2) ر. ك: الغدیر، ج 2، ص 300 )
ص: 213
و بنیان کن هر گونه «1» پیامبر اسلام را در واپسین لحظات عمرش از نوشتن وصیت خویش باز داشتند؛ نوشتهاي که فصل الخطاب
اشاره به روز وفات پیامبر -« اختلاف در میان امت بود.- او همچنین گفت:- روز پنج شنبه، و چه دانی که روز پنج شنبه چه گذشت
است-. پس از این سخن، سخت گریست به گونهاي که ریگهاي زمین از دانههاي اشکش خیس شد. این گونه موارد در زندگی
ابن عباس که نشانگر ارتباط تنگاتنگ وي با خاندان بلند مرتبه نبوت و نهایت محبت و شناخت وي نسبت به اهل بیت علیهم السّلام
«2» . است، بیرون از شمار است
از این روست که امامان اهل بیت علیهم السّلام به غایت او را دوست داشتند و قدر و منزلت او را پاس میداشتند و از او به نیکی یاد
پدرم- امام باقر- او- » : از امام صادق علیه السّلام روایت میکند که فرمود « الإختصاص » میکردند. شیخ مفید رحمه اللّه در کتاب
ابن عباس- را سخت دوست میداشت. پدرم وقتی کودك بود، مادرش بر او لباس میپوشاند و او را با دیگر کودکان خاندان عبد
المطلب روانه میساخت. روزي ابن عباس که دیگر چشمانش بیفروغ شده بود به پدرم برخورد و به او گفت: تو که هستی؟ جواب
داد: من محمد بن علی بن حسین بن علیام. ابن عباس گفت: [در عظمت تو همین بس که اگر هیچ کس نشناسدت، من تو را نیک
.«3» « میشناسم
ابن «4» . به احتمال قریب به یقین، ارجح ولادت امام محمد باقر علیه السّلام در سال 60 (یک سال پیش از واقعه کربلا) بوده است
در «5» . عباس پس از حادثه کربلا بیش از حد بر مصیبتهاي اهل بیت علیهم السّلام میگریست؛ لذا بینایی خود را از دست داد
وفات وي در سال 68 اتفاق افتاد. «6» ؛ روایت دیگري آمده است که وي یک سال پیش از وفاتش بینایی خود را از دست داده بود
فصل » بنابراین (چنانچه این روایت صحیح باشد) امام باقر علیه السّلام در آن هنگام بین 6 تا 7 سال داشته است. ( 1) مقصود از
سخن آخرین است که جاي شبهه باقی نگذارد. « الخطاب
.16 - 285 و ج 41 ، ص 18 ، 54 . بحار الانوار، ج 36 ، ص 243 - 2) ابن ابی حدید، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 55 )
. 3) بحار الانوار، ج 42 ، ص 181 ، شماره 39 )
4) ابن حجر در تهذیب التهذیب، ج 9، ص 351 این قول را ترجیح داده است. )
. سید بن طاووس ص 285 « سعد السعود » 5) بحار الانوار، ج 89 ، ص 105 به نقل از )
. 6) سفینۀ البحار، ج 2، ص 151 )
ص: 214
عبد اللّه بن عباس از جمله اصحاب پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است که دوستدار و شاگرد » : میگوید « خلاصه » علامه در کتاب
در « کشّی » علی علیه السّلام بود. بزرگواري و اخلاص او در حق امیر مؤمنان آشکارتر از آن است که بر کسی پوشیده بماند. گرچه
.«1» « نکوهش وي سخنانی آورده، ابن عباس برتر از این نسبتهاي نارواست و در جاي خود جواب این گونه نسبتها را دادهایم
صفحه 140 از 345
پس از سست شمردن سندهاي این روایات، آن را ناشی از حسادت و کینهتوزي نسبت « تحریر طاووسی » سید بن طاووس در کتاب
به وي میشمرد و میگوید:
به جاست که کسی همچون ابن عباس دانشمند بزرگ جهان اسلام مورد حسادت و رقابت دیگران قرار گیرد و درباره او سخنها »
گویند و به او نسبت ناروا دهند.
حسدوا الفتی إذ لم ینالوا فضله الناس اعداء له و خصوم
« کضرائر الحسناء قلن لوجهها حسدا و بغیا: إنّه لدمیم
بزرگان و ناقدان آگاه، روایات قدح را مورد نقد و بحث قرار دادهاند، به ویژه درباره روایاتی که تاراج بیت المال بصره را به او «2»
نسبت داده و او را مورد نکوهش قرار داده است، که در پایان همین مقال، مجعول بودن این گونه روایات را روشن نموده و ساحت
قدس این مرد فرزانه و دوستدار خاندان نبوت را مبرّا خواهیم ساخت.
آري، این بزرگ مرد در پیشگاه حاکمان زورمدار آن روزگار مورد نفرت بود، به ویژه که او با صراحت لهجه و قاطعیت با آنان
آشکارا نفرین «3» برخورد میکرد و آنان را به وحشت و نگرانی میافکند؛ لذا معاویه پلید، در قنوت نمازش همواره بر پنج نفر
میکرد، یکی از آنان ابن عباس بود. این کردار زشت او بیانگر اوج یأس و ناامیدي او از رحمت فراگیر خداوندي است؛ زیرا او از
.« ع» گروهی است که مورد خشم ( 1) رجال علامه، ص 103 ، باب 2، حرف
با جوانمردي که به پایه او نرسند و فضائل او را به دست نیاورند کینهتوزي و دشمنی ورزند، مانند همشويهاي زن زیبارویی » (2)
.312 - ر. ك: ابن طاووس، التحریر الطاووسی، ص 313 « که از روي حسادت و ستم گویند: او زشت روست
3) اینان: امیر مؤمنان، امام حسن، امام حسین علیهم السّلام، ابن عباس و مالک اشتر بودند. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج )
. 15 ، ص 98 . بحار الانوار، ج 42 ، ص 176
ص: 215
«1» . الهی قرار گرفته و از آخرت ناامید و مأیوسند
علامه تستري درباره این دروغهاي رسوا کننده و افتراهاي ناروا و اینکه ابن عباس همواره کمر به خدمت امیر مؤمنان علیه السّلام
بسته و تا زمان شهادت امام در بصره باقی ماند، تحقیقی عالمانه دارد. بر اساس تحقیقات علامه تستري، وي از کسانی بود که مردم
را نسبت به بیعت با امام حسن علیه السّلام تشویق میکرد، به گونهاي که بعد از انعقاد پیمان صلح میان امام علیه السّلام و معاویه،
گردید و همان جا ماند تا آنکه اجل به سراغش آمد. رحمت و رضوان الهی بر او « بیت اللّه الحرام » ناچار ترك دیار نمود و روانه
«2» . باد
استاد بزرگوار علامه فانی رحمه اللّه درباره ابن عباس و پیراستگی او از نسبتهاي ناروا، رسالهاي کوتاه و رسا نگاشته و ساحت
«3» . قدس او را از این گونه نسبتها پاك ساخته و حق سخن را به خوبی ادا کرده است. خداوند پاداش نیک به وي ارزانی دارد
گستره تفسیر ابن عباس
هنوز دهه اول از وفات پیامبر گرامی اسلام صلّی اللّه علیه و آله نگذشته بود که ابن عباس کار خود را منحصر به تفسیر قرآن و
در صورتی که دیگر صحابه را اموري دیگر، چون گرد آوري قرآن و آموزش قرائت آن، آموزش «4» ، استنباط معانی آن کرد
آداب و احکام، قضاوت، عهدهداري امور سیاسی و ... به خود مشغول ساخته بود.
ابن عباس در این گیرودار تمام همت خویش را گرد فهم قرآن، آموزش، استنباط مفاهیم و بیان آن نهاده است و در پی جبران آنچه
صفحه 141 از 345
در زمان حیات پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به جهت کمی سن و عدم آمادگی از کف داده بود، برآمد. بنابراین، بر در خانه علماي
صحابه میرفت و سخت در فراگیري دانش به ویژه از امیر مؤمنان که دروازه شهر علم پیامبر است کوشا بود. از این گذشته، به راه
( براي تدریس علوم و معارف قرآنی و گستراندن تعالیم و دستورات دین از اصلیترین ( 1 « مسجد النبی » انداختن جلسات درس در
اشاره به آیه 13 سوره ممتحنه.
.2 - 2) ر. ك: قاموس الرجال، ج 6، ص 65 )
. 3) چاپ قم- سال 1398 )
.« او خود را تنها براي همین کار آماده ساخته بود » : 4) زرکشی، البرهان، ج 2، ص 157 . وي میگوید )
ص: 216
این کار را به دستور امیر مؤمنان علیه السّلام انجام میداد. این گونه بود که دعاي پیامبر «1» : کانون آن- قرآن- غافل نبود؛ گفتهاند
.« اللّهم بارك فیه و انشر منه؛ خداوندا! او را برکت ده و کانون نشر علوم اسلامی و معارف قرار ده » : درباره او محقق شد که فرمود
ولی دروغپردازان، همزمان با گسترش دانش به وسیله او در سر تا سر جهان اسلام از آنجا که شهرت و آوازهاي بلند در تفسیر
داشت، از زبان او سخنها ساختند و بر سر زبانها انداختند؛ لذا جاي شک و تردید در بیشتر احادیث تفسیري به جاي مانده از او
آن اندازه از ابن عباس در تفسیر روایات نقل شده که بیشمار است و گاه در یک موضوع » : دور از انتظار نیست. ذهبی میگوید
چند روایت با طرق و اسناد گوناگون نقل شده است؛ به گونهاي که تقریبا آیهاي در قرآن وجود ندارد مگر اینکه از ابن عباس در
تفسیر آن سخنی یا حتی سخنانی نقل شده است که همین نکته، ناقدان اثر و راویان حدیث را بر آن داشته تا در این روایات انبوه
.«2» « درنگ کنند و به دیده تردید بنگرند
نوشته ابو عبد اللّه محمد بن احمد بن شاکر قطان دیدم که وي از ابن عبد « فضائل الامام الشافعی » در کتاب » : سیوطی میگوید
« الحکم نقل کرده است که از امام شافعی شنیدم گفت: از ابن عباس بیشتر از حدود یکصد حدیث در تفسیر به اثبات نرسیده است
.«3»
بخاري از ابن عباس در زمینه تفسیر و غیر آن دویست و هفده حدیث نقل کرده؛ در حالی که » : ابن حجر عسقلانی میگوید
.«4» « چهارصد و چهل و شش حدیث از ابو هریره آورده است
در عین حال آوازه ابن عباس در تفسیر و نیز پرورش یافتگان مکتب وي او را در اوج قله علوم تفسیر نشانده است و این مجموعه
عظیم از تفسیر مأثور که به طور مستقیم از خود وي یا یکی از شاگردان برجستهاش [که تعدادشان بسیار است نقل شده، ایجاب
میکند که مقام والاي او در اوج قله تفسیر جاي گیرد، چون تمام ( 1) این مطلب را آقاي سید محمد باقر ابطحی اصفهانی از مرجع
عالی قدر، مرحوم آیت اللّه بروجردي، برایم نقل کرده است.
. 2) التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 77 )
. 3) الاتقان، ج 4، ص 209 )
.476 - 4) مقدمه شرح بخاري، ص 477 )
ص: 217
احادیث رسیده در این باب، یا از اوست و یا به وسیله شاگردانش نقل شده است.
وي مورد توجه عموم مسلمانان به ویژه بزرگان و پیشوایان دین- چه صحابه و چه معاصران و چه آنان که بعد از او در طول زمان
آمدهاند- بوده است و نام او بیشتر از هر چیز بر تارك همه کتب تفسیر میدرخشد و اختلاف در اصول و روشها و تنوع شیوهها و
دیدگاههاي سیاسی و مذهبی، تأثیري بر این درخشش نداشته است.
صفحه 142 از 345
شاید فزونی حدیثهاي دروغین و جعلی که به وي نسبت داده شده را بتوان نشانهاي بر ارج و بزرگواري » : دکتر صاوي میگوید
« وي در دیده جعل کنندگان دانست که تمایل فراوان داشتهاند کالاي خود را با نام و نشان فردي که رواج علمی دارد، عرضه کنند
.«1»
روش ابن عباس در تفسیر
اشاره
ابن عباس پرورش یافته تمام عیار مکتب امیر مؤمنان علیه السّلام است. او دانش تفسیر را نزد امام فرا گرفت؛ لذا در تفسیر قرآن و
استنباط مفاهیم آن، از شیوهاي درست پیروي نموده است. وي در تفسیر قرآن و فهم معانی آن بر شیوه سلف صالح که اساس آن بر
پایههایی استوار بنا نهاده شده بود راه میپیمود و هرگز منحرف نگردید.
تفسیر چهار گونه است: نخست آن نوع که عرب با بهرهگیري » : او ویژگیهاي روش خود را در تفسیر قرآن این گونه بیان میدارد
از زبان خویش میفهمد. دوم گونهاي که هیچ فردي در ندانستن آن معذور نیست. سوم آن گونه که تنها دانشمندان میدانند و
.«2» « چهارم آنکه کسی جز خداوند از آن آگاهی ندارد
قرآن بر چهار بخش نازل » : در روایت دیگري از وي همین ویژگیها را با بیانی رسا شرح میدهد: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود
شده: 1. آیههاي مربوط به حلال و حرام که از هیچ کس در ندانستن آن عذري پذیرفته نیست، 2. آیاتی که عرب به یاري زبان
خود درك میکند، 3. آیاتی که دانشمندان توانایی تفسیر آن را دارند، 4. آیههاي متشابه (مبهمی) که جز پروردگار از تفسیر آن
. 1) مناهج فی التفسیر، ص 41 ) .«3» « آگاهی ندارد
. 2) طبري، جامع البیان، ج 1، ص 26 )
3) همان. )
ص: 218
توضیحی درباره این حدیث
قرآن، در بر دارنده پندها و آداب و فرامینی است که بر تمام مسلمانان واجب است آن را بدانند و بدان عمل کنند؛ زیرا فرمان
عمومی شریعت است. فراگیري و آموزش این بخش از آیات بر همگان لازم است و هیچ کس عذري در ندانستن آن نخواهد
داشت.
علاوه بر این، در قرآن واژگانی ناآشنا و مشکل وجود دارد که فهم آن و گشودن گره آن، با مراجعه به کلام فصیح عرب نخستین
میسر است؛ چون قرآن به زبان آنان و بر اساس شیوههاي گفتاري آنان نازل شده است.
همچنین در قرآن نکاتی دقیق درباره اصول و معارف، مبدأ و معاد، راز آفرینش، سرّ هستی و ... یافت میشود که رسیدن به ژرفاي
آن و آگاهی از زوایا و ابعاد آن جز براي اندیشوران آشنا با اصول معارف و مبانی برهان عقلی و جز با امکان دستیابی به احادیث
صحیح مقدور نیست.
و نیز آیههاي متشابهی (مبهمی) وجود دارد که جز خداوند هیچ فردي به مفاهیم حقیقی آن آگاهی ندارد؛ این گروه خود دو قسم
است: 1. حروف مقطعه در آغاز سورهها که چون رمزهایی بین خدا و پیامبر است و از بندگان، جز پیامبر و خاندان برگزیدهاش که
آنان هم از طریق پیامبر آموختهاند، دیگر کسی از آن اطلاع ندارد.
صفحه 143 از 345
2. آیههاي متشابه- در مقابل آیههاي محکم- که تأویل درست آن را جز خداوند و ثابت قدمان در علم (پیامبر صلّی اللّه علیه و آله
و عالمانی که از چشمهسار دانش پیامبر شربت گواراي علم را نوشیدهاند) کسی از آن آگاه نیست؛ لذا علم به آن نیز ویژه خداوند و
بندگان برگزیده اوست.
با این توضیح، در پرتو تقسیم چهار بخشی که بدان اشاره شد، امکان دستیابی به مبانی تفسیري که ابن عباس بر آنها در تفسیر
گسترده خویش تکیه نموده است فراهم میشود:
1. فهم مقاصد قرآن با مراجعه به خود قرآن
در فهم مقاصد قرآن باید تا حد امکان، به خود قرآن مراجعه شود؛ زیرا بهترین دلیل بر مقصود هر گوینده، قرائن لفظیاي است که
در کلام خود او آمده و او آنها را
ص: 219
تکیه گاه گفتار خویش قرار داده است. به همین دلیل دانشمندان علم اصول گفتهاند:
این توضیحات ؛« هر گوینده مادامی که در حال سخن گفتن است میتواند آنچه درباره موضوع مورد بحث خود میخواهد، بگوید »
همه قرائن متصله و پیوسته کلام هستند، ولی در بسیاري از موارد، گویندگان در تفهیم مراد خویش بر قرائن منفصله و جدا از قبیل
دلیل عقل یا عرف خاص تکیه میکنند یا موضوعی را که بعدا مطرح خواهند کرد تکیه گاه قرار میدهند که عموم و خصوص و
اطلاق و تقیید و ... از این قبیل است.
از این رو اگر ما دانستیم گویندهاي عادت دارد در تفهیم مراد خود بر قرائن منفصله اعتماد کند، مجاز نیستیم همین که سخنی گفت
بدون جست و جو و اطمینان یافتن از نبود قرینه، آن را بر ظهور اولیهاش حمل کنیم.
قرآن کریم نیز چنین است. گاهی در آن عمومی آمده که مخ ّ صص آن در کلامی دیگر است یا مطلقی که مقیّد آن جداگانه ذکر
شده است و بر همین منوال قرائن دیگر ذکر شده که ما را از تمسک به ظهور ابتدایی کلام باز میدارد.
بنابراین هر مفسري که بخواهد گام به وادي تفسیر قرآن نهد حق ندارد آیهاي را بدون بررسی کامل و جست و جو در قرائن باز
دارنده از ظاهر مقام و توضیحاتی که در آیههاي دیگر ذکر شده است، تفسیر کند. به ویژه اینکه ما میدانیم قرآن بر اساس روش
مخصوص خود، گاه حکمی یا حادثهاي را چند بار تکرار مینماید که هر مورد میتواند دلیلی بر مورد دیگر بوده یا ابهامی را که
در آن وجود دارد روشن نماید.
از این روست که میبینیم ابن عباس، مفسر عالی قدر نیز بر همین منوال سیر کرده است و همین شیوه را که مطمئنترین و
مستحکمترین راه براي فهم معانی قرآن و برتر از دیگر دلیلهاي لفظی و معنوي است برگزیده است؛ بنابراین در روشن کردن
مواردي که مقصود از نزول آن پوشیده است و در دیگر آیات قرآن توضیحاتی درباره آن داده شده، هیچگاه از مراجعه به خود
قرآن کریم غفلت نورزیده است؛ البته این روش، روش همه مفسران نخستین است که با هدایت و ارشاد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله
گام در وادي تفسیر نهادهاند.
به عنوان نمونه در اینجا روایتی را که سیوطی از ابن عباس نقل کرده است
ص: 220
که در آن به دو بار مردن و زنده شدن اشاره رفته است، «1» « قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ » میآوریم: ابن عباس درباره آیه
گفته: قبل از آنکه شما را بیافریند مرده بودید؛ این یک مردن به شمار میآید؛ سپس شما را آفرید که این یک بار زنده شدن است.
آنگاه شما را میمیراند و به قبرها سرازیر میشوید که این مردن بار دوم است و سپس در روز رستاخیز شما را برمیانگیزد؛ که این،
صفحه 144 از 345
زندگی دوباره است. بنابراین دو بار مردن و دو بار زنده شدن روشن میگردد. آنگاه ابن عباس تفسیرش را با آیات دیگر قرآن
«2» « کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً، فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ » تأیید میکند و میگوید: این آیه همانند آیه
است.
«3» . سیوطی این تفسیر را از ابن مسعود و ابو مالک و قتاده نیز نقل کرده است
2. رعایت اسباب نزول
اسباب نزول نقش بسیار مهمی براي رسیدن به مفاهیم قرآن دارد؛ زیرا آیات و سورههاي قرآن به تدریج و در فواصل زمانی مختلف
و مناسبتهاي گوناگون نازل گردیده است؛ از این رو آیهاي که در مناسبتی خاص و براي حل مشکلی خاص نازل گردد با آن
حادثه ارتباطی تنگاتنگ دارد به گونهاي که اگر شناخت آن مناسبت میسر نگردد فهم هدف اساسی آیه نیز ممکن نخواهد بود؛ لذا
کسی که به بررسی مفاهیم قرآن همت میگمارد، قبل از هر چیز باید شأن نزول آیه را بداند- البته اگر شأن نزولی داشته باشد-.
به همین دلیل ابن عباس، دانشمند بزرگ امت، به این موضوع کاملا توجه داشته و در فهم معانی قرآن، در موارد بسیاري بر دانستن
اسباب نزول تکیه نموده است. او همواره در مورد اسباب و اشخاص و سایر مسائل مربوط به شأن نزول با جدیت پرسش مینموده و
گویند: پروردگارا! دو بار ما را به مرگ رسانیدي و دو بار ما را زنده » ( همین امر موجب برجستگی و مهارت وي در فن تفسیر ( 1
.11 : غافر 40 .« گردانیدي
چگونه خدا را منکرید؟ با آنکه مردگانی بودید و شما را زنده کرد، باز شما را میمیراند [و] باز زنده میکند. » (2)
.28 : بقره 2 .« [و] آنگاه به سوي او باز گردانده میشوید
. 3) الدر المنثور، ج 5، ص 347 . جامع البیان، ج 24 ، ص 31 )
ص: 221
شده است.
در گذشته برخی از احادیث را که نشان از همت و اشتیاق پایان ناپذیر وي به فراگیري دانش داشت به طوري که او را وادار میکرد
در اینجا نیز به مناسبت بحث، به برخی از آن موارد اشاره میکنیم: «1» ؛ به در خانههاي صحابه برود، خاطر نشان کردیم
إِنْ تَتُوبا إِلَی » همواره میل داشتم که دو تن از زنان پیامبر را که آیه » : تعداد زیادي از محدثین از ابن عباس نقل کردهاند که گفت
درباره آنان نازل شده بشناسم تا اینکه در یکی از سفرهاي حج من با عمر همراه شدم. او در میان راه «2» «... اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُما
براي قضاي حاجت کناره گرفت و من هم با او رفتم. پس از انجام، آب بر دستهاي او میریختم تا وضو بگیرد، به او گفتم: آن دو
نازل شده کدامند؟ گفت: شگفتا! تو آن را «3» «... إِنْ تَتُوبا إِلَی اللَّهِ فَقَدْ صَ غَتْ قُلُوبُکُما » تن از زنان پیامبر که درباره آنان آیه
.«4» « نمیدانی؟! آنان عایشه و حفصه بودند
مدت دو سال در صدد بودم تا از عمر نام آن دو تن از زنان » : در تفسیر قرطبی گزارش این واقعه چنین آمده که ابن عباس میگوید
پیامبر را که بر وي سخت گرفتند بپرسم، ولی بیم برخورد تند وي را داشتم، تا بالأخره جرأت کرده از او پرسیدم و او گفت: آن دو،
ابن عباس در توجه به شأن نزول آیات نهایت کوشش خود را به کار میبست و در این فن سرآمد «5» !« حفصه و عایشه بودند
که خلاصهاش -« سیره ابن اسحاق » دیگران بود؛ به گونهاي که نامش بارها در کهنترین نوشتار درباره شأن نزول آیات قرآن، یعنی
از ابن عباس نقل شده که: » : آمده- تکرار شده است. ابن اسحاق میگوید « سیره ابن هشام » در ضمن
همچنین همه .«6» « إِذا تُتْلی عَلَیْهِ آیاتُنا قالَ أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ » درباره نضر بن حارث هشت آیه از قرآن نازل شده است؛ از آن جمله آیه
.331 - سخن رفته ( 1) الاصابه، ج 2، ص 332 «7» « اساطیر » آیاتی که در آن از
صفحه 145 از 345
.4 : تحریم 66 .« مگر [شما دو زن به درگاه خدا توبه کنید، که دلهاي شما سخت منحرف گشته است » (2)
3) همان. )
. 4) الدر المنثور، ج 6، ص 242 )
. 5) الجامع لاحکام القرآن، ج 1، ص 26 )
.15 : قلم 68 .« چون آیات ما بر او خوانده شود گوید: افسانههاي پیشینیان است » (6)
: 83 . فرقان 25 : 24 . مؤمنون 23 : 31 . نحل 16 : 25 . انفال 8 : 7) واژه اساطیر جمعا 9 بار در سورههاي مکّی تکرار شده است: انعام 6 )
.13 : 15 و مطفّفین 83 : 17 . قلم 68 : 68 احقاف 46 : 5. نمل 27
ص: 222
.«8» « است
همچنین از ابن عباس برایم نقل شده که گفت: هنگام ورود پیامبر به مدینه، احبار (عالمان یهودي) نزد وي آمدند و » : وي میگوید
وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ » سؤالهایی مطرح کردند. خداوند براي پاسخ به سؤالات آنان بر پیامبر آیاتی نازل کرد که آیه
از آن جمله است.- ابن اسحاق چنین ادامه میدهد- وقتی مردم از پیامبر درباره گردش کوهها سؤال کردند، خداوند بر «9» «... أَقْلامٌ
را نازل کرد. همچنین زمانی که به پیامبر گفتند: مواظب خودت باش، این آیه «10» «... وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ » پیامبر آیه
وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعامَ وَ یَمْشُونَ فِی » و در همین باره آیه «11» «... وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ » نازل شد
«... به خاطر همین گروه فرو فرستاده شد «13» «... وَ لا تَجْهَرْ بِ َ ص لاتِکَ وَ لا تُخافِتْ بِها » نیز نازل شد. همچنین آیه «12» «... الْأَسْواقِ
.«14»
ابن اسحاق بر همین منوال اسباب نزول آیات را ذکر میکند و در اکثر موارد، آن را از ابن عباس نقل میکند.
ابن عباس در این مورد چنان مهارت یافته بود که آیههاي مکی را از مدنی به راحتی جدا میساخت. ابو عمرو بن علاء از مجاهد
در این باره از ابن عباس پرسیدم و او موضوع را به تفصیل برایم بیان » : درباره تشخیص آیات مدنی از مکی سؤال کرد. وي گفت
8) سیره ابن ) «15» . ابن عباس نیز به نوبه خود در این باره- جداسازي آیههاي مکی از مدنی- از ابیّ بن کعب پرسش مینمود .« کرد
. هشام، ج 1، ص 321
.27 : لقمان 31 .«... و اگر آنچه درخت در زمین است قلم باشد » (9)
.31 : رعد 13 .«... و اگر قرآنی بود که کوهها بدان روان میشد » (10)
.7 : فرقان 25 «... 11 ) و گفتند: این چه پیامبري است که )
.20 : فرقان 25 «... و پیش از تو پیامبران [خود] را نفرستادیم جز اینکه آنان [نیز] غذا میخوردند و در بازارها راه میرفتند » (12)
.110 : اسراء 17 .«... و نمازت را به آواز بلند مخوان و آن را بسیار آهسته مکن » (13)
. 14 ) سیره ابن هشام، ج 1، ص 335 و 330 )
. 15 ) الاتقان، ج 1، ص 24 و 26 )
ص: 223
به راحتی «2» را از سفري و نهاري را از لیلی «1» وي تمامی موارد اسباب نزول را به نیکی آموخته بود به طوري که آیات حضري
باز میشناخت و میدانست درباره چه کسی و چه وقت و کجا نازل شده است. اولین آیه نازل شده کدام است و آخرین آن کدام و
که جملگی به مهارت و نبوغ او در تفسیر قرآن گواهی میدهد. «3» اموري دیگر
3. تکیه بر تفسیر منقول
صفحه 146 از 345
سومین ویژگی تفسیر ابن عباس تکیه بر احادیث مأثور (منقول) از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و اهل بیت پاك و اصحاب برگزیده
اوست.
در گذشته شواهدي را که بیانگر جست و جوي او از احادیث پیامبر بود یاد آور شدیم. وي در این راه از هیچ تلاشی فروگذار
نمیکرد تا اینکه در دانش و فضیلت سرآمد اهل زمانش گردید. وقتی از او پرسیدند: چگونه به این همه دانش دست یافتی؟ گفت:
در بیان همین ویژگی که او در تفسیر خود، بر احادیث مأثور و داراي مأخذ درست تکیه .«4» « با زبانی پرسشگر و دلی فراگیر »
آنچه در » : یا در جاي دیگر میگوید «5» « بیشتر اندوختههاي تفسیري خویش را از علی بن ابی طالب آموختم » : میکرد، میگوید
.«6» « تفسیر اندوختهام از دریاي بیکران علم علی بن ابی طالب است
همچنین مراجعه او به صحابه براي به دست آوردن سخنان پیامبر درباره مسائل دینی و از جمله احادیث تفسیري، دلیل دیگري بر
توجه بالاي او به تفاسیر صحیح منقول از پیامبر است.
دو روایتی را که از او نقل کردیم در واقع بیانگر این نکته است که تفاسیر او صبغه نقل دارد، هر چند این مطلب را به طور کلی
گفته و به موارد جزئی آن اشاره نکرده است. ( 1) آیاتی که در شهرها نازل شده.
2) در روز نازل شده یا در شب. )
51 و 70 و 71 و 74 و 77 و 79 و ... - 3) الاتقان، ج 1، ص 56 )
. 4) التصحیف و التحریف، ص 3 )
. 5) ابن طاووس، سعد السعود، ص 285 )
. 6) مقدمه تفسیر ابن عطیه (مقدمتان)، ص 263 )
ص: 224
4. اطلاعات ادبی گسترده
بیتردید قرآن کریم از هر جهت به شیوه فصیح زبان عرب نازل شده است؛ هم در انتخاب اصل واژهها، هم در ساختار جملات، هم
در حرکات اعراب و بناء و ... و کاملا رسا و شیواست. قرآن در هر یک از این زمینهها، شیواترین و پرکاربردترین آن را در نزد اهل
زبان انتخاب نموده است. حتی در مواردي که از کلمات قبایل گوناگون استفاده کرده، سعی مینماید واژههاي شناخته شده و
آشناي نزد آنان را انتخاب کند، نه واژههاي نامأنوس و ناآشنا را.
از این رو هر گاه فهم کلمات قرآن بر کسی مشکل باشد، باید براي رفع آن به کلام فصیح عرب معاصر نزول قرآن مراجعه نماید.
چه اینکه قرآن به زبان آنان و بر اساس شیوههاي شناخته شده آن زبان نازل گردیده است.
لذا مشاهده مینماییم ابن عباس هر گاه با موارد ابهام در قرآن مواجه میشد یا در فهم واژهاي دچار اشکال میگردید به اشعار
فصیح دوران جاهلیت و سخنان بلند و بدیع آنان روي میآورد. آنچه او را توانا ساخته بود که به راحتی به اشعار جاهلیت استشهاد
نماید، توان بالاي ادبی و مهارت بینظیرش در واژهشناسی کلام فصیح عرب است که در تاریخ ادبیات عرب آن عصر شواهدي از
نبوغ و جایگاه برجسته علمی و ادبی او میتوان یافت. گذشته از این، ذکاوت زیاد و حافظه قوي او نیز در رسیدن به این مقام شامخ
به او کمک میکرد. چنان که هر چه را تنها یک بار میشنید بیدرنگ حفظ مینمود.
ابن عباس در مسجد الحرام بود و نافع بن ازرق- رییس فرقه ازارقه خوارج- و عده » : ابو فرج اصفهانی از عمر رکاء نقل میکند
دیگري از خوارج سؤالات خود را نزد وي مطرح میکردند. در این هنگام عمر بن ابی ربیعه در حالی که لباس رنگارنگ به تن
صفحه 147 از 345
داشت وارد شد و در جمع آنان نشست، ابن عباس رو به او کرد و درخواست خواندن یکی از سرودههایش را نمود. او در پاسخ،
قصیدهاي با این مطلع آغاز نمود:
أمن آل نعم أنت غاد فمبکر غداة غد أم رائح فمهجّر
و تا آخر خواند. آنگاه نافع رو به ابن عباس کرد و گفت: از خدا بترس! ما از ( 1) آیا تو از قبیله آل نعم هستی که آهنگ سفر «1»
کردهاي، در هنگام بامداد فردا یا موقع گرماي پسین؟
ص: 225
سرزمینهاي دور به سوي تو آمدهایم تا درباره حلال و حرام خدا پرسش کنیم و تو شانه خالی کرده، به سختی پاسخ میدهی،
آنگاه جوانکی ناز پرورده از ثروتمندان قریش میآید و برایت شعر میخواند که:
رأت رجلا أمّا إذا الشمس عارضت فیخزي و أمّا بالعشیّ فیخسر!
ابن عباس گفت: این را بدین گونه نخواند، گفت: پس چگونه خواند. ابن عباس گفت به این شکل خواند: «1»
رأت رجلا أمّا إذا الشمس عارضت فیضحی و أما بالعشیّ فیخصر
نافع گفت: میبینم که این بیت را حفظ کردهاي! ابن عباس گفت: آري، اگر مایل باشی تمام قصیده را بشنوي برایت میخوانم. «2»
نافع گفت: آري، مایلم. آنگاه ابن عباس قصیده را تا آخر خواند در حالی که قصیده را پیش از آن نشنیده بود؛ این نشان نهایت
هوشمندي ابن عباس است.
بعضی از افراد که در مجلس بودند گفتند: هرگز فردي هوشمندتر از تو ندیدهایم.
ابن عباس گفت: ولی من هرگز از علی بن ابی طالب هوشمندتر ندیدهام. ابن عباس همواره میگفت: آنچه را تنها یک بار بشنوم
و «3» ... میتوانم بازگو نمایم. سپس ابن عباس رو به ابن ابی ربیعه کرد و گفت: باز بخوان و او شروع کرد: تشطّ غدا دار جیراننا
ابن ابی ربیعه گفت: این را که گفتی آیا شنیدهاي یا خودت «4» ! ساکت شد، و ابن عباس بدون درنگ گفت: و للدّار بعد غد أبعد
.«5» « آوردي؟ گفت نشنیدهام ولی شایسته است شعر چنین پایان یابد
این نهایت هوشمندي او را میرساند، علاوه بر این، مستلزم ذوق ادبی والایی نیز هست. او همچنین خطبههاي بلند آوازه امیر مؤمنان
علیه السّلام را با یک بار شنیدن حفظ میکرد؛ لذا در خطبهها و دیگر گفتارها، راوي حضرت به شمار میآمد. این ذوق ادبی والا و
اندوختههاي لغوي بسیارش بود که به او توان بخشید تا موقع تفسیر ( 1) آن زن (مقصود معشوقه اوست) مردي را دید (مقصود
خودش است) که در هنگام بالا آمدن آفتاب رسوا گشته، و در شب هنگام به دشواري افتاده است.
2) مردي را دید که هنگام برآمدن آفتاب، خود را با تابش آن گرم میسازد، و هنگام واپسین در حالت سرمازدگی به سر میبرد. )
3) خانه و کاشانه همسایه، پس از امروز از ما دور میشود ... )
4) هر آینه آن خانه، پس از فردا، دورتر خواهد بود. )
.81 - 5) ابو الفرج اصفهانی، الاغانی، ج 1، ص 83 )
ص: 226
شعر دیوان (واژه نامه) عرب است؛ از این » : قرآن و شرح واژههاي ناآشناي آن بتواند از این ابزار، استادانه بهره جوید. وي میگوید
.« رو هر گاه واژهاي از قرآن را- که به زبان عرب نازل گشته- نشناسیم به اشعار عرب روي آورده، در پی شناخت آن بر میآییم
اگر میخواهید سؤالی از من درباره واژههاي ناآشناي قرآن بپرسید » : ابن انباري از طریق عکرمه از ابن عباس نقل میکند که گفت
.«1» « به شعر عرب مراجعه کنید، چون شعر واژهنامه عرب است
درباره معناي حرج در این آیه، از ابن عباس ،«2» « وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ » طبري از طریق سعید بن جبیر در تفسیر آیه
صفحه 148 از 345
اگر واژهاي از قرآن برایتان ابهام داشت به شعر عرب مراجعه کنید؛ زیرا شعر، زبان عرب است. سپس فردي بادیه » : نقل میکند که
.«3» « نشین را صدا زد و پرسید: حرج یعنی چه؟ گفت: گرفتاري.- ابن عباس- گفت: راست گفتی
یعنی ابن عباس » : هر گاه از وي درباره واژههاي ناآشناي (مشکل) قرآن میپرسیدند در پاسخ شعري میخواند. ابو عبید میگوید
.« براي تفسیر خود به شعر استشهاد میکرد
صحابه و تابعان در موارد فراوان هنگام برخورد با الفاظ ناآشنا و مشکل قرآن، به شعر استدلال میکردند- » : ابن الانباري میگوید
وي میگوید:- بعضی از جاهلان و نابخردان در این کار بر نحویان خرده گرفتهاند که شما با این کار، شعر را اصل قرار داده و قرآن
را فرع آن میدانید، ولی حقیقت خلاف پندار آنان است چه اینکه مقصود نحویان از این کار، تبیین واژه ناآشناي قرآن به وسیله
شعر عربی است [نه آن که شعر اصل باشد و قرآن فرع ؛ زیرا قرآن کتابی است که به زبان عرب نازل گردیده است. خداوند در
1) الاتقان، ج 2، ص ) .«5» « وَ هذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ » : و در آیه دیگر میفرماید «4» « إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیا » : توصیف قرآن میفرماید
.55
.78 : حج 22 .« و در دین بر شما سختی قرار نداده است » (2)
. 3) جامع البیان، ج 17 ، ص 143 )
.3 : زخرف 43 .« ما آن را قرآنی عربی قرار دادیم » (4)
. 103 . ر. ك: الاتقان، ج 2، ص 55 : نحل 16 .« و این [قرآن به زبان عربی آشکار است » (5)
ص: 227
مسائل ابن ازرق
شاید گستردهترین اثري که از ابن عباس در مهارت وي در شناخت لغت و اشعار عرب بر جاي مانده است، مجموعه مسایلی است
از ابن عباس پرسیده است. وي نزد ابن عباس آمد و از او سؤالاتی- نه در پی دانایی که از روي «1» که نافع بن ازرق خارجی
لجبازي و عناد- پرسید. او زبان عربی را نیک میدانست و رییس و داناي قوم خود بود. در صدد مطرح ساختن مذهب خود تلاش
میکرد تا شاید بر مثل ابن عباس چیره گردد.
آورده است چندان قابل باور نیست؛ گویا زیادتی یا تحریفی در آن رخ داده است، ولی « الاتقان » این ماجرا آن گونه که سیوطی در
تا » : در هر حال شیوه ابن عباس را در تفسیر قرآن روشن میسازد و مهارت ادبی والاي وي را گواهی میدهد. سیوطی میگوید
کنون موارد زیادي از استشهاد ابن عباس به اشعار را هنگام توضیح واژههاي مشکل قرآن نقل کردیم که طولانیترین آنها، مسائل
.« ابن ازرق است
آورده است که در اینجا «2» « الاتقان » طبرانی در « المعجم الکبیر » ابن انباري و « الوقف » سپس تمام آن مسائل را به نقل از کتاب
بخشی از آن را ذکر میکنیم:
ابن عباس در مسجد الحرام نشسته بود، مردم دور تا دور او را گرفته بودند و از او درباره تفسیر قرآن میپرسیدند. در این حال نافع »
گفت: «3» بن ازرق به نجدة بن عویمر
برویم نزد این فرد که با گستاخی و به رغم نادانی و کم دانشی به تفسیر قرآن پرداخته است. آن دو نزد ابن عباس آمده گفتند: از تو
پرسشهایی درباره قرآن داریم که میخواهیم برایمان تفسیر کنی و شاهد صدق آن را از کلام عرب بیاوري؛ زیرا خداوند قرآن را
« عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ عِزِینَ » به زبان عربی آشکار فرستاده است. ابن عباس گفت: بپرسید! 1. نافع نخستین پرسش را درباره آیه
صفحه 149 از 345
از فرقه خوارج است که آراء و مذهبشان بدو منتهی میگردد. « ازارقه » مطرح ( 1) نافع بن ازرق حنفی حروري، سر کرده گروه «4»
وي به سال 65 درگذشت.
.56 - 2) الاتقان، ج 2، ص 88 )
بود. وي در شورشهاي آن زمان نقش داشت. به سال 69 مرد. « نجدیه » 3) نجدة بن عامر حنفی حروري، رئیس فرقه )
37 . یعنی همچون حلقهوار اطراف تو گرد آمدهاند. : معارج 70 .« از راست و چپ [تو را] فرا گرفتهاند » (4)
ص: 228
به معناي حلقههاي نازك است. نافع گفت: این ادعاي تو را عرب تأیید میکند؟ گفت: آري، «1» ؛ ساخت. ابن عباس گفت: عزین
مگر شعر عبید بن أبرص را نشنیدهاي که میگوید:
فجاؤوا یهرعون إلیه حتّی یکونوا حول منبره عزینا
(با شتاب به سوي او آمدند تا گرد منبر او حلقه زنند).
سؤال کرد. وي گفت: مقصود، رسیدن و آماده چیده شدن میوه است، و به این بیت «2» « إِذا أَثْمَرَ وَ یَنْعِهِ » 2. از ابن عباس درباره آیه
استشهاد کرد:
إذا مشت وسط النساء تأوّدت کما اهتزّ غصن ناعم النبت یانع
(آنگاه که در میان زنان راه میرود خم بر میدارد چون شاخه نرم و شاداب گیاهی که زمان چیدن آن فرا رسیده باشد).
یعنی چه؟ پاسخ داد: کشتی پربار، و این بیت ابن أبرص را خواند. «3» « الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ » : 3. پرسید
شحنّا أرضهم بالخیل حتی ترکناهم أذلّ من الصراط
(سرزمین آنان را از لشکر پر کردیم به گونهاي که آنان را زیر پا، نرمتر از راه هموار ساختیم).
چیست؟ پاسخ داد: مقصود، فرزند نامشروع است، و به شعر خطیم تمیمی تمسک نمود: «4» « زَنِیمٍ » 4. پرسید: مقصود از
زنیم تداعته الرجال زیادة کما زید فی عرض الأدیم الأکارع
عزون، جمع است و » : افراد بسیاري، زنازادهاي را به خود نسبت دادند، همان گونه که در محدوده ( 1) راغب اصفهانی میگوید ) «5»
.« مفرد آن: عزة، از عزوته فاعتزي؛ به معناي نسبته فانتسب مشتق شده است
عزون به معناي گروههاي پراکنده است. مفرد آن عزة است. اصل عزة، عزوة بوده است که از: » : مرحوم طبرسی رحمه اللّه میگوید
عزاه و یعزوه (به معناي نسبت دادن) مشتق شده است؛ لذا عزین؛ به معناي گروههاي پراکندهاي است که هر یک از این گروهها به
مجمع البیان، ج 10 ، ص 357 ؛ و این تناسب در همان مفهوم حلقهوار گرد هم آمدن وجود .« نحوي به دیگري نسبت داده میشوند
دارد.
.99 : 2) انعام 6 )
.119 : 3) شعراء 26 )
.13 : 4) قلم 68 )
5) أدیم: سطح زمین. أکارع الارض: حدود دور دست آن. )
ص: 229
«1» .( زمین پهناوري اختلاف ورزند
به چه معناست؟ گفت: به معناي عظمت پروردگار است، و به گفته امیۀ بن ابی الصلت تمسک جست: «2» « جَدُّ رَبِّنا » : 5. گفت
ستایش و نعمتها و پادشاهی تو راست؛ پس از نظر مجد و ) .« لک الحمد و النعماء و الملک ربّنا فلا شیء أعلا منک جدّا و أمجدا
صفحه 150 از 345
.«( بزرگی، چیزي برتر از تو نیست
ابن عباس به جست و جوي لغات قبایل مختلف پرداخته، اخبار آن را پی میگرفت تا واژههاي ناآشنایی را که از زبان آن قبایل در
قرآن آمده است به دست آورد و چنانچه فهم کلمهاي بر او دشوار بود منتظر میماند تا معناي آن را در استعمال عرب ببیند و
بیاموزد؛ طریقهاي که همه محققان از آن پیروي میکنند.
سؤال شد. گفت آیا «3» « ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ » از ابن عباس درباره آیه » : طبري از ابن ابی یزید نقل میکند که گفت
کسی هست؟ مردي گفت: آري، من از آن قبیله هستم. ابن عباس گفت: حرجۀ نزد شما به چه معنا است؟ «4» از قبیله هذیل
زنیم کسی را گویند که در میان قومی باشد، ولی از » : 1) راغب اصفهانی میگوید ) .«5» « گفت: تنگنا. ابن عباس گفت: همین است
.« آنان نباشد؛ یعنی وابسته به قومی باشد، ولی در واقع از آنان نباشد
.3 : 2) جن 72 )
.78 : 3) حج 22 )
4) در اخبار آمده است که قبیله هذیل با فرهنگترین قبایل عرب به شمار میرفت و مردم آن قبیله، واژههاي زبان عربی را بسیار به )
اي کاش » : کار میبرند؛ لذا در دوران خلافت عثمان که مصحف را نوشته، نزد او آوردند و او در آن اشتباهات چندي یافت گفت
- مصاحف سجستانی، ص 33 .« املاء کننده از قبیله هذیل و نویسنده از قبیله ثقیف میبود! در آن صورت این اشتباهات رخ نمیداد
را نمیدانست، « تخوّف » 47 - را خواند، ولی معناي : نحل 16 -« أَوْ یَأْخُذَهُمْ عَلی تَخَوُّفٍ » 32 . روایت شده که روزي عمر بر منبر آیه
عمر گفت: .« تخوّف، لغت ماست و به معناي تنقّص است » : از مردم پرسید: کسی میداند؟ پیرمردي از قبیله هذیل بلند شد و گفت
آري، شاعر میگوید: » : گفت «؟ آیا شاهدي در کلام عرب براي آن هست »
« تخوّف الرحل منها تامکا قردا کما تخوّف عود النّبعۀ السّفن
سفن: وسیله آهنی را گویند که به وسیله آن چوب کمان را میتراشند. تامک: شتر کوهان بزرگ را گویند. قرد:
موهاي مجعّد (به هم پیچیده) کوهان شتر است؛ یعنی همان گونه که آهن، چوب کمان را میتراشد، جهاز شتر هم موهاي کوهان
او را میزداید. احمد امین، فجر الاسلام، ص 196 به نقل از موافقات ج 2، ص 58 و 57 التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 74 به نقل از
. موافقات، ج 1، ص 88
. 5) جامع البیان، ج 17 ، ص 143 )
ص: 230
را نمیدانستم تا «1» « افْتَحْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ » من معناي آیه » : همچنین طبري از طریق قتاده از ابن عباس نقل میکند، که گفت
یعنی شکایت تو را نزد ؛«2» « را دیدم که به شوهرش میگفت: تعال أفاتحک؛ یعنی بیا تو را نزد قاضی ببرم « ذي یزن » اینکه دختر
را نمیدانستم تا اینکه «3» « فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ » معناي » : دادگاه ببرم. ابو عبید از طریق مجاهد نقل میکند که ابن عباس گفت
دو نفر بادیه نشین نزد من آمدند تا درباره چاهی که با هم نزاع داشتند قضاوت کنم. یکی از آن دو گفت: أنا فطرتها و دیگري
که معناي هر دو این است که من آن را کنده و به وجود آوردهام. .«4» « گفت: انا ابتدأتها
را نمیدانستم تا اینکه از زنی « یحور » من معناي » : از ابن عباس چنین نقل میکند «5» « إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ یَحُورَ » زمخشري در تفسیر آیه
زمخشري براي تأیید این معنا به شعر لبید استشهاد میکند: .« بادیه نشین شنیدم به دختر کوچکش میگفت: حوري؛ یعنی بازگرد
و ما المرأ إلّا کالشّهاب وضوئه یحور رمادا بعد إذ هو ساطع
آدمی همچون تیر شهاب و درخشش آن، میدرخشد و سپس به خاکستري باز میگردد). ) «6»
«7» . به همین شعر در مسائل ابن ازرق هم استشهاد شده است
صفحه 151 از 345
ابن عباس با سرمایه لغوياش توانست به واژههاي قبایل مختلف احاطه پیدا کند و آنها را از هم تشخیص دهد. از وي نقل شده که
به معناي فاسد است، ولی در نزد سایر عرب به معناي هیچ « أزد عمان » گفت: بور، در لغت قبیله «8» « وَ کُنْتُمْ قَوْماً بُوراً » در تفسیر آیه
.89 : یعنی کارهایشان ( 1) اعراف 7 ؛« اصبحت اعمالهم بورا » : بودن است. عرب میگوید
الاتقان، ج 2، ص 5. این ماجرا .«... انطلق أفاتحک، تعنی أخاصمک » : 2) در جامع البیان، ج 9، ص 3 در روایت دیگري آمده است )
ابن قتیبه، ص 493 به شکلی تحریف شده نقل شده است. « تأویل مشکل القرآن » در کتاب
. همچنین صاوي، مناهج التفسیر، ص 34
.1 : 3) فاطر 35 )
. 4) الاتقان، ج 2، ص 4 )
.14 : انشقاق 84 .« او میپنداشت که هرگز برنخواهد گشت » (5)
. 6) تفسیر الکشاف، ج 4، ص 727 )
. 7) الاتقان، ج 2، ص 64 )
.12 : 8) فتح 48 )
ص: 231
وَ أَنْتُمْ » در ذیل آیه «1» . یعنی زمینهایشان از آبادي افتاده و ویران گردیده است ؛« اصبحت دیارهم بورا » پوچ و بیهوده گردید و یا
گفت: بعل، به لغت اهل یمن به «3» « أَ تَدْعُونَ بَعْلًا » گفت: سمود که واژهاي یمنی است یعنی آواز؛ و در معناي آیه «2» « سامِدُونَ
فِی » میگوید: وزر، به زبان قبیله هذیل یعنی فرزند فرزند. همچنین درباره آیه «4» « کَلَّا لا وَزَرَ » معناي رب است و نیز در تفسیر آیه
«6» . میگوید: مسطور که واژهاي از قبیله حمیر است، یعنی مکتوب. آنان کتاب را أسطور مینامند «5» « الْکِتابِ مَسْطُوراً
شبه » وي تلاش خود را به احاطه یافتن بر لغات قبایل مختلف منحصر نکرد؛ بلکه از واژههاي غیر عربی که از زبان ملتهاي مجاور
إِنَّ ناشِئَۀَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ » به درون لغت عربی راه یافته بود نیز به دانش واژهشناسی خویش افزود؛ به عنوان مثال در مورد آیه « جزیره
میگوید: ناشئۀ، به زبان حبشه است؛ زیرا آنان وقتی فردي در دل شب برخیزد گویند: نشأ الرجل. درباره آیه «7» « وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِیلًا
نامیده « أریا » شیر) و در قبطی ) « شار » نیز میگوید: قسورة، واژهاي حبشی است که در عربی أسد و در فارسی «8» « فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ »
«9» . میشود
«10» « یَوَدُّ أَحَ دُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَۀٍ » او گذشته از اینها، شناخت خوبی از آداب و رسوم سایر ملتها داشت. در مورد آیه مبارکه
.«11» « این آیه اشاره به گفتار فارسیان است که میگویند: هزار سال زه نوروز و مهرجان » : میگوید
از شاگرد او سعید بن جبیر چنین نقل شده است: این آیه بیانگر عادت فارسی زبانهاست که هر گاه کسی عطسه کند میگویند: زه
این آیه گفتار فارسی زبانهاست که میگویند: زه هزار ( 1) این مطلب را ابن » : هزار سال. و نیز در روایتی از ابن عباس چنین آمده
قتیبه به ابن عباس نسبت داده است. غریب القرآن، ص 412 . جامع البیان، ج 26 ، ص 49 ، ولی طبري آن را به ابن عباس نسبت نداده
تغییر داده است و شاید اشتباه در چاپ باشد. « أذرعات » را به « أزد عمان » و واژه
.61 : 2) نجم 53 )
.125 : 3) صافّات 37 )
.11 : 4) قیامت 75 )
.58 : 5) اسراء 17 )
.89 - 6) الاتقان، ج 2، ص 91 )
صفحه 152 از 345
.6 : مزمّل 73 .« بیگمان شب خیزي، بیشتر موافقت [دل و زبان در بر دارد و از لحاظ سخن استوارتر است » (7)
.51 : مدثّر 74 .« از [مقابل شیري فرار کردهاند » (8)
. 9) جامع البیان، ج 1، ص 6 )
.96 : بقره 2 .« هر یک از ایشان آرزو دارد که کاش هزار سال عمر کند » (10)
. 11 ) تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 128 . جامع البیان، ج 1، ص 340 )
ص: 232
.«1» « سال
است. « زیستن » در زبان فارسی به معناي دعا براي طول عمر است و از بن « زي » و « زه »
آگاهیهاي تاریخی و جغرافیایی ابن عباس
رخ داده بود به خوبی میدانست؛ « شبه جزیره » وي اطلاعات گسترده در تاریخ و جغرافی داشت و حوادث و جنگهایی را که در
بخش فراوانی از این دانشها را از رهگذر مسافرتهاي فراوان و سپس در مدت تصدي استانداري بصره به دست آورد. علاوه بر
« جزیرة العرب » این در یکی از غزوهها که در سرزمین آفریقا اتفاق افتاد شرکت داشت. از اینها گذشته همواره بین نقاط مختلف
براي کسب دانش در حال آمد و شد بود؛ زیرا وي براي شناخت سرگذشت هر نام یا جایی که در قرآن از آن یادي شده اهمیت
که در قرآن آمده است گفت: صحرایی است که بین عمان و سرزمین مهرة واقع « احقاف » زیادي قائل بود؛ به عنوان مثال درباره
شده است.
عبارت است از شنزاري که « احقاف » : است. قتاده میگوید « حضرموت » سرزمین مهره چنان که در سخنان ابن اسحاق آمده، همان
« این سه گفتار در معنا با یک دیگر تفاوتی ندارند » : به دریا اشراف دارد و در نزدیکی یمن واقع شده است. یاقوت حموي میگوید
از ابن عباس روایت شده که بحرین یکی از ایالات (شهرهاي) عراق است و حدود آن از » : میگوید « بحرین » یاقوت درباره .«2»
میگوید: « عرفه » در مورد .«3» « عمان در ناحیه جرّفار شروع شده و تا کوههاي یمامه گسترش مییابد
.«4» « ابن عباس گفته است: حد عرفه از کوه مشرف بر بطن عرنه تا کوههاي آن و قصر آل مالک و دشت عرفه گسترده است »
( بهترین مرزي که ذکر شده همان است که ابو منذر هشام بن سائب کلبی از ( 1 » : میگوید « شبه جزیره عربستان » همچنین درباره مرز
. جامع البیان، ج 1، ص 340 . الدر المنثور، ج 1، ص 89
. 2) معجم البلدان، ج 1، ص 115 )
. 3) همان، ص 347 )
. 4) همان، ج 4، ص 104 )
ص: 233
ابن عباس نقل کرده است. ابن عباس میگوید: عرب، جزیره خویش را به پنج بخش تقسیم کرده است. و در ادامه میگوید:
سرزمین عرب را از آن جهت جزیره نامیدهاند که رودخانهها و دریاها از تمام جهات آن را احاطه کرده است؛ لذا همچون جزیرهاي
.«1» « است که در وسط دریا قرار گرفته باشد
از این گونه موارد فراوان است که نشانگر گستره شناخت ابن عباس- مانند هر دانشمند و محقق آگاه- از اوضاع و احوال اطراف
محل زیست خود است.
صفحه 153 از 345
ابن عباس در اوج دانش
احاطه او به زبان و اشعار عرب در حدي است که او را در توان علمی فرهنگیاش در زمان خود بیمانند ساخته است و در آن عهد
از همطرازانش کاملا ممتاز بود و همین نکته است که او را به حق، پیشواي تفسیر لغوي ساخته؛ به گونهاي که درباره او گفتهاند:
اساسا او پدر علم تفسیر در تمامی ابعادش به شمار میآید. ؛«2» « شیوه تفسیر لغوي را ابن عباس ابداع نمود »
وي با اطلاعات ارزشمند از آداب و رسوم عرب و شناخت اسباب نزول، توانست در موارد فراوانی هالههاي ابهامی که برخی آیات
فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا » را فرا گرفته بود بزداید؛ مثلا در جواب این سؤال که رابطه میان ذکر خدا و ذکر پدران در آیه مبارکه
چه میتواند باشد در حالی که سیاق آیه در ارتباط با احکام و مناسک حج است؟ ابن «3» « اللَّهَ کَ ذِکْرِکُمْ آباءَکُمْ أَوْ أَشَ دَّ ذِکْراً
عربها پس از فراغت از حج، بعد از ایام تشریق در جایی بین مسجد منی و کوه توقف میکردند و هر یک برتري » : عباس میگوید
نیاکان خویش را در زمینه بخشندگی، حماسه آفرینی، صله رحم و جز آن یاد آور میشدند و در این باره شعرها میسرودند و
. سخنها ( 1) همان، ج 2، ص 137
2) التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 75 ، به نقل از المذاهب الإسلامیۀ لتفسیر القرآن، ص 69 و ر. ك: مذاهب التفسیر الاسلامی، )
. ترجمه: دکتر عبد الحلیم النجار، ص 90
و چون آداب ویژه حج را به جاي آوردید، همان گونه که پدران خود را به یاد میآورید، یا با یاد کردي بیشتر، خدا را به یاد » (3)
.200 : بقره 2 .« آورید
ص: 234
میگفتند تا از این رهگذر به شهرت بیشتر دست یابند و آثار نیاکان خویش را برجستهتر جلوه دهند؛ از این رو وقتی خداوند نعمت
.«1» « اسلام را برایشان ارزانی داشت، فرمان داد تا او را نیز همانند نیاکان خویش بلکه فزونتر و بیشتر یاد کنند
که ظاهر آیه بیانگر این « بر کسی که بین صفا و مروه سعی نماید گناه و حرجی نیست «2» ؛ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما » همچنین
افاده « إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَ عائِرِ اللَّهِ » نکته است که این کار مانعی ندارد، اما افاده وجوب نمیکند، در حالی که بخش اول آیه
وجوب میکند؛ زیرا جمله خبریه در معناي امر است؛ در نتیجه آغاز و پایان آیه در ظاهر با هم تنافی دارد. این سؤال که چگونه
به عبد اللّه بن » : میتوان بین صدر و ذیل آیه جمع کرد، از صدر اسلام مطرح بوده است. طبري از عمرو بن حبیش چنین نقل میکند
عمر گفتم: آیه فوق چه معنا دارد؟! گفت: نزد ابن عباس برو؛ زیرا او در میان بازماندگان صحابه نسبت به آنچه بر پیامبر نازل شده
از هر کسی داناتر است؛ نزد ابن عباس رفتم و آن را از او پرسیدم، وي گفت: بر روي آن دو (صفا و مروه) بتهایی بود. وقتی
إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَ عائِرِ اللَّهِ » عبادت بتها حرام اعلام شد، مسلمانان از طواف میان صفا و مروه خودداري کردند تا اینکه آیه
قرار داده بودند. پیامبر وقتی « نائلۀ » و بر روي کوه مروه بتی به نام « أساف » مشرکان بر روي کوه صفا بتی به نام .«4» « نازل شد «3» «...
احرام بست، مسلمانان از سعی میان صفا و مروه خودداري کردند؛ زیرا میپنداشتند که سعی میان آنها را « عمرة القضاء » براي
مشرکان براي تقرب جستن به آن دو بت رواج دادهاند؛ لذا خداوند این آیه را نازل کرد تا مسلمانان بدانند که طواف اشکالی ندارد
. 1) فخر رازي، ج 5، ص 183 ) «5» . و پندار آنان نادرست است
.158 : 2) بقره 2 )
3) همان. )
. 4) جامع البیان، ج 2، ص 28 . الدر المنثور، ج 1، ص 159 )
صفحه 154 از 345
. 5) مجمع البیان، ج 1، ص 240 )
ص: 235
مراجعه به اهل کتاب
در اینجا این سؤال مطرح است: آیا ابن عباس براي فهم معانی قرآن به سراغ اهل کتاب میرفته است؟
این سؤال به دو شکل جواب داده شده است که یکی مبالغهآمیز و دیگري تا حدودي معتدل است؛ به این معنا که مراجعه ابن عباس
به اهل کتاب- همچون دیگر اصحاب- در چهار چوب محدودي بوده است؛ مثلا در اموري که قرآن متعرض آن نشده و در سخنان
پیامبر صلّی اللّه علیه و آله هم به دلیل عدم نیاز به آن یا کم فایده بودنش مطرح نگردیده است؛ مانند عدد اصحاب کهف یا عضو
گاوي که بنی اسرائیل مأمور شدند بر مقتول بزنند یا طول و عرض کشتی نوح و نوع چوب آن یا نام کودکی که خضر کشت، یا نام
پرندگانی که خداوند به درخواست حضرت ابراهیم علیه السّلام زنده کرد و ...
اموري که راهی براي شناخت صحیح آنها وجود ندارد؛ که براي آشنایی با این گونه موارد مراجعه به اهل کتاب رواست. چنان که
این حدیث را بر نقل امثال آنچه در بالا .«1» « از بنی اسرائیل سخن بگویید که بر شما باکی نیست » : در حدیث هم آمده است
گذشت حمل کردهاند.
از برخی صحابه همچون ابن مسعود و ابن عباس و تعداد زیادي از تابعان نقل شده است که گهگاه پارهاي از » : ابن تیمیه میگوید
سخنان اهل کتاب را که پیامبر مباح شمرده بود، نقل میکردند؛ زیرا پیامبر- چنان که بخاري از عبد اللّه بن عمرو بن عاص نقل
کرده- فرموده: سخنان مرا هر چند در حد یک آیه باشد براي مردم نقل کنید؛ همچنین از بنی اسرائیل سخن گویید که بر شما
دو مجموعه از کتابهاي اهل کتاب را به دست آورده بود که با توجه « یرموك » رواست؛ لذا عبد اللّه بن عمرو بن عاص در جنگ
به رخصت مستفاد از حدیث، مطالب آن دو کتاب را براي مردم نقل میکرد، ولی نه از آن جهت که به این اسرائیلیات معتقد بود؛
202 و ، بلکه به عنوان استشهاد آنها را یاد آوري میکرد؛ زیرا این احادیث از جمله اموري است که ( 1) مسند احمد، ج 2، ص 159
46 و 56 از ابو سعید خدري. ، 214 از طریق عبد اللّه بن عمرو بن عاص و در ص 474 و 502 از ابو هریره و در ج 3، ص 13
ص: 236
مسکوت گذارده شده و بر اساس آنچه در اختیار داریم، صحت و سقم آنها نامعلوم است؛ لذا نه آنها را میپذیریم و نه تکذیب
میکنیم، ولی نقل آن جایز است گر چه اغلب عاري از فایده دینی است. قرآن نیز آنها را مبهم گذاشته، چه اینکه مشخص کردن
.«1» « آنها در بردارنده سود دنیوي یا بهره اخروي براي مردم نیست
ابن عباس به سراغ اهل کتاب میرفت و از آنان مطلب میآموخت؛ زیرا در » : ذهبی نیز نظر ابن تیمیه را تأیید میکند و میگوید
اکثر مواردي که در قرآن به گونه سربسته آمده در کتابهاي عهد عتیق و جدید به تفصیل به آن پرداخته شده است. البته مراجعه
ابن عباس به اهل کتاب در همه زمینهها نبوده است؛ بلکه در محدودهاي اندك- که کتابهایشان با قرآن همراه و گواه صدق آن
بود- به آنها مراجعه میکرد، و در موارد دیگر که با قرآن در تنافی و با شریعت اسلام در تضاد بود، هرگز به آنان رجوع نمیکرد و
.«! از آنان سخنی نمیپذیرفت
ابن عباس و دیگر صحابه در اموري که ربطی به اعتقادات و اصول دین و فروع آن » : وي در بخش دیگري از سخنانش میگوید
نداشت؛ مانند قصص قرآن و یا اخبار امتهاي پیشین، از دانشمندان یهودي که اسلام آورده بودند پرسشهایی میکردند؛ به این
ترتیب صحابه میان دو حدیث پیامبر که در یکی میفرماید:
صفحه 155 از 345
جمع کردهاند؛ زیرا حدیث « لا تصدّقوا أهل الکتاب و لا تکذّبوهم » : و در دیگري که میفرماید « حدّثوا عن بنی إسرائیل و لا حرج »
اول بر حوادث و اخبار بنی اسرائیل که جایز است آنها را نقل کنیم حمل میشود؛ زیرا پندهاي عبرت آموزي در آن نهفته است که
و حدیث دوم بر اموري که آنان نقل کردهاند و دو پهلوست، و « فإنّ فیهم أعاجیب » : در ادامه همان حدیث بدان اشاره شده است
دلیلی بر راست یا دروغ بودن آن نداریم حمل میشود.- ذهبی میگوید:- این مطلب را ابن حجر عسقلانی هم گفته و شافعی نیز-
.45 - 1) مقدمه ابن تیمیه در اصول تفسیر، ص 47 ) .«2» « پیش از او- بدان اشاره کرده است
. 170 . ابن حجر، فتح الباري، ج 8، ص 129 و ج 13 ، ص 282 - 70 و 173 - 2) التفسیر و المفسرّون، ج 1، ص 71 )
ص: 237
مبالغه خاورشناسان
اشاره
خاورشناسان در مورد اخذ حدیث از بنی اسرائیل بسیار مبالغه کردهاند. که سخن آنان از نظر ناقدان مردود شناخته شده است.
روایات اسلامی بر این دلالت دارند که ابن عباس- شخصا- به جهت نزدیک بودن به پیامبر، بخش عمده » : گلدزیهر میگوید
ولی ناقلان این روایات- همان طور که در موارد مشابه دیگر هم، چنین «1» ، تفسیري را که مورد اطمینان است از او گرفته است
غفلتی رخ داده است- به راحتی از این نکته غفلت ورزیدهاند که ابن عباس هنگام وفات پیامبر، نوجوانی بوده که سن او از 10 تا 13
.« سال تجاوز نمیکرده است
قابل قبولتر از آن، اخبار دیگري است که میگوید: ابن عباس اشکالی نمیدید- در مواردي که شک داشت- به » : وي میگوید
کسانی که فکر میکرد نسبت به آن مطلب دانشی دارند مراجعه کند و در موارد فراوانی آمده که در تفسیر واژههاي قرآن به فردي
« باشد که چون کتابهایی خوانده بود مورد توجه بود « جیلان بن فروه ازدي » رجوع میکرد که ظاهرا باید همان « ابو جلد » به نام
.«2»
در میان دانشمندانی که مورد اعتماد ابن عباس بودهاند اسم دو نفر یهودي که اسلام آورده بودند یعنی » : گلدزیهر ادامه میدهد
کعب الاحبار و عبد اللّه بن سلام فراوان به چشم میخورد. همان طور که در میان آنان، به شکل فراگیري اهل کتاب وجود دارند؛
یعنی همانها که درباره روایتهایشان هشدار داده شده است؛ این غیر از مواردي است که خود ابن عباس از آن منع میکرد، و حق
این است که اسلام آوردن آنان موجب شده بود که بر آنان گمان دروغگویی نرود و در شمار دانشمندانی به حساب آیند که
1) دکتر عبد الحلیم نجّ ار که نوشته او را به عربی برگردانده است بر وي اعتراض نموده ) .«3» « سخنانشان مورد تردید نباشد
مذاهب .« این روایات خیالی گلدزیهر در کدام کتاب است؟ و اگر هست ارزش آن از نظر دانشمندان نقّاد چقدر است » : میگوید
التفسیر الاسلامی، ص 84 . سخن صحیح در این باره همان است که در گذشته بیان داشتیم؛ یعنی ابن عباس تفسیر خود را از صحابه
و به ویژه امیر مؤمنان علیه السّلام آموخته است. بنابراین او تفسیر را از پیامبر با واسطه- از طریق صحابه- دریافت کرده است.
او کتابهایی داشت (نوشته بود) و گردآورنده اخبار فتن و » : ص 409 میگوید « التصحیف و التحریف » 2) عسکري در کتاب )
.« ملاحم بود
3) در آینده نزدیک روشن خواهد شد که واقعیّت، درست بر عکس است؛ زیرا یهود و اهل کتاب عموما از نظر )
ص: 238
ابن عباس تنها سخن اهل کتاب را که اسلام آورده بودند و اخبار موجود در کتابهاي آنان را- که از » : گلدزیهر ادامه میگوید
صفحه 156 از 345
در مورد اسرائیلیات حجت نمیدانست، بلکه علاوه بر اینها مثلا از کعب الاحبار در مورد «1» - آنها فواید بسیاري نقل کرده است
نیز سؤال میکرد. «3» « الْمَرْجانُ » و «2» « أُمُّ الْکِتابِ » تفسیر صحیح دو تعبیر قرآنی
در میان مسلمانان این گونه جا افتاده بود که این احبار یهودي نسبت به امور عمومی دینی که در قرآن و سخنان پیامبر آمده است،
فهمی دقیقتر دارند، و به رغم هشدارهاي فراوانی که درباره عدم مراجعه به این یهودیان داده شده بود، در این گونه مسائل به
.«4» « سخنان اینان مراجعه میشد
اینچنین تلاش نموده تا نقش یهودیان به ظاهر مسلمان را در سرنوشت مسلمانان خیلی بزرگ جلوه دهد! چیزي است که « گلدزیهر »
نمیتوان به درستی آن- در جوّي که صحابه هوشیار و آگاه سلطه داشتهاند- گواهی داد. آري، این جهت در دورانی که سیطره
شوم امویان بر سرزمین اسلامی سایه افکنده بود، کاملا مشهود است.
شگفت آنکه احمد امین مصري نیز در این رأي با گلدزیهر همنوا شده، میگوید:
حتی بزرگان صحابه از قبیل ابن عباس در مراجعه به اهل کتاب ابایی نداشتند؛ زیرا روایت شده است که پیامبر فرمود: اگر اهل »
ولی صحابه بر خلاف این حدیث عمل میکردند و آنان را ،«5» ، کتاب براي شما سخنی گفتند آنان را نه تصدیق کنید و نه تکذیب
را یاد میکند و از جمله، گفتههاي او را ذیل آیه « تفسیر طبري » تصدیق میکردند و از ایشان مطلب نقل مینمودند! به عنوان مثال
شاهد آورده است.- وي در ادامه میگوید:- مسلمانان مورد تهمت «6» « هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِکَۀُ »
و نفرت بودند مگر نزد طمع پیشگان و غرض ورزانی همچون معاویه و ابن عاص و همکیشانشان که از آراء و افکار پلید آنان در
جهت مطامع خویش بهره میجستند.
1) آنچه که ابن سعد در الطبقات، ج 1، ق 2، ص 87 از ابن عباس نقل کرده از آن جمله است. او میگوید: )
ابن عباس از کعب الاحبار درباره صفات پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در تورات و انجیل پرسش میکرد. همچنین ابن سعد از خادم »
عمر بن خطاب نقل میکند که کعب الاحبار سه روز پیش از مرگش خبر مرگ او را به او داده بود چون این مطلب را در تورات به
. صورت مکتوب یافته بود. الطبقات، ج 3، ق 1، ص 240
. 39 . ر. ك: جامع البیان، ج 13 ، ص 115 : 2) رعد 13 )
. 22 . ر. ك: جامع البیان، ج 27 ، ص 77 و 76 : 3) رحمان 55 )
.84 - 4) مذاهب التفسیر الإسلامی، ص 88 )
.« إذا حدّثکم أهل الکتاب فلا تصدّقوهم و لا تکذّبوهم » (5)
.210 : 6) بقره 2 )
ص: 239
این جمله او اشاره دارد به آنچه در .«1» « در گذشته دیدید که ابن عباس با کعب الاحبار مراودت داشت و از او بهره میگرفت
کعب الاحبار یهودي بود از اهل یمن که اخبار یهود توسط او در میان مسلمانان انتشار یافت؛ در زمان خلافت » : گذشته گفته است
ابو بکر یا عمر- که در این مسأله اختلاف است- اسلام آورد و سپس به مدینه نقل مکان کرد و پس از مدتی به شام رفت، دو نفر از
او علم آموختند و از طریق آن دو، دانش کعب الاحبار رواج یافت که اولی ابن عباس است و دومی ابو هریره؛ دلیل اینکه در تفسیر
.«2» « ابن عباس اسرائیلیات راه یافته نیز همین است
نقد و بررسی
جاي بسی تأسف است که نویسندگان نقادي چون احمد امین مصري و محمد حسین ذهبی با دروغهایی که ساخته خیالات و خارج
صفحه 157 از 345
از حوزه اسلام است، این گونه فریفته شوند. مستشرقان هر چه میخواهند میگویند، مسلمانان چرا باید دنبالهرو آنان باشند و در
خیال پردازيهایشان با آنان همسو باشند؟! شکی نیست که اصحاب هوشیار پیامبر صلّی اللّه علیه و آله- چون ابن عباس- همواره از
مراجعه به اهل کتاب بر حذر بودند و افسانهها و خیالات ساخته آنان را ناچیز و بیمقدار میشمردند. اسرائیلیات پس از عصر صحابه
و در دوران سلطه امویان به درون حوزه اسلام راه یافت؛ زیرا آنان به منظور نشر فساد در زمین و فراگیر ساختن آن، به شدت به
یهودیان خوار و بیمقدار که به ظاهر مسلمان شده بودند نیاز داشتند.
در آینده روشن خواهیم ساخت که آغاز نشر و گسترش اسرائیلیات در میان مسلمانان، تنها در دوره سیاه حکومت امویان بود و از
ساحت قدس صحابه به ویژه ابن عباس بسی به دور است که براي کسب علم به یهودیان کینهتوز مراجعه کنند و دانشوران برجسته
اسلام همچون امیر مؤمنان علیه السّلام را نادیده بگیرند؛ فردي که معدن علم است و دانش اولین و آخرین را که تمام آن را به ارث
از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دریافته در اختیار دارد.
در صفحات قبل ذکر شد که ابن عباس بر در خانههاي صحابه میرفت تا اندوختههاي علمی آنان را که از پیامبر صلّی اللّه علیه و
با داشتن زبانی پرسشگر و درونی ( 1) فجر » : آله آموخته بودند بیاموزد؛ از وي سؤال شد که این دانش را چگونه فرا گرفتی؟ گفت
. الإسلام، ص 201
. 2) همان، ص 160 )
ص: 240
.«1» «! ژرفاندیش
او صریحا دیگران را از مراجعه به اهل کتاب منع میکرد؛ چگونه ممکن است فردي که دیگران را از چیزي باز میدارد خود آن را
مرتکب شود؟! حال، پارهاي از سخنان او را که آشکارا از مراجعه به اهل کتاب هشدار میدهد، میآوریم:
هشدار نسبت به رجوع به اهل کتاب
هان اي مسلمانان! چگونه به سوي اهل کتاب روي » : 1. بخاري از عبید اللّه بن عبد اللّه بن عتبه از ابن عباس روایت میکند که گفت
میآورید، در حالی که قرآن نازل شده بر پیامبر تازهترین اخبار را که با هیچ چیز دیگري آمیخته نشده از جانب خداوند براي شما
خداوند به وسیله آن شما را آگاه ساخته که اهل کتاب، در وحی الهی دست برده و کتابهاي آسمانی را تغییر «2» . آورده است
دادهاند و وانمود میکنند که- آنچه تغییر دادهاند- از نزد خداوند است تا با این دروغپردازيها، بهاي اندك به دست آورند. آیا
علومی که توسط قرآن برایتان آورده شده است کافی نیست تا شما را از مراجعه به آنان باز دارد؟! به خدا قسم یک مورد هم
.«3» « مشاهده نشده است که کسی از آنان از آنچه بر شما نازل شده سؤال کند
یهودیان تورات را با زبان عبري میخواندند و به عربی براي مسلمانان تفسیر میکردند؛ » : 2. همو از ابو هریره چنین روایت میکند
از این رو پیامبر فرمود:
.«4» « سخنان اهل کتاب را نه تصدیق کنید و نه تکذیب، بلکه بگویید: به خدا و آنچه بر ما و شما نازل کرده ایمان داریم
از اهل کتاب پرسش مکنید؛ زیرا آنان که خود را گمراه » : 3. عبد الرزاق از طریق حریث بن ظهیر از ابن عباس نقل میکند که
.«5» « ساختهاند هیچگاه مایه هدایت شما نخواهند گردید؛ چه بسا حقی را تکذیب و یا باطلی را تصدیق نمایید
توضیح میدهد: آنان حق و « آنان را نه تصدیق کنید و نه تکذیب » : این حدیث، فرمایش پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را که میفرماید
. باطل را به هم میآمیختند و تصدیقشان ( 1) التصحیف و التحریف، ص 3
صفحه 158 از 345
2) این عبارت با اندکی اختلاف به شکلی دیگر هم نقل شده است. )
3) جامع بخاري، ج 9، ص 136 ، باب قول النبیّ. )
. 4) ر. ك: جامع بخاري، ج 9، ص 136 )
. 5) فتح الباري فی شرح البخاري، ج 13 ، ص 281 )
ص: 241
ممکن نبود، چون ممکن بود تصدیق باطل باشد و تکذیب آنان نیز محتمل بود تکذیب حق باشد؛ در نتیجه معناي حدیث این
خواهد شد که سخنان آنان را معتبر ندانید و بر گفتارشان اثري بار نکنید! به عبارت دیگر: سخنانشان یکسره بیاعتبار است؛ از این
رو به هیچ وجه شایسته نیست که به آنان مراجعه و از آنان مطلبی آموخته شود.
4. احمد و ابن ابی شیبه و بزّاز از جابر نقل کردهاند که عمر نزد پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله آمد و کتابی را که از جانب برخی
قرآن را براي شما پاك و روشن آوردهام. از آنان (اهل » : از اهل کتاب به او رسیده بود، همراه برد؛ پیامبر خشمناك شد و فرمود
کتاب) هرگز پرسشی نکنید؛ زیرا ممکن است سخن حقی بگویند و شما آنان را تکذیب کنید یا باطلی را بر زبان رانند و شما آن را
تصدیق نمایید. سوگند به آنکه جانم در دست اوست، اگر موسی خودش اکنون زنده بود، چارهاي جز پیروي از من نداشت و راهی
.«1» «... درباره هیچ چیز، از اهل کتاب جویا نشوید » : در روایتی دیگر آمده .« دیگر بر نمیگزید
این گونه روایات، بر منع صریح پیامبر صلّی اللّه علیه و آله از مراجعه به اهل کتاب دلالت دارند و شامل ریز و کلان مسائل میشود.
بنابراین آیا ممکن است حتی یک صحابی برجسته پیامبر با این فرامین هشدار دهنده مخالفت کند و در مسائل دینی و قرآنی به اهل
کتاب مراجعه نماید؟! متأسفانه امثال احمد امین به رغم وجود دلایلی چنین آشکار علیه نظر آنان، بر این پندارند که صحابه به اهل
«2» . کتاب مراجعه مینمودند و از آنان حدیث نقل میکردند
برخی براي اثبات این مدعا که بعضی از صحابه همچون ابن عباس به یهود رجوع میکردند، شواهدي آوردهاند که یکسره باطل و
هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ » دور از واقع است! دلایل احمد امین در این زمینه هم همین گونه است. مثلا وي میگوید: در ذیل آیه
و غیر آن بنگرید تا موارد مراجعه ابن عباس و دیگر صحابه برایتان روشن گردد، ولی وقتی « تفسیر طبري » به «3» « فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ
تفسیر ( 1) همان. » به
. 2) فجر الإسلام، ص 201 )
.210 : بقره 2 .« مگر انتظار آنان غیر از این است که خدا در [زیر] سایبانهایی از ابر سپید به سوي آنان بیاید » (3)
ص: 242
اثري از کعب الاحبار و سؤالات صحابه یا تابعان از «1» ، و دیگر تفاسیر نقلی در همین مورد مراجعه میکنیم « الدر المنثور » و « طبري
وي به چشم نمیخورد. معلوم نیست احمد امین این گفته را از کجا گرفته و چه کسی او را به چنین گمانی انداخته که در دام این
ابن عباس با کعب الاحبار مراودت داشت و علوم کعب از طریق » : پندار واهی گرفتار آمده است؟! اما ادعاي دیگر وي که میگوید
بسی واهیتر است و جفایی بزرگ در حق صحابی بزرگواري چون ابن عباس به ،«2» « ابن عباس به درون جامعه مسلمانان راه یافت
شمار میآید؛ زیرا حتی یک روایت که در بردارنده نقل مطلبی از یهودیان توسط ابن عباس باشد وجود ندارد، تا چه رسد به مثل
البته مستشرق معروف گلدزیهر به چند مورد که به گمان خودش ابن عباس در آنها «3» ! کعب الاحبار بیشخصیت و معلوم الحال
به اهل کتاب مراجعه کرده است اشاره میکند. شاید مستند احمد امین هم گفتار گلدزیهر باشد که بدون تحقیق و تنها به تقلید از
کَسَرابٍ بِقِیعَۀٍ » وي در کتاب خودش آورده است. موارد استناد گلدزیهر را هم که مراجعه میکنیم میبینیم سرابی بیش نیست
« المرجان » و « أُمُّ الْکِتابِ » مثلا روایتی را که گمان برده ابن عباس از کعب الاحبار درباره دو تعبیر قرآن ؛«4» « یَحْسَ بُهُ الظَّمْآنُ ماءً
صفحه 159 از 345
سؤال شد و «6» « المرجان » پیرمردي از مردم شام در مکه شنید که از کعب الاحبار درباره » : از طبري نقل میکند «5» ، پرسش نموده
گلدزیهر چگونه و از کجا به دست آورده که این پرسش کننده، شخصیتی بزرگ همچون ابن .«7» « او پاسخ داد: مرجان یعنی بسّذ
.190 - ابن عباس از ( 1) ر. ك: جامع البیان، ج 2، ص 192 » : عباس بوده است؟! همچنین میگوید: طبري از شیبان چنین نقل میکند
.245 - 241 . تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 249 - الدر المنثور، ج 1، ص 242
. 2) فجر الاسلام، ص 160 )
3) در آینده روشن خواهیم ساخت که کعب الاحبار از ساختههاي دست معاویه است. او کعب را پرورش داد تا کرامت اسلام را )
خدشهدار سازد.
.39 : نور 24 .« همچون سرابی در زمینی هموار است که تشنه کام، آن را آبی میپندارد » (4)
. 5) مذاهب التفسیر الاسلامی، ص 88 )
.22 : 6) رحمان 55 )
با تشدید سین و باء مضموم و ذال آخر؛ واژه فارسی است که معرّب شده. « بسّذ » . 7) جامع البیان، ج 27 ، ص 76 )
قاموس، ج 1، ص 351 . در زبان فارسی با دال بینقطه استعمال میشود، به معناي مرجان یا بیخ آن است.
لغتنامه دهخدا.
ص: 243
پرسید و او پاسخ داد: خداوند من دانست چه میآفریند و آفریدههاي او چه میکنند، آنگاه به «1» « أُمُّ الْکِتابِ » کعب الاحبار درباره
شایان ذکر است که این شیبان، فرزند عبد الرحمان .«2» « علم خود گفت: نوشتهاي باش؛ که آن نوشته همان ام الکتاب گردید
تمیمی نحوي است که در کوفه اقامت گزید و سپس به بغداد نقل مکان کرد و در زمان خلافت مهدي عباسی به سال 164
لذا هرگز نمیتوانسته است ابن عباس را که متوفاي سال 68 است و «3» ؛ درگذشت. وي از طبقه هفتم محدثین محسوب میشود
کعب الاحبار را که در زمان خلافت عثمان به سال 32 در گذشته درك کرده باشد؛ در نتیجه روایت، مرسله و از درجه اعتبار ساقط
یُسَ بِّحُونَ اللَّیْلَ وَ » ابن عباس از کعب درباره آیههاي » : است. طبري نیز از اسحاق بن عبد اللّه بن حرث و او هم از پدرش نقل میکند
پرسید، او پاسخ داد: آیا چشم بر هم زدن یا نفس کشیدن «5» « یُسَ بِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ هُمْ لا یَسْأَمُونَ » و «4» « النَّهارَ لا یَفْتُرُونَ
براي تو دشوار است؟
گفت: نه، آنگاه کعب گفت: همان گونه که چشم بر هم زدن یا نفس کشیدن براي شما دشوار نیست و خود به خود انجام
.«6» « میپذیرد، تسبیح نمودن براي فرشتگان همین گونه است
به کعب » : طبري نیز از عبد اللّه بن حرث نقل کرده که خود او از کعب الاحبار درباره این آیه سؤال کرده است. عبد اللّه گفته است
چیست؟ مگر آنان وظیفه دیگري ندارند؟ گفت: تسبیح گفتن «7» «... یُسَ بِّحُونَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ لا یَفْتُرُونَ » الاحبار گفتم: معناي آیه
براي آنان مثل نفس کشیدن براي شماست. مگر جز این است که انسان در حال خوردن و آشامیدن، نشست و برخاست، رفت و
.39 : آمد همه و همه ... به راحتی تنفس ( 1) رعد 13
. 2) جامع البیان، ج 13 ، ص 115 )
. 373 . تقریب التهذیب، ج 1، ص 356 ، شماره 115 - 3) تهذیب التهذیب، ج 4، ص 374 )
.20 : انبیاء 21 .« شبانه روز، بیآنکه سستی ورزند، نیایش میکنند » (4)
.38 : فصلّت 41 .« شبانه روز او را نیایش میکنند و خسته نمیشوند » (5)
6) جامع البیان، ج 17 ، ص 10 . این عبد اللّه، فرزند حارث بن نوفل بن حارث بن عبد المطلب است. تولد وي در زمان حیات پیامبر )
صفحه 160 از 345
صلّی اللّه علیه و آله بود و بعدها یکی از فقهاي به نام گردید و به بصره رفت و مورد توجه عامّه مردم قرار گرفت. وي از ترس
.180 - حجّاج به ابواء گریخته بود و به سال 84 درگذشت و همان جا به خاك سپرده شد. تهذیب التهذیب، ج 5، ص 181
.20 : 7) انبیاء 21 )
ص: 244
اکنون سؤال این است که آیا خودش از کعب سؤال کرده یا .«1» « میکند؟ گفتم: نه. گفت: تسبیح هم براي آنان همین گونه است
ابن عباس را دیده که از کعب میپرسد؟
معلوم نیست و در روایت نخست نیامده که از ابن عباس شنیدم از کعب سؤال کرد.
و از عبارتی اینچنین، نمیتوان به دست آورد که راوي از خود ابن عباس « ابن عباس از کعب پرسید » در عبارت او فقط آمده است
شنیده باشد. بلکه ظاهر سند مرسل است.
علاوه بر این به احتمال قریب به یقین، سؤال کننده خود عبد اللّه بن حرث است، ولی فرزندش اسحاق که صلاح ندیده است سؤال
از مثل کعب الاحبار را به پدرش نسبت دهد، حدیث را از پدرش نقل کرده و یک واسطه را بدون اسناد، در این میان جاي میدهد،
مؤید این ادعا اینکه روایت دیگري نقل نشده که ابن عباس درباره این آیه از اشخاصی همچون کعب سؤال کرده باشد. بنابراین به
نظر میرسد این نسبت به ابن عباس ساختگی باشد.
یکی دیگر از اموري که گلدزیهر در مورد مراجعه ابن عباس به کعب، دستاویز خویش ساخته روایتی است که طبري از ابو جهضم
که کتابهایی از «2» ابن عباس به ابو جلد- غیلان بن فروه ازدي » : موسی بن سالم، غلام ابن عباس نقل کرده است، وي میگوید
نامهاي نوشت و از «3» - گذشتگان خوانده بود و هر هفت روز یک بار قرآن و هر هشت روز یک بار تورات را به پایان میرسانید
ولی ابن ،«5» «! سؤال نمود. وي در پاسخ گفت: برق یعنی آب «4» « هُوَ الَّذِي یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً » در آیه « برق » او درباره واژه
مطلب را به گونه دیگر نقل کرده میگوید: ،« طبقات » سعد در
نام او جیلان بن فروه است، کتابهاي فراوانی خوانده بود. «6» ابو جلد جونی »
دخترش میمونه گمان کرده که پدرش در هر هفت روز قرآن را و هر شش روز تورات را به پایان میبرد و با دقت تلاوت مینمود
. و موقع ختم آن مردم گرد او جمع ( 1) جامع البیان، ج 17 ، ص 10
.( 2) غیلان، با غین اشتباه است و صحیح آن جیلان با جیم میباشد. (التصحیف و التحریف، ص 409 )
. 3) مذاهب التفسیر الاسلامی، ص 85 )
.12 : رعد 13 .« اوست کسی که برق را براي بیم و امید به شما مینمایاند » (4)
. 5) جامع البیان، ج 13 ، ص 82 )
است. « ازد » 6) که تیرهاي از قبیله )
ص: 245
.«1» «! میشدند
بدون شک میمونه دختر ابو جلد در اینجا دچار زیادهگویی گردیده است.
از این خبر مبهم- که گزافهگویی دختر ابو جلد هم پیچیدگی آن را افزوده است- به خوبی روشن نمیشود که » : گلدزیهر میگوید
زیرا تورات امروزي که از 39 کتاب (بخش) تشکیل شده است ؛«2» «؟! وي کدام نسخه تورات را مورد استفاده قرار میداده است
بسیار حجیم و مشتمل بر سرگذشت زندگانی بنی اسرائیل در طول بیست قرن است که زندگانی پیامبران بنی اسرائیل و پادشاهان
آنان و سفرها و نبردهاي آنان را در طول تاریخ شرح میدهد و به کتاب تاریخ شبیهتر است تا کتاب آسمانی. با این حال آیا او در
صفحه 161 از 345
هر شش روز تمام این مطالب را میخوانده؟! اساسا تکرار این مطالب چه سودي میتوانسته داشته باشد؟! نکته دیگر اینکه راوي این
داستان- موسی بن سالم ابو جهضم- نه با ابن عباس برخورد داشته و نه او را درك کرده است؛ زیرا وي غلام آل عباس است نه
موسی بن سالم ابو جهضم، غلام » : غلام ابن عباس، بنابراین در نسخه چاپی طبري قطعا اشتباهی رخ داده است. ابن حجر میگوید
آزاد شده آل عباس است که به صورت مرسل از ابن عباس حدیث نقل مینموده است. او از راویان امام باقر علیه السّلام محسوب
موسی بن سالم بنده آزاد شده عباسیان بود که از امام باقر علیه السّلام روایت کرده » : نیز آمده است « خلاصه » در کتاب .«3» « میشود
و امام باقر در سال 114 هجري به شهادت رسیده است. ،«4» « و حماد بن زید و حماد بن سلمه از او روایت کردهاند
به هر حال، مواردي که در رابطه با مراجعه ابن عباس به اهل کتاب- فرضا- ذکر کردهاند، از مرز فهم معناي لغت تجاوز نمیکند و
یک واژهاي عربی است و دلیلی ندارد « برق » بر خلاف پندار برخی، ارتباطی با اخبار و مسائل امتهاي پیشین ندارد. علاوه بر این
بر فردي چون ابن عباس « برق » که عرب اصیلی همچون ابن عباس به افرادي بیگانه همچون کعب مراجعه کند؟! آیا مفهوم واژه
پوشیده بود تا به کسی مراجعه کند؟ و بر فرض محال این امر، چگونه میتوان تفسیر برق را به آب ( 1) الطبقات، ج 7، ق 1، ص
. 161 ، س 15
. 2) مذاهب التفسیر الاسلامی، ص 86 )
. 3) تهذیب التهذیب، ج 10 ، ص 344 )
. 4) خلاصه تذهیب تهذیب الکمال، ص 390 )
ص: 246
پذیرفت؟! قطعا سراسر این داستان ساختگی است! جاي بسی شگفتی است که این خاورشناس مشهور چگونه داستانهاي افسانهوار
فراوان نقل شده که ابن عباس با نوشتن نامه، از ابو جلد نامی درباره معناي » : را مورد نظر قطعی قرار داده، چنین اظهار میدارد
آنگاه شاهد مدعاي خود را چنین داستانهاي بیاساسی قرار میدهد که حتما ساختگی است. ،«1» «! واژههاي قرآن سؤال میکرد
چگونه ممکن است فردي چون ابن عباس در فهم معانی این الفاظ ساده، به دیگران مراجعه کند؟! از این رسواتر کردار برخی از
نویسندگان است که صحت سند این داستانهاي افسانهوار را پذیرفتهاند و در مقام توجیه آن برآمده گفتهاند: چون این مسائل
خارج از حوزه دین است، ابن عباس به خود اجازه داده که به اهل کتاب مراجعه نماید؛ براي نمونه دو داستان زیر را به عنوان شاهد
میآورند:
به علت اینکه ابن عباس در این گونه امور به اهل کتاب مراجعه میکرد، در تفاسیر منقول از وي پارهاي از » : 1. احمد امین میگوید
اسرائیلیات به چشم میخورد.
.«2» «! - سپس میگوید:- از طریق ابن عباس و ابو هریره بیشترین مطالب کعب الاحبار در میان مسلمانان انتشار یافت
روایات زیادي درباره آغاز خلقت و داستانهاي قرآن از ابن عباس نقل شده که مرجع او در این » : 2. دکتر مصطفی صاوي میگوید
امور جز اهل کتاب نبوده است؛ زیرا این داستانها را به تفصیلی نقل کرده که مناسب کتابهاي آنان است؛ به عنوان مثال به تفسیر
صاوي در ادامه میگوید:- -«4» . میتوان رجوع کرد «3» « قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ » ابن عباس درباره آیه
البته مراجعه ابن عباس به اهل کتاب تقلید گونه نبوده بلکه عالمانه بوده است؛ نخست به آنچه میگفتند گوش فرا میداد، سپس
1) مذاهب التفسیر الاسلامی، ) .«5» « عقل و فکر خویش را به کار بسته و مسموعات خود را سنجیده، سره را از ناسره جدا میساخت
. ص 85
. 2) فجر الاسلام، ص 160 )
.30 : بقره 2 .« فرشتگان گفتند: آیا در آن [زمین کسی را میگماري که در آن فساد انگیزد و خونها بریزد ] » (3)
صفحه 162 از 345
. 4) جامع البیان، ج 1، ص 158 )
. 5) مناهج فی التفسیر، ص 38 )
ص: 247
انصاف این است که اگر در آنچه از ابن عباس درباره تفسیر و غیر آن نقل شده، مطالبی ناروا وجود دارد، اشکال به او برنمیگردد،
بلکه گناه آن بر عهده کسانی است که در پی رواج دروغهاي خود، این مطالب ناروا را به او نسبت دادهاند. او مورد نکوهش نیست
که چرا این همه دروغ به او بستهاند. البته فزونی این گونه نسبتها به او، نشان دهنده مقام والاي اوست که دروغسرایان، نام او را
وسیله رواج کالاي بیارج خود قرار دادهاند و از شخصیت علمی و جایگاه بلند او سوء استفاده نمودهاند و دکتر صاوي خود به این
لذا جاي سؤال است که وي چگونه درباره ابن عباس آن گونه ظالمانه قضاوت نموده است؟! حقیقت آن «1» ؛ نکته اعتراف دارد
است که ابن عباس از مراجعه به اهل کتاب کاملا بینیاز بود و درباره علوم و معارف و تاریخ و لغت سرمایه لازم را در اختیار
داشت و به دریافت بافتهها و افسانه هاي از کار افتاده و بیارزشی که در اختیار یهودیان بود هیچ نیازي نداشت.
بلکه بر عکس، ابن عباس در مقابله با اهل کتاب به ویژه کعب الاحبار، به دانش و فرهنگ خود میبالید و بسیار بزرگ منشانه
موضع میگرفت.
کعب الاحبار چنین میپندارد که روز قیامت خورشید و ماه همچون دو گاو نر » : روایت شده که مردي نزد ابن عباس آمد و گفت
کعب » ابن عباس خشمگین شد و سه بار این جمله را .«! در بند کشیده شده به صحنه محشر آورده شده، در دوزخ افکنده میشوند
گویند: .«2» « این افسانه یهود است که میخواهد در حوزه اسلامی رواج دهد » : تکرار نمود و آنگاه گفت « الاحبار دروغ گفته است
«3» . موقعی که این سخن ابن عباس به کعب الاحبار رسید، نزد او آمده از وي پوزش خواست
کعب الاحبار گاه میکوشید با ابن عباس نشستی داشته باشد تا به گمان خود رابطه علمی با او برقرار کند، ولی ابن عباس با او
. میرفت، ( 1) همان، ص 41 « ظلم » برخوردي مینمود که از ارزش او بکاهد. روایت شده روزي در حضور ابن عباس سخن از
.38 - 2) ثعالبی، العرائس، ص 18 . به نقل از: مناهج فی التفسیر، ص 39 )
. 3) العرائس، ص 24 )
ص: 248
ولی آن را در » : ابن عباس گفت !« نیافتم که ظلم شهرها را ویران ساخته باشد «1» من در کتاب منزل خداوند » : کعب الاحبار گفت
.«2» « فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ خاوِیَۀً بِما ظَلَمُوا » : سپس این آیه را تلاوت کرد .« قرآن به تو نشان میدهم
این است موضع واقعی ابن عباس در برابر یهودیان. او از مردم میخواست که از مراجعه به اهل کتاب خودداري ورزند؛ زیرا نیک
میدانست مراجعه به آنان، موجب فساد اندیشهها و گمراهی عامه مردم است؛ از این رو معقول نیست بر خلاف منع و هشدار
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ » : خودش با یهودیان ارتباط برقرار کند، مگر ابن عباس که حافظ قرآن بود، این آیه را نمیدانست که فرمود
آري؛ از ساحت قدس ابن عباس بسیار دور مینماید که به اهل .«3» « تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ. کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ
کتاب مراجعه کرده باشد.
اعمال رأي و اجتهاد
آیا ابن عباس در تفسیر قرآن اعمال نظر و اجتهاد مینمود؟ باید گفت: اگر منظور از رأي و اجتهاد آن است که پس از کامل بودن
تمامی مقدمات اجتهاد، حاصل اندیشه و تلاش خود را در تفسیر به کار میبرد، البته امري بدیهی است و گریزي از آن نیست، بلکه
صفحه 163 از 345
سیره عملی و مستمر همه بزرگان صحابه و علماي تابعان چنین بوده است. شیوه تفسیر ابن عباس همچون دیگر صحابه که به تفسیر
شهرت یافتهاند آن بود که در تفسیر قرآن نخست به خود قرآن و سپس به احادیث و سخنان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله مراجعه
میکردند و در نهایت با کمک اسباب نزول و شرایط زمانی و مکانی نزول قرآن و سایر علومی که به نحوي با قرآن ارتباط داشت،
به اجتهاد میپرداختند و در این میان، ابن عباس در علوم مربوط به قرآن و همچنین احکام و تاریخ و جغرافیا ( 1) مقصودش از کتاب
ر. ك: « کتاب اللّه المنزل یعنی التوراة » منزل، تورات است؛ زیرا در روایت تصریح شده
. عیون الاخبار ابن قتیبه، ج 1، ص 146 ، س 13
52 . ر. ك: عیون الاخبار ابن قتیبه، : نمل 27 .« و آن خانههاي ایشان است که به علت ستمی که روا داشتهاند ویران مانده است » (2)
.( ج 1، ص 76 (مناهج فی التفسیر، ص 39
اي ایمان آورندگان، چرا [مردم را] به آنچه که خود انجام نمیدهید؟ فرمان میدهید، همانا مایه افزونی خشم الهی است که » (3)
. 2 و 3 : صف 61 .« آنچه را خود عمل نمیکنید، به آن دستور میدهید
ص: 249
سرآمد بود که در گذشته به تفصیل از آن سخن گفتیم؛ از این رو اجتهادي که مستند به چنین مقدماتی متناسب و شناخته شده
باشد، امري کاملا طبیعی و ممدوح و غیر قابل انکار است.
این بود شیوهاي که ابن عباس در تفسیر آن را پیموده است. او در تفسیر قرآن از روش دیگر صحابه هوشمند فاصله نگرفته و آگاهی
گستردهاش در جوانب مختلف علوم و معارف باعث شد تا در جهان تفسیر بدرخشد و ممتاز جلوه کند. تبحر او در شناخت اسباب
نزول و تسلط بر محکم و متشابه، قراءات، احکام قرآن، تاریخ، جغرافیا و از همه مهمتر آشنایی فراوان او به لغت و ادبیات عرب به
این درخشش کمک شایانی کرد. همچنین ابن عباس با توجه به اطلاعات گستردهاش سعی بر آن داشت تا هر خواستهاي را از قرآن
« من به آیهاي از قرآن که میرسم دوست دارم آنچه را پیرامون آیه میدانم همه مسلمانان نیز بدانند » : به دست آورد. وي میگوید
.«1»
بند) شترم را گم کنم راه پیدا کردن آن را در ) «2» اگر من عقال » : وي در تصویر میزان اقتدارش در استنباط معانی قرآن میگوید
اگر او از هر یک از علوم مربوط به قرآن بهرهاي نداشت و همه آنها را در جهت خدمت به » : جوینی میگوید .«3» « قرآن میجویم
لذا ابن عباس از عصر تدوین تا کنون همواره مورد احترام ؛«4» « تفسیر قرآن به کار نمیبست هیچگاه چنین ادعایی نمیکرد
پیشگامان صحابه و تابعان معاصر وي و همچنین دیگر کسانی که بعد از او آمدند بوده است و به رغم اختلاف شیوهها و
دیدگاههاي سیاسی- مذهبی، بیشتر از هر کس در تفسیرها، نام وي سرلوحه است.
سندهاي تفسیر از ابن عباس
اشاره
نه طریق (سند روایتی) در به دست آوردن تفسیر ابن عباس بیان داشته، برخی را قوي و برخی را ضعیف «5» « الاتقان » سیوطی در
ارزیابی کرده است.
نخستین طریق
. که از بهترین آنها است؛ طریق معاویۀ بن صالح از ( 1) ابن حجر، الاصابه، ج 2، ص 334
صفحه 164 از 345
2) ریسمانی که با آن زانوي شتر را میبندند. )
3) الاتقان، ج 3، ص 26 به نقل از ابن ابی فضل مرسی. )
. 4) مناهج فی التفسیر، ص 40 )
.207 - 5) الاتقان، ج 4، ص 209 )
ص: 250
در مصر نوشتهاي در تفسیر وجود دارد که علی بن ابی » : علی بن ابی طلحه هاشمی از ابن عباس است. احمد بن حنبل میگوید
یعنی ؛« طلحه آن را روایت کرده و چنان است که اگر کسی تنها براي به دست آوردن آن به مصر سفر کند، زیادهروي نکرده است
این نسخه نزد ابو صالح، کاتب لیث بوده که معاویۀ بن صالح آن را از طریق » : ارزش آن تفسیر برتر از آن است. ابن حجر میگوید
محمد بن اسماعیل بخاري نیز آن را از طریق ابی صالح نقل کرده است و در جامع .« علی بن ابی طلحه از ابن عباس نقل کرده است
حدیثی خود در مواردي که از ابن عباس نقل میکند، بیشتر بر آن تکیه دارد. ابن جریر طبري و ابن ابی حاتم و ابن منذر با
واسطههایی که میان آنان و ابی صالح وجود دارد، از همان صحیفه نقل کردهاند.
برخی این طریق را به دلیل اینکه ابن ابی طلحه مستقیما تفسیر را از ابن عباس دریافت نکرده است، مورد مناقشه قرار داده و آن را
او از ابن عباس روایت کرده، ولی او را » : معتبر ندانستهاند. ابن حبّان در عین اینکه ابن ابی طلحه را از ثقات شمرده است میگوید
وي تفسیر را از مجاهد یا سعید بن جبیر فرا گرفته و مستقیما آن را به ابن عباس نسبت داده » : همچنین گفتهاند .«1» « ندیده است
است. دلیل بر این مدعا آنکه او به سال 143 وفات یافته و ابن عباس در سال 68 . میان این دو تاریخ 75 سال فاصله است و با این
حافظان قرآن همه اتفاق نظر دارند که » : خلیلی میگوید .« حساب امکان ندارد وي توانسته باشد مستقیما از ابن عباس روایت کند
.«2» « ابن ابی طلحه خود تفسیر را از ابن عباس دریافت نکرده است
مذهب مورد » : برخی تلاش دارند او را ضعیف شمرده، به کج فهمی و حتی خارجی بودن متهم سازند. یعقوب بن سفیان میگوید
یاد نکردن واسطه چنانچه شناخته شده باشد که راوي ثقه است، به حجیت سند » : ابن حجر در پاسخ میگوید .« پسندي نداشت
.«3» « روایت زیان نمیرساند به ویژه اگر ثقات هم از او روایت کرده باشند
صالح بن محمد میگوید: کوفیان و شامیان نیز- چون به حمص مهاجرت نمودند- از او روایت کردهاند. ابن حجر میگوید:
. بخاري در باب تفسیر از طریق ( 1) تهذیب التهذیب، ج 7، ص 340 »
. 2) الاتقان، ج 4، ص 207 )
3) همان. )
ص: 251
معاویۀ بن صالح از ابن ابی طلحه فراوان از ابن عباس روایت کرده است- و اضافه میکند:- من سبب اتهام وي را به قیام سیف
یافتم: ابو زرعه دمشقی از علی بن عیاش حمصی نقل کرده است که علاء بن عتبه حمصی در زیر گنبد مسجد پیامبر با علی بن ابی
طلحه دیدار کرد، علی به علاء گفت: اي ابا محمد! روزگاري شده است که قبیلهاي از مسلمانان را میگیرند و قتل عام میکنند و
هیچ کس اعتراضی نمیکند و پرواي از خدا را مطرح نمیسازد، تنها بنی امیه نیستند که گناهکارند بلکه همه اهل شرق و غرب
جهان اسلام در آن سهیمند.- وي با این سخنان به روزگار به قدرت رسیدن عباسیان که خون آل امیه را مباح شمردند، اشاره
میکند؛ البته آنان مستحق چنین عقوبتی بودند؛ گروهی به دلیل ارتکاب جنایت و گروه دیگر به علت سکوت در مقابل جنایات
که از هواداران بنی امیه بود- کرد و گفت: اي بیچاره! آیا اهل بیت پیامبر -«1» برادرانشان- آنگاه علی بن ابی طلحه رو به علاء
(مقصودش بنی عباس است) گناه کردهاند که گروهی را به علت جنایتشان مجازات میکنند و گروه دیگري را میبخشند؟ علاء
صفحه 165 از 345
گفت: نظر تو این است؟ علی گفت: آري. علاء به او گفت: از این پس با تو سخن نخواهم گفت. ما آل محمد را به خاطر پیامبر
.«2» « دوست میداریم، ولی وقتی با سیره او مخالفت ورزند و به سنت او عمل نکنند، آنان منفورترین مردم نزد ما خواهند بود
از این رو در روایاتی که علی بن ابی طلحه از ابن عباس در زمینه تفسیر میآورد جاي خدشه نیست و نیز در سند آن ضعفی وجود
تفسیر معاویۀ بن صالح، قاضی اندلس، از علی بن ابی طلحه از ابن عباس را بزرگان از ابو » : گفته است « ارشاد » ندارد. خلیلی در
.« از خالد بن معدان و عمیر بن هانی اخذ روایت کرده است » : 1) ذهبی میگوید ) .«3» « صالح کاتب لیث از معاویه نقل کردهاند
. میزان الاعتدال، ج 3، ص 103
ابن حجر از او نامی به میان نیاورده است، اما عمیر بن هانی از کسانی است که حجاج به آنان منصب قضاوت کوفه را سپرد. او
بیعت با یزید بن ولید را هجرت دوم پس از هجرت به سوي خدا و رسول میدانست. میزان الاعتدال، ج 3، ص 297 . خالد بن معدان
از فقهاي شام بود و از معاویۀ بن ابی سفیان نقل روایت میکرد.
تهذیب التهذیب، ج 3، ص 118 . درباره او برخی خرافات و اوهام نقل شده است؛ مثلا گفتهاند: وقتی او را غسل میدادند انگشتش
. به نشانه تسبیح تکان میخورد. صفی الدین خزرجی، خلاصۀ تذهیب تهذیب الکمال، ص 103
.340 - 2) تهذیب التهذیب، ج 7، ص 341 )
. 3) الاتقان، ج 4، ص 207 )
ص: 252
علت اینکه به ابن ابی طلحه خدشه وارد کردهاند این است که وي در تفسیر، تحت تأثیر افکار ابن عباس بود و- زمانی که در شهر
حمص بود؛ سرزمینی که افکار عمومی مردم آن تحت تأثیر افکار مسموم خاندان ضد اسلام بنی امیه بودند- به اهل بیت پیامبر صلّی
اللّه علیه و آله محبت و به دشمنان آنان کینه میورزید؛ لذا تهمتهایی به غایت ناروا به او نسبت دادهاند!
طریق دوم
طریق قیس بن ربیع ابو محمد اسدي کوفی (متوفاي 168 ) از عطاء بن سائب از سعید بن جبیر از ابن عباس است؛ این طریق هم مورد
قبول است.
این طریق بنابر مبناي هر دو شیخ (بخاري و مسلم) صحیح شمرده شده و فریابی و همچنین حاکم در » : سیوطی میگوید
.«1» « از این طریق احادیث بسیاري نقل کردهاند « المستدرك »
قیس به تشیع تمایل داشت، ولی ابن ابی شیبه میگوید: او به اتفاق همه بزرگان » ابن حجر از احمد بن حنبل نقل کرده است که
.«2» « راستگوست و نوشتار وي هم درست است
عطاء بن سائب از خالصترین شیعیان اهل بیت پیامبر علیهم السّلام بود؛ زیرا تحت تأثیر تعالیم اساتیدي مثل سعید بن جبیر و ابن
عباس قرار گرفته بود. وي با امام زین العابدین علیه السّلام داستانی شنیدنی دارد که نشان دهنده نزدیک بودن وي به پیشگاه والاي
«3» . آن حضرت است
طریق سوم
که آن نیز از طریقهاي مورد قبول و قوي است؛ طریق محمد بن اسحاق، سیره نویس معروف، از محمد بن ابی محمد از عکرمه یا
سعید- با تردید- از ابن عباس است.
گفتهاند: ابن اسحاق به تشیع شهره است. «4» « خلاصۀ الرجال » و شهید ثانی در تعلیقهاش بر « تقریب » هم چنان که ابن حجر در
صفحه 166 از 345
.208 - او نخستین کسی بود که در سیره پیامبر کتاب نوشت و پیشواي همه ( 1) همان، ص 209 » : میگوید « کشف الظنون » صاحب
. 2) تهذیب التهذیب، ج 8، ص 394 )
. 3) معجم رجال الحدیث، ج 11 ، ص 145 ، شماره 7688 )
. 4) سید صدر، تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام، ص 233 . ر. ك التقریب، ج 2، ص 144 ، شماره 40 )
ص: 253
.«1» « سیره نویسان است
این، طریقی است مورد قبول و سند آن هم نیکوست و ابن جریر و ابن ابی حاتم از آن فراوان نقل کردهاند. در » : سیوطی میگوید
.«2» « معجم طبرانی هم روایاتی از این طریق نقل شده است
طریق چهارم
که این نیز طریق خوبی است؛ طریق اسماعیل بن عبد الرحمان ابو محمد قرشی کوفی معروف به سدّي کبیر از ابو مالک و ابو صالح
از ابن عباس است و نیز از مرّة بن شراحیل همدانی از ابن مسعود و برخی از صحابه است.
حاکم نیشابوري نیز در .« ابن جریر طبري از این طریق مقدار زیادي تفسیر نقل کرده است » : جلال الدین سیوطی میگوید
روایات فراوانی از این طریق آورده است. البته از طریق مرّه از ابن مسعود نقل کرده است نه از طریق سدّي. « المستدرك »
«3» . معتقد است که جمعآوري نصوص این تفسیر در یک جا و بازسازي مجدد آن ممکن است « التراث » صاحب
سدّي تفسیر خود را با ذکر سندهایی از ابن مسعود و ابن عباس نقل کرده است و بزرگانی چون ثوري و » : خلیلی در ارشاد میگوید
شعبه از سدّي تفسیر را نقل کردهاند. البته تفسیري را که سدّي گرد آورده است از طریق اسباط بن نصر روایت شده و هر چند ثقه
.«4» « بودن اسباط مورد اتفاق نیست، ولی تفسیر سدّي بهترین تفاسیر شمرده شده است
و کلبی سخت به تشیع گرویده بودند، در عین حال وي را «6» از مفسران برجسته کوفه بود. او «5» اسماعیل بن عبد الرحمان سدّي
توثیق کردهاند و مسلم از او احادیثی نقل کرده است. ابن حبّان او را از ثقات شمرده است و ابن عدي میگوید:
. او احادیثی چند را از تعدادي از بزرگان نقل کرده و نزد من فردي درست گفتار و ( 1) کشف الظنون، ج 2، ص 1012 »
. 2) الاتقان، ج 4، ص 209 )
. 3) تاریخ التراث العربی، مجلد اول، ج 1، ص 78 . معجم مصنفات القرآن الکریم، ج 2، ص 165 )
. 4) الاتقان، ج 4، ص 208 )
مسجد جامع کوفه مینشست به سدّي معروف شد. وي به سال 127 درگذشت. « سدّه؛ سکوي درب » 5) چون بر )
6) در تهذیب التهذیب، ج 1، ص 314 آمده که او آشکارا نسبت به شیخین بدگویی میکرد. )
ص: 254
.«1» « راستگو است
شیخ طوسی وي را از اصحاب سه تن از امامان اهل بیت: علی بن الحسین، محمد بن علی و جعفر بن محمد علیهم السّلام شمرده و
«2» . او را از مفسران کوفه دانسته است
وحید در تعلیقهاش میگوید: توصیف او به مفسر، مدح است. مامقانی میگوید:
.«3» « از مجموع آنچه درباره او آمده به دست میآید که وي از نیکان بوده است »
بسیار بر گفتار او تکیه دارد. ابن شهرآشوب هم او را از اصحاب امام زین العابدین دانسته است. « تبیان » شیخ طوسی در تفسیر خود
صفحه 167 از 345
هموست که داستان اسب تاختن اخنس بن زید بر جسد مبارك امام حسین علیه السّلام و اعمال بیشرمانه او را نقل کرده، «4»
او در همان شب دچار سوختگی شد، چون شعله از فتیله چراغ به او رسید و تمام بدنش را فرا گرفت تا او را خاکستر » : میگوید
.«5» « کرد
طریق پنجم
که آن هم طریق نیکویی است؛ طریق عبد الملک بن عبد العزیز ابن جریج، ابو خالد مکی است. وي اصالتا رومی است و یکی از
عبد الملک از دانشمندان مشهور بود، و » : ابن خلکان میگوید «6» . چهرههاي مورد قبول و فقیه مکه در زمان خود به شمار میرود
.«7» « گفته شده وي اولین کسی بود که در صدر اسلام کتاب نوشت. به سال 80 به دنیا آمد و در سال 150 درگذشت
او احادیث زیادي از عطاء بن ابی رباح و دیگران دریافت کرده بود. از احمد بن حنبل نقل شده است که ابن » : خطیب میگوید
جریج به بغداد آمد و بر منصور وارد شد. چون مدیون بود به منصور گفت: من آن قدر از ابن عباس حدیث گرد آوردهام که در
این مورد هیچ کس به پایه من نمیرسد، ولی منصور- از شدت بخل- به او اعتنایی نکرد و چیزي به او نداد! از علی بن مدینی نقل
شده است که من همه اسناد را مطالعه کردم و دانستم که آنها به شش نفر برمیگردد. سپس نام آن شش نفر را میآورد و
میگوید: علم و دانش از این شش نفر به صاحبان کتابها رسید؛ ( 1) همان.
. 2) رجال طوسی، ص 82 ، شماره 5 و ص 105 ، شماره 19 ، و ص 148 ، شماره 105 )
. 3) تنقیح المقال، ج 1، ص 137 ، شماره 861 )
. 4) مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 177 )
.321 - 5) بحار الانوار، ج 45 ، ص 322 )
. 6) میزان الاعتدال، ج 2، ص 659 ، شماره 5227 )
. 7) وفیات الأعیان، ج 3، ص 164 ، شماره 375 )
ص: 255
ابن جریج عبد الملک بن عبد العزیز که اهل مکه بود، یکی از آن شش نفر به شمار میرود. وي نزد عطاء بن ابی رباح دانش
آموخت و مدت 17 سال با وي همراه بود.
از عطاء پرسیدند: پس از تو به چه کسی رجوع کنیم؟ گفت: به این جوان (ابن جریج)؛ عطاء وي را سید اهل حجاز میخواند و
احمد بن حنبل میگوید:
ابن جریج انبان علم است.
ابن معین محدثان را پنج نفر شمرده و ابن جریج را در شمار آنان آورده است.
یحیی بن سعید قطان میگوید: نوشتههاي ابن جریج نوشتههایی مستند است و هر گاه از نوشتههایش روایت نکند مفید نیست. احمد
را ابن جریج به کار برد اطمینانآور است. در ادامه میگوید: «1» « سمعت » یا « أخبرنی » بن حنبل میگوید: اگر عبارت
او از نوشتههایش احادیث را کاملا صحیح نقل میکند. گاهی نیز از حفظ، حدیث نقل میکرد و دچار اشتباه میشد. ابن معین
میگوید: ابن جریج در تمام منقولاتش مورد اعتماد است.
ابن جریج و مالک بن انس (امام مالکیها) هر دو فقه را نزد نافع آموختند، ولی ابن جریج برتر از مالک بود. از احمد بن زهیر نقل
شده است: در کتاب ابن مدینی دیدم که میگوید: از یحیی بن سعید پرسیدم معتمدترین شاگردان نافع کیست؟
گفت: ایوب، عبید اللّه، مالک بن انس و ابن جریج که وي از مالک (در میان اصحاب نافع) بیشتر مورد اطمینان است؛ از این رو
صفحه 168 از 345
مالک در این برجستگی با ابن جریج رقابت میکرد و گهگاه وي را به درهم گویی و سست گویی متهم مینمود. مخارقی
وي همان گونه که در فقه از دیگر شاگردان «2» ! میگوید: از مالک بن انس شنیدم که میگفت: ابن جریج هیزمکش شب است
نافع جلوتر است، در تفسیر نیز در میان شاگردان عطاء بن ابی رباح بر دیگران پیشی گرفته است. صالح فرزند احمد بن حنبل از
اصطلاحا- به معناي: شیخ -« أخبرنی » (1) .«3» « پدرش نقل کرده که عمرو بن دینار و ابن جریج در بین شاگردان عطاء موثقترند
به معناي: از شیخ استاد شنیدم است. « سمعت » استاد مرا خبر داد و
است، کنایه از درهم ریختگی است. « حاطب اللیل » 2) ترجمه )
.400 - 3) تاریخ بغداد، ج 10 ، ص 407 )
ص: 256
وي از فقیهان اهل حجاز و از قاریان با دقت است.- ولی اضافه میکند:- گاه دست به » : ابن حبان او را از ثقات شمرده میگوید
نحوه تدلیس او نیز قابل تأمل است. بخاري در تفسیر سوره نوح دو حدیث از طریق ابن جریج نقل کرده، .«1» « تدلیس میزد
گمان برده که او، عطاء خراسانی بلخی ساکن شام « الاطراف » ولی ابو مسعود در کتاب ،« عطاء از ابن عباس نقل میکند » : میگوید
است، چون این عطاء از ابن عباس حدیثی نشنیده و ابن جریج هم تفسیر را از این عطاء فرانگرفته است.
و به همین دلیل وي را متهم به تدلیس کردهاند؛ ابن « بنابراین، هر دو حدیث از دو جهت بریدگی سند دارند » : ابن حجر میگوید
«2» . حجر این پندار را پاسخ داده و اشتباه ابو مسعود را در این اتهام ناروا روشن ساخته است
در نقل حدیث او از ابن عباس نیز جاي اشکال نیست، چون نام واسطه هر چند ذکر نشده، روشن است او عطاء بن ابی رباح شاگرد
ابن عباس است که وثاقت او محرز است و ابن جریج مدت هفده سال ملازم وي بوده و در محضر وي دانش اندوخته است.
وي ثقه و مورد اطمینان است و در نقل حدیث » : با توجه به مطالب یاد شده، سخن ابن حبّان درباره وي کاملا درست است که گفته
لذا دلیلی براي خدشهدار نمودن شخصیت وي باقی نمیماند. او- بر حسب روایت کلینی- مورد ؛« از دقت فراوان برخوردار است
امام صادق علیه » اعتماد امامان اهل بیت علیهم السّلام نیز بوده است. کلینی از اسماعیل بن فضل هاشمی روایت میکند که گفت: از
السّلام درباره متعه پرسیدم؛ حضرت فرمود: به نزد عبد الملک بن جریج برو و از وي سؤال کن؛ زیرا او این مسائل را میداند. نزد
وي رفتم، او درباره جواز متعه مطالب فراوانی گفت که من آنها را نوشته، خدمت امام صادق علیه السّلام بردم و بر ایشان عرضه
وحید بهبهانی از این حدیث چنین استنباط کرده که ابن جریج .«3» « داشتم. حضرت آنها را تأیید کرده فرمودند: راست گفته است
. مورد اعتماد امام و در فقه تابع مذهب شیعه بوده است، ( 1) تهذیب التهذیب، ج 6، ص 406
.213 - 2) همان، ج 7، ص 214 )
. 3) کافی، ج 5، ص 451 ، شماره 6. وسائل الشیعه، ج 21 ، ص 19 ، شماره 8 )
ص: 257
زرارة بن اعین نیز در این مسأله رأي ابن جریج را پسندیده اظهار میداشت: » : در ذیل حدیث میگوید «1» به ویژه اینکه ابن أذینه
همان «2» ؛ این مقایسه بین موضعگیري زراره و ابن جریج به وضوح شیعه بودن ابن جریج را روشن مینماید .« سخن او حق است
طور که مجلسی اول و شیخ یوسف بحرانی نیز- چنان که در گفتار حائري آمده است- از این حدیث، تشیع ابن جریج را دریافتهاند.
«3»
در محضر امام صادق علیه السّلام بودم که عبد الملک بن جریج مکی » : همچنین شیخ طوسی از حسن بن زید نقل کرده که گفت
وارد شد. امام به او فرمود: درباره متعه حدیثی در اختیار داري؟ گفت: پدرت محمد بن علی از جابر بن عبد اللّه انصاري روایت
کرد که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله طی خطبهاي فرمود: اي مردم! خداوند در سه صورت نزدیکی با زنان را بر شما حلال کرده
صفحه 169 از 345
است: 1. همسرانی که ارث میبردند (ازدواج دائم) 2. همسرانی که ارث نمیبرند (ازدواج موقت: متعه) 3. کنیزان برده (ملک
این سؤال و جواب تأمل برانگیز است؛ نوع سؤال امام درباره متعه- که از آراي مختص به شیعه محسوب میشود- توجه .«4» «( یمین
و عنایت دیرینه امام علیه السّلام به اوست؛ همان طور که در نوع جواب او هم که مطلب را به عنوان حدیث امام باقر علیه السّلام نقل
میکند، ظرافت و نکته سنجی ویژهاي وجود دارد. اما اینکه روایت را از طریق جابر نقل میکند، احتمالا پوششی است تا عامه مردم
آن را بپذیرند و نگویند: چگونه او با اینکه درك حضور نکرده از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نقل حدیث میکند! کاري که خود
امام باقر علیه السّلام- احیانا- در برابر افکار مردم انجام میداد. آگاه بودن از مسأله متعه در آن روزگار از ویژگیهاي خالصترین
صحابه و تابعان به شمار میرفت؛ یعنی کسانی که تمایل به مذهب اهل بیت داشتند؛ امثال ابن مسعود، ابیّ بن کعب، ابن عباس،
جابر بن عبد اللّه و ...؛ از این رو بعید نیست که فردي چون ابن جریج هم به این گروه پیوسته بوده است. کاري که ابن جریج را بر
آن داشت تا ( 1) راوي حدیث اسماعیل هاشمی است.
. 2) ر. ك: تعلیقه چاپ شده در حاشیه رجال استرآبادي، ص 215 )
. 3) مامقانی، تنقیح المقال، ج 2، ص 229 )
. 3. الوافی، ج 12 ، مجلد 21 ، باب 52 نکاح، ص 330 / 4) تهذیب الاحکام، ج 7، باب 23 ، ص 241 ، شماره 1051 )
ص: 258
ابن جریج در حالی که از عبّاد روزگار به » : چه در نظر و چه در عمل با مخالفان به مقابله برخیزد؛ لذا ابن حجر شافعی نقل میکند
.«1» « شمار میرفت و تمام سال را به جز سه روز روزه میگرفت، از هفتاد زن به عنوان متعه استفاده کرده است
است. صدوق از طریق ابن جریج از ضحاك از ابن عباس روایت میکند « من لا یحضره الفقیه » علاوه بر این، وي جزو اسناد کتاب
که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله از مردي بیابانی شتري به چهار صد درهم خرید؛ او پول را گرفته بود، ولی شتر را به پیامبر تحویل
از «2» . نمیداد و داد و ستد را از ریشه انکار میکرد تا اینکه علی علیه السّلام آمد و قضاوت قاطع خودش را در این باره انجام داد
ظاهر نقل این حدیث از ابن جریج چنین به دست میآید که وي مورد اعتماد صدوق است. شیخ طوسی نیز او را از اصحاب امام
محمد بن اسحاق، محمد بن منکدر، عمرو بن خالد واسطی، عبد الملک بن » : کشی میگوید «3» . صادق علیه السّلام شمرده است
مامقانی .«4» « جریج و حسین بن علوان کلبی همه از رجال اهل سنتاند ولی محبتی شدید نسبت به خاندان اهل بیت دارند
دور نیست که اظهار نظر کشی ناشی از شدت تقیه او (ابن جریج) باشد و مانند او در میان رجال شیعه فراوان یافت » : میگوید
.«5» « میشود
طریق ششم
او اصالتا کوفی است و از » : این نیز که طریقی نیکوست، طریق ضحّاك بن مزاحم هلالی خراسانی است. ابن شهرآشوب میگوید
او از قبیله بنی عبد مناف بود و به تعلیم اشتغال داشت. به خراسان آمد » : ابن قتیبه میگوید .«6» « اصحاب امام سجاد علیه السّلام است
عدهاي از تابعان را » : ابن حبان او را از جمله ثقات شمرده میگوید .«7» « و در آنجا اقامت گزید و به سال 102 بدرود حیات گفت
درك کرده است، ولی هیچ یک از صحابه را درك نکرده و مستقیما از آنان حدیثی نقل ننموده است. او در مکتبخانه به تعلیم
( او فردي ثقه ( 1 » : عبد اللّه بن احمد از پدرش نقل کرده که او مورد اطمینان است. ابو معین و ابو زرعه میگویند .« اشتغال داشت
. تهذیب التهذیب، ج 6، ص 406
. 2) من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 61 ، شماره 2 )
. 3) رجال طوسی، ص 233 ، شماره 162 )
صفحه 170 از 345
.248 - 4) رجال کشی، چاپ نجف، ص 333 ، شماره 252 )
. 5) تنقیح المقال، ج 2، ص 229 ، شماره 7493 )
. 6) مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 177 )
.201 - 7) المعارف، ص 202 )
ص: 259
ابو داود مسلمۀ بن قتیبه از شعبه از عبد الملک بن میسره نقل کرده میگوید: .« است
ذهبی .«1» « ملاقات کرده و از او تفسیر آموخته است « ري » ضحّاك، ابن عباس را درك نکرده است؛ تنها سعید بن جبیر را در »
ضحّاك بن مزاحم بلخی مفسر بود و مکتبخانه داشت و نوباوگان را تربیت میکرد. گفتهاند: در مکتبخانه او سه هزار » : میگوید
ضحّاك در بلخ » : نقل کرده است « ملحقات الصراح » مامقانی از .«2» « نوباوه حضور مییافتند و او موقع آموزش گرد آنان میچرخید
و مرو زندگانی میکرد. مدتی نیز در بخارا و سمرقند اقامت گزیده، نوباوگان را رایگان تعلیم میداد. او داراي دو تفسیر کبیر و
ضحّاك بن مزاحم خراسانی اصالتا » : شیخ طوسی او را از اصحاب امام زین العابدین علیه السّلام شمرده میگوید .«3» « صغیر است
.«4» « کوفی و از تابعان است
مامقانی از این عبارت شیخ استنباط کرده که او از امامیه است. شاید به این دلیل که او اهل کوفه- مهد تشیع در آن زمان- بوده
است. البته علی بن ابراهیم بن هاشم قمی در تفسیر از او حدیث نقل کرده و در مقدمه تفسیر، متعهد شده که جز از مشایخ ثقه
«6» . و در تفسیر سوره ناس از مقاتل بن سلیمان از ضحّاك بن مزاحم از ابن عباس حدیثی آورده است «5» حدیثی نقل نکند
استاد بزرگوار آقاي خویی رحمه اللّه به پیروي از شیخ حر عاملی این مطلب را دلیل بر وثاقت تمام کسانی گرفته است که در اسناد
«7» . این کتاب- تفسیر قمی- آمدهاند
فردي » : میگوید « تقریب » خدشهاي که بر او وارد کردهاند، ارسال حدیث او خصوصا در نقل از ابن عباس است. ابن حجر در
باید گفت: چنان که واسطه معلوم و راستگویی ناقل هم محرز باشد، ارسال، ضرري .«8» « راستگو است، ولی مرسلات فراوانی دارد
طریق ضحّاك » : به صحت سند نمیرساند؛ همانند گفته ابن حجر درباره علی بن ابی طلحه هاشمی؛ لذا سخن سیوطی که گفته است
، اگر روایت ( 1) تهذیب التهذیب، ج 4 » : سخنی بی جاست، و در ادامه گفتار میگوید « به ابن عباس منقطع است؛ زیرا او را ندیده
. ص 453
. 2) میزان الاعتدال، ج 2، ص 325 )
. 3) تنقیح المقال، ج 2، ص 105 ، شماره 5832 )
. 4) رجال شیخ طوسی، ص 94 )
. 5) تفسیر علی بن ابراهیم قمی، ج 1، ص 4 )
. 6) همان، ج 2، ص 450 )
.145 - 7) معجم رجال الحدیث، ج 1، ص 49 ، و ج 9، ص 146 )
. 8) تقریب التهذیب، ج 1، ص 373 ، شماره 17 )
ص: 260
بشر بن عماره از ابی روق از ضحّاك هم به آن ضمیمه گردد، به علت ضعف بشر، ضعیف است.- همچنین میگوید:- ابن جریر
طبري و ابن ابی حاتم از این نسخه فراوان نقل کردهاند که اگر از طریق جویبر از ضحّاك باشد بسیار ضعیفتر است، چون جویبر
کاملا ضعیف و غیر قابل اعتماد است و ابن جریر و ابن ابی حاتم از این طریق روایتی نقل نکردهاند، اما ابن مردویه و ابن حبان از
صفحه 171 از 345
.«1» « این طریق روایت کردهاند
طریق هفتم
طریق سالم و درستی است و آن طریق مقاتل بن سلیمان خراسانی بلخی مروزي است. او ابتدا به بصره و از آنجا به بغداد رفت. در
بغداد شیخ حدیث و به تفسیر شهره بود؛ تفسیر وي رواج یافته و معروف است. ابن خلکان میگوید:
مقاتل از مجاهد بن جبر و عطاء بن ابی رباح و ضحّاك و دیگران تفسیر آموخت و از دانشمندان عالیقدر بود. شافعی میگوید: »
او از مردم بلخ است. به مرو رفت و از آنجا به » : احمد بن سیار میگوید .«2» « همه مردم در تفسیر ریزهخوار سفره مقاتل بن سلیمانند
.« عراق سفر کرد و به سال 150 در بصره درگذشت
جز آنکه تهمتهایی به او زدند که از آنها به دور «3» ، تفسیر او از همان ابتدا مورد توجه بود و نظر دانشمندان را به خود جلب نمود
ابن .« به ابراهیم حربی گفتم: چرا مردم به مقاتل طعن میزنند؟ گفت: از روي حسد و بددلی » : است. قاسم بن احمد صفار میگوید
و از طریق سفیان بن عبد الملک از ابن مبارك ،« چه علمی! اي کاش مستند بود » : مبارك وقتی به بخشی از تفسیر او نگریست گفت
از عیینه شنیدم میگفت: به » : عبد الرزاق میگوید .« اگر وي ثقه بود تفسیرش بهترین تفاسیر بود. آن را رها کن » : نقل شده که گفت
. مقاتل گفتم: از ضحّاك حدیث نقل کن؛ زیرا ( 1) الاتقان، ج 4، ص 209
. 2) وفیات الأعیان، ج 5، ص 255 ، شماره 733 )
موجود است. این تفسیر یکی از منابع ثعلبی « مسنیون » یک لیست از تفاسیر که همه از تفسیر او گرفته شده نزد » : 3) شوّاخ میگوید )
بوده است. خطیب بغدادي- چنان که در مشایخ خود آورده- در دمشق از وي اجازه روایت آن را « الکشف و البیان » در تفسیر وي
دریافت نموده و طبري در تفسیر و تاریخ از این نسخه استفاده کرده و دکتر شحاته درباره آن تحقیق و تأیید کرده است، که به
معجم .« روایت ابو صالح هذیل بن حبیب است که در سال 190 میزیسته، و در برخی موارد از طرق دیگر بر آن اضافه شده است
. مصنفات القرآن الکریم، ج 2، ص 170 ، شماره 1007
ص: 261
مردم بر این پندارند که تو از او چیزي نشنیدهاي. گفت: سبحان اللّه! با پدرم نزد او میرفتم و او در خانه را میبست؛ کنایه از اینکه
.«1» « مدتها با او خلوت کرده، از او حدیث فرا میگرفت
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَ دٌ، اللَّهُ » من معتقدم که » : ابو حنیفه او را از مشبهه دانسته، ولی هنگامی که در این باره از خود وي سؤال شد گفت
.«3» « و هر کس غیر از این را بگوید دروغ گفته است «2» « الصَّمَدُ، لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ
ابراهیم حربی نوشتههاي مقاتل را از من میگرفت و در آنها دقت مینمود. » : خطیب بغدادي از قاسم بن احمد صفار نقل میکند
روزي به او گفتم: ابا اسحاق! چرا بعضی از مردم بر مقاتل خرده میگیرند؟ گفت: از روي حسادت است! سپس میگوید: مقاتل به
من گفت: درب خانه به مدت چهار سال بر روي من و ضحاك بسته بود.- کنایه از اینکه این مدت را نزد او به فرا گرفتن دانش
پرداخته است.
خطیب ادامه میدهد:- او به تفسیر قرآن شناخت کامل داشت، ولی از حدیث اطلاع چندانی نداشت. و از احمد بن حنبل نقل
میکند: مقاتل نوشتههایی داشت که در آن مینگریست، ولی شناخت او به قرآن کامل بود. یحیی بن شبل میگوید:
عباد بن کثیر به من گفت: چه چیز تو را از مراجعه به مقاتل باز میدارد؟ گفتم: مردم او را نمیپسندند. گفت: تو از مراجعه به او
کراهت نداشته باش؛ زیرا او در میان بازماندگان، داناترین فرد به کتاب خداست.- خطیب میگوید:- کتاب مقاتل نزد سفیان بن
عیینه بود و آن را مورد استناد قرار میداد و از آن کمک میجست.
صفحه 172 از 345
مقاتل بن حیان در پاسخ این سؤال که تو داناتري یا مقاتل بن سلیمان؟ میگوید: من دانش مقاتل بن سلیمان را در مقایسه با دانش
دیگران اقیانوسی یافتم در برابر دریاها. از بقیۀ بن ولید روایت شده که: من بارها سخن شعبه را شنیدم که از او درباره مقاتل بن
سلیمان میپرسیدند و او از مقاتل جز به نیکی یاد نمیکرد.
از نکات جالبی که درباره او گفتهاند این است: روزي منصور- خلیفه مغرور عباسی- نشسته بود؛ مگسی او را آزار میداد و از او
. دست برنمیداشت، منصور ( 1) تهذیب التهذیب، ج 10 ، ص 280
. 2) اخلاص 112 )
.281 - 3) تهذیب التهذیب، ج 10 ، ص 282 )
ص: 262
کسی را فرستاد تا مقاتل بن سلیمان را به حضور آوردند. از او پرسید: خداوند چرا مگس را آفریده؟ گفت: براي آنکه جباران و
.«1» « سرکشان را خوار سازد. منصور از این گفتار در خود فرو رفت و دم نزد
او انسانی صریح اللهجه بود و دانشی فراوان و اندیشهاي ژرف داشت. سخت پایبند عقاید خویش بود و بالاتر آنکه به مکتب اهل
بیت تمایل داشت و شیوهاي را که مشایخ پیشین او که پرورش یافتگان مکتب ابن عباس بودند، دنبال میکرد؛ کاري که او در
تیررس اتهامات افراد کممایه و بیخرد قرار داد، که نظیر او هم فراوان است.
دلیلی که استواري او را در پیروي از مذهب حق نشان میدهد، و همچنین نشانگر درستی و مورد اعتماد بودن اوست، روایتی است
که صدوق با اسناد صحیح از حسن بن محبوب- که از اصحاب اجماع است- از مقاتل بن سلیمان از امام صادق علیه السّلام نقل
آنگاه به برشمردن نام ،« من سرور پیامبران و وصی من سرور اوصیایند و اوصیاي او سروران دیگر اوصیایند » : میکند که پیامبر فرمود
آخرین وصی حضرت عیسی رسید. آنگاه فرمود: « برده » پیامبران و اوصیاي آنان پرداخت تا به
وصایت را به من واگذار کرد و من آن را یا علی، به تو میسپارم- تا آنجا که به علی فرمود:- امت در امر تو کافر و درباره تو »
درگیر اختلاف سختی خواهند شد. آنکه با تو ثابت قدم بماند همانند کسی است که با من است و آنکه مخالف تو باشد مخالف
.«2» « من است و مخالف من در آتش است، و آتش جایگاه کافران است
این روایت روشنگر این است که وي جزو نزدیکترین افراد به امام علیه السّلام بوده که با او چنین سخن گفته است. شیخ طوسی
کلینی نیز از او- با سند صحیح- روایت کرده است. «3» . رحمه اللّه او را از اصحاب امام باقر و امام صادق علیهما السّلام شمرده است
«4»
160 . ابن - ولی این مطلب بعید ( 1) تاریخ بغداد، ج 13 ، ص 169 «5» . کشّی او را از بتریه (یکی از فرقههاي زیدیه) شمرده است
. خلکان، ج 5، ص 255 ، شماره 733
. 129 ، باب 72 ، شماره 1 - 2) من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 130 )
. 3) رجال شیخ طوسی، ص 138 ، شماره 49 ، و ص 313 ، شماره 536 )
. 4) کافی، ج 8، ص 233 ، شماره 308 )
. 5) رجال کشی، چاپ نجف، ص 334 ، شماره 252 )
ص: 263
به نظر میرسد؛ زیرا اعتقاد او در امتداد عقیده ابن عباس قرار گرفته است.
کلبی بر مقاتل ترجیح دارد؛ » : با توجه به مطالب بالا، احتمالا علت آنچه سیوطی به او نسبت داده روشن میگردد. سیوطی میگوید
مقاتل را ضعیف دانستهاند در حالی که بزرگان » : ولی خلیلی منصفانه قضاوت کرده میگوید ،«1» « زیرا مقاتل عقایدي ناروا داشت
صفحه 173 از 345
«2» . شافعی نیز به مقبول بودن تفسیرش اشاره دارد .« تابعان را درك نموده است
طریق هشتم
او از » : که آن نیز طریق درستی است؛ طریق ابو الحسن عطیۀ بن سعد ابن جناده کوفی عوفی (متوفاي 111 ) است. ذهبی میگوید
و از ابن عباس و عکرمه و زید بن ارقم و ابو سعید روایت دارد. «3» « تابعان شناخته شده است
ملحقات » در .« تفسیر قرآن را سه بار بر ابن عباس عرضه داشتم، ولی به گونه قرائت، هفتاد بار بر او عرضه کردهام » : وي میگوید
او از جمعی از ثقات روایت کرده است و در » : ابن عدي میگوید .«4» « او تفسیري در پنج جزء (جلد) دارد » : آمده است « الصراح
عین حال که ضعیف شمرده شده حدیث او مورد عنایت بوده و از او نقل و ثبت میشده است. او از شیعیان کوفه به شمار میرفت.
حجاج به کارگزار خود محمد بن قاسم نوشت تا او را به ناسزاگویی به علی علیه السّلام وادار کند و چنانچه سر باز زد، به او چهار
صد ضربه شلاق بزند و ریش او را بتراشد. محمد بن قاسم او را خواست و مطلب را بر او عرضه داشت. عطیه سر باز زد؛ لذا حکم
حجاج را بر وي جاري ساخت. عطیه بعد از این ماجرا به خراسان رفت و در آنجا ماند تا اینکه عمر بن هبیره والی عراق گردید؛
او به خواست خدا فردي ثقه است » : ابن حجر میگوید .« آنگاه به عراق بازگشت و همان جا اقامت گزید و در سال 111 وفات یافت
و احادیث قابل استنادي دارد، ولی برخی احادیث او را حجت نمیدانند. ابن معین میگوید: احادیث او درست است. ابو بکر بزاز
میگوید: او از شیعیان به شمار میرفت و محدثان برجسته از او روایت کردهاند. ساجی میگوید: حدیث او ( 1) الاتقان، ج 4، ص
.209
. 2) همان، ص 208 )
. 79 ، شماره 5667 - 3) میزان الإعتدال، ج 3، ص 80 )
. 4) تنقیح المقال مامقانی، ج 2، ص 253 ، شماره 7941 )
ص: 264
.«1» « حجیت ندارد و فرد قابل اعتمادي نیست؛ او علی را بر همه ترجیح میداد
ابن جریر طبري و ابن ابی حاتم از طریق عوفی از ابن عباس روایات فراوانی نقل کردهاند. عوفی فردي ضعیف » : سیوطی میگوید
.«2» « است، ولی حدیث او سست نیست. ترمذي روایت او را نیکو شمرده است
اکنون که معلوم گردید منشأ طعن به او، پیروي از مکتب اهل بیت علیهم السّلام و دفاع از حریم مقدس آنان است، دیگر دلیلی بر
قدح وي وجود ندارد. به همین دلیل محدثان بر او اعتماد کرده، احادیث او را صحیح شمردهاند. ابو عبد اللّه ذهبی درباره ابان بن
او شیعهاي استوار و صریح، ولی راستگوست.- همچنین میگوید:- وظیفه ما تصدیق اوست و بدعت گذاري او به » : تغلب نوشته
عهده خود اوست. ابن حنبل و ابن معین و ابو حاتم او را توثیق کردهاند.- سپس میگوید:- ولی سؤال این است که چه گونه ممکن
است فردي بدعتگذار را توثیق نمود و حال آن که مرز ثقه بودن، عدالت و درست کاري است و فردي بدعتگذار چگونه
میتواند عادل باشد!؟- در پاسخ میگوید:- بدعت دو نوع است؛ یک نوع آن را بدعت صغري میگویند؛ همانند غلوّ تشیع درباره
ائمه اهل بیت یا اساسا تشیع بدون غلو و تحریف، که در میان تابعان و تابعان تابعان فراوان بوده است و در عین حال به دین داري و
پارسایی آنان زیانی وارد نمیکند و اگر احادیث این گروه پذیرفته نشود و مردود شناخته شود، قطعا بخش عظیمی از آثار رسالت
.«3» « از بین میرود، که فاجعهاي آشکار است
از او احادیثی بر جاي مانده که اگر ثقهاي از او روایت کند » : ابن حجر نیز ابتدا توثیق ابن عدي درباره عطیه را چنین نقل کرده است
جملگی قابل استناد است. او در روایت راستگو و داراي صلاحیت است هر چند شیعی مذهب است.- ابن حجر آنگاه میگوید:-
صفحه 174 از 345
.«4» « این اظهار نظر، منصفانه است و سخن جوزجانی هم که خواسته از شأن کوفیان بکاهد، معتبر نیست
.224 - ابان بن تغلب و خالد بن طهمان سلولی و زیاد بن منذر ( 1) تهذیب التهذیب، ج 7، ص 226 » : نجاشی میگوید
. 2) الاتقان، ج 4، ص 209 )
. 3) میزان الإعتدال، ج 1، ص 5 )
. 4) تهذیب التهذیب، ج 1، ص 93 )
ص: 265
عطیه عوفی از دانشمندان و محدثانی است که اعمش » : محدث قمی میگوید .«1» « (ابو الجارود) از عطیّه عوفی حدیث نقل کردهاند
و دیگران از او روایت کردهاند و از او روایات زیادي در فضیلت امیر مؤمنان علیه السّلام نقل شده است. هموست که روز اربعین
همراه با جابر بن عبد اللّه انصاري به زیارت امام حسین علیه السّلام مشرف شد، و اینها از فضائل او به شمار میرود. در شرح حال او
میگویند: او اولین کسی است که امام حسین علیه السّلام را پس از شهادتش زیارت کرد.- محدث قمی ادامه میدهد:- از کتاب
« را از عبد اللّه بن حسن، شنیده و روایت کرده است « فدك » برمیآید که او خطبه حضرت زهرا علیها السّلام درباره « بلاغات النساء »
.«2»
از جمله برخوردهاي سرنوشت ساز وي با بنی هاشم این است که رئیس گروه چهار هزار نفرهاي بود که ابو عبد اللّه جدلی فرستاده
مختار بن ابی عبیده ثقفی آنان را براي نجات بنی هاشم- که در میان آنان محمد بن حنفیه و عبد اللّه بن عباس نیز بودند- گسیل
داشت. عبد اللّه بن زبیر، بنی هاشم را در محوطهاي گرد آورده و هیزم فراهم کرده بود تا در صورتی که با وي بیعت نکنند ایشان را
«3» « دار الندوه » بسوزاند. در این حال عطیه عوفی وارد مکه شد و همراهان او تکبیر بلندي سر دادند که ابن زبیر آن را شنید و به
عطیه به نزدیک محوطه .« من به خدا پناهنده شدهام » : گریخت. همچنین گفته شده است: وي به پرده کعبه چنگ زده بود و میگفت
« طبقات » آمد و هیزمها را از گرد آن کنار زد و آنان را نجات داد .... تفصیل این مطالب را محمد بن سعد، کاتب واقدي در کتاب
«4» . آورده است
عطیه شیعه بود و کلبی او را در تفسیر قرآن حجت میدانست؛ تفسیر وي دست به دست نقل شده است. » : دکتر شواخ میگوید
طبري در 1560 مورد، از این تفسیر استفاده کرده و با سند زیر آنها را نقل کرده است: محمد بن سعد از پدرش و او از عمویش
. حسین بن حسن، او هم از پدرش و او نیز از جدش (عطیۀ بن سعد ( 1) رجال نجاشی، ص 7 و 110 و 121
237 از کتاب - ص 238 « اللواعج » 2) سفینه البحار، ج 2، ص 205 . سید امین زیارت عطیه از امام حسین علیه السّلام را در کتاب )
عماد الدین طبري نقل کرده است. « بشارة المصطفی »
3) دار الندوه محلّی بود که سران قوم در آن گرد آمده به شور مینشستند و در واقع خانه ملت بود. )
75 . در شرح زندگانی محمد بن الحنفیه. - 4) الطبقات، ج 5، ص 74 )
ص: 266
عوفی) و او از ابن عباس. طبري در تاریخ خود نیز مطالب و شواهدي از این تفسیر آورده است. ثعلبی نیز سند بالا را در تفسیر خود
آورده است. این تفسیر در ضمن کتابهایی است که خطیب بغدادي- چنان که در شرح حال مشایخ وي و نیز در « الکشف و البیان »
« مجلد اول، ج 1، ص 73 آمده است- اجازه روایت آنها را از اساتیدش در دمشق به دست آورده است « تاریخ التراث العربی » کتاب
.«1»
از جمله آنان عطیۀ بن » : عطیه را در ضمن کسانی که به سال 111 وفات یافتهاند شمرده میگوید « منتخب ذیل المذیّل » طبري در
سعد بن جناده عوفی از قبیله قیس است که کنیه او ابو الحسن است. مادرش زنی رومی است. ابن سعد میگوید:
صفحه 175 از 345
سعید بن محمد بن حسن بن عطیه روایت کرده که سعد بن جناده در کوفه خدمت علی بن ابی طالب علیه السّلام رسید و عرض
نامیدند. « عطیه » لذا او را ؛« هذا عطیّۀ اللّه » : کرد: اي امیر مؤمنان! فرزندم متولد شده است براي او نامی انتخاب نمایید. حضرت فرمود
عطیه در قیام ابن اشعث، در کنار او بود. سپس به فارس گریخت. حجاج به محمد بن قاسم ثقفی نامهاي نوشت و به او دستور داد تا
عطیه را احضار کند و بخواهد که علی بن ابی طالب علیه السّلام را دشنام دهد و در غیر این صورت بر او چهار صد ضربه شلاق
بزنند و سر و صورت او را بتراشند. محمد بن قاسم او را احضار کرد و نامه حجاج را براي او خواند. وي از انجام خواسته حجاج سر
باز زد؛ لذا به او چهار صد ضربه شلاق زدند و سر و صورتش را تراشیدند. هنگامی که قتیبۀ بن مسلم والی خراسان گردید به آنجا
رفت و در همان جا ماند تا اینکه عمر بن هبیره فرمانرواي عراق شد. آنگاه براي او نامهاي نوشت و خواست که به او اجازه ورود به
.«2» « عراق را بدهد. عمر هم اجازه داد و تا زمان وفاتش به سال 111 در کوفه ماند. او احادیث بسیاري دارد و فردي ثقه است
طریق نهم
که آن هم بنابر قول ارجح طریقی درست و صالح است؛ طریق ابو نضر محمد بن سائب بن بشر کلبی کوفی، نسب شناس و مفسر
اگر به آن طریق، ( 1) معجم مصنفات » : مشهور، از ابو صالح از ابن عباس است. سیوطی آن را سستترین طریق شمرده میگوید
. القرآن الکریم، ج 2، ص 162 ، شماره 997
. 2) منتخب ذیل المذیّل، ص 128 )
ص: 267
و «1» روایت محمد بن مروان سدّي صغیر هم ضمیمه گردد زنجیرهاي از دروغ را تشکیل خواهد داد- همچنین میگوید:- ثعلبی
« الکامل » ولی ابن عدي در » : سپس سخن خود را بدین صورت اصلاح میکند .« از این طریق فراوان نقل حدیث کردهاند «2» واحدي
گفته است: کلبی احادیث صحیحی دارد به ویژه آنهایی که از طریق ابو صالح نقل کرده است- و در پایان میگوید:- او (کلبی) به
.«3» « دانش تفسیر مشهور است و هیچ کس به گستردگی و پر محتوا بودن تفسیر وي تفسیري ننوشته است
ابن سعد میگوید: .«4» « او مفسر و نسب شناس بود و در این دو دانش از استادان فن به حساب میآمد » : ابن خلکان میگوید
« محمد بن سائب به تفسیر و انساب عرب و اخبار آنان آگاهی داشت و در سال 146 در زمان خلافت منصور در کوفه در گذشت »
.«5»
جد او بشر بن عمرو و فرزندانش سائب و عبید و عبد الرحمان همراه با علی بن ابی طالب » : تشیع او ریشهدار بود. ابن سعد میگوید
.«6» « علیه السّلام در جنگ جمل شرکت داشتند
همواره با دوستی و محبت اهل بیت میزیست تا بدرود حیات » : ثقۀ الاسلام کلینی سرگذشت تشیع او را میآورد و سپس میگوید
به همین جهت است که گاهی او را ضعیف میشمارند و گاهی به او تهمت بدعت گذاري میزنند، ولی به هر حال .«7» « گفت
چارهاي جز تسلیم در برابر مقام شامخ علمی او ندارند و ناگزیر باید خاضعانه و متواضعانه سر بر آستانه او بسایند؛ زیرا پیشوایان و
«8» . استادان تفسیر و حدیث بر سخن او اعتماد کردهاند
البته تهمت غلو در تشیع که به او نسبت دادهاند اساسی ندارد و تنها براي خدشهدار کردن شهرت او چنین تهمتی ساختهاند؛ زیرا تنها
به زائدة بن قدامه گفتند: چرا از ( 1) او ابو اسحاق احمد بن » : شیعه بودن موجب قدح او نمیشود. از محاربی چنین نقل شده است
محمد بن ابراهیم نیشابوري است که مفسران بزرگی چون زمخشري و طبرسی و دیگران به او اعتماد کردهاند. محدث قمی
الکنی و .« او به تشیّع تمایل داشت یا حداقل همانند سایر همطرازانش متعصّب نبود. در سال 427 یا 437 وفات یافت » : میگوید
. الالقاب، ج 2، ص 131
صفحه 176 از 345
2) وي ابو الحسن علی بن احمد نیشابوري استاد یگانه روزگار خویش بود که دولت وقت او را گرامی میداشت و بزرگ )
. میشمرد. در سال 468 وفات یافت. الکنی و الالقاب، ج 3، ص 277
. 3) الاتقان، ج 4، ص 209 )
. 4) وفیات الأعیان، ج 4، ص 309 ، شماره 634 )
. 5) الطبقات، ج 6، ص 250 )
. 6) همان و تهذیب التهذیب، ج 9، ص 180 )
. 7) کافی، ج 1، ص 351 ، شماره 6 )
. 178 ، شماره 266 - 8) تهذیب التهذیب، ج 9، ص 181 )
ص: 268
سه نفر روایت نقل نمیشود: ابن ابی لیلی، جابر جعفی و کلبی؟ گفت: درباره ابن ابی لیلی سخنی به یاد ندارم و دلیل آن را
و کلبی هم- که من نزد او حاضر میشدم- به این دلیل که از او شنیدم که «1» نمیدانم، اما جابر، به دلیل اینکه قائل به رجعت بود
گفت: یک بار مریض شدم و هر آنچه حفظ کرده بودم فراموش کردم. به محضر بزرگ اهل بیت شرفیاب شدم، آب دهانی به
از ابو عوانه نقل شده که .«2» « دهانم انداخت؛ آنچه فراموش کرده بودم دوباره باز یافتم. وي (ابن قدامه) گفت: لذا او را رها کردم
.« از کلبی گفتاري شنیدم که هر کس چنان سخنی بگوید کافر میشود » : گفت
وي به غایت ضعیف » : ساجی میگوید .« به کلبی مراجعه کردم و این موضوع را از او پرسیدم؛ او انکار کرد » : اصمعی میگوید
از این- نسبت غلو دادن به او- که بگذریم، وي صاحب » : ولی ابن عدي درباره او میگوید ،«3» « است؛ زیرا شیعهاي افراطی است
احادیث قابل استنادي به ویژه از طریق ابو صالح است. او به تفسیر شهره است و کسی بزرگتر از تفسیر او ننگاشته- و نیز
ابو حاتم- در اینجا- گفتاري شگفت دارد که ( 1) باید .«4» « میگوید:- افراد ثقهاي از او حدیث نقل کرده و تفسیر او را پسندیدهاند
وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّۀً مِنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ » : از منکران رجعت پرسید: تفسیر این آیه چیست که خداوند میفرماید
82 . کدام روز است -83 : نمل 27 .« أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ. وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّۀٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَ ذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُونَ
که جنبندهاي از زمین بر میآید تا با آنان سخن بگوید و حجت بر آنان تمام کند، در حالتی که وعدههاي قبل درباره آنان محقّق
234 . کدام روز است که از هر امّتی گروهی محشور میشوند؟ مفسران تصریح کردهاند - شده است؟ مجمع البیان، ج 7، ص 235
در آیه براي تبعیض است. التفسیر الکبیر، ج 24 ، ص 218 . در حالی که روز رستاخیز بزرگ، روزي است که در آن همه « من » که
وَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی » .47 : کهف 18 « وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً » انسانها محشور میگردند
.87 : نمل 27 .« الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ وَ کُلٌّ أَتَوْهُ داخِرِینَ
2) این سخن تنها از فردي صادر میشود که تعصب جاهلانه چشم دل او را کور کرده است. چگونه چنین نکتهاي را نسبت به )
محمد و آل محمد مردود میشمرد؟! کسانی که خداوند دامن آنان را از هر گونه آلودگی پیراسته و ایشان را پاك و پاکیزه
گردانیده است. مگر نه این است که علی علیه السّلام- چنان که شیعه و سنی و سیره نویسان همگی روایت کردهاند- روز جنگ
پیامبر صلّی اللّه علیه » : خیبر که به درد چشم گرفتار بود، با آب دهان مبارك پیامبر صلّی اللّه علیه و آله شفا یافت! ابو نعیم میگوید
و آله آب دهان خویش را در چشم علی افکند و براي وي دعا کرد، آن حضرت بلافاصله شفا یافت، به طوري که گویا هرگز
حلیۀ الاولیاء، ج 1، ص 62 ، شماره 4. آري، این فضل و رحمت الهی است که بر بندگان خود روا میدارد و «. دردي نداشته است
دعاي آنان را مستجاب میگرداند و شفا را بر دست آنان قرار میدهد.
.179 - 3) تهذیب التهذیب، ج 9، ص 180 )
صفحه 177 از 345
. 4) همان، ص 180 )
ص: 269
کلبی از طریق ابو صالح از ابن عباس تفسیري دارد؛ در حالی که ابو صالح نه ابن عباس را » : عینا آن را نقل میکنیم؛ او میگوید
دیده و نه از او چیزي شنیده است و کلبی هم از ابو صالح تنها اندکی مطالب پراکنده دریافت کرده ... آنگاه براي آنچه مورد نیاز
است به گونهاي شگفت رفتار میکند؛ مانند آنکه زمین آنچه در دل نهان دارد بیرون ریزد.- وي در ادامه میگوید:- یاد کردن او
و امکان ندارد که «1» در نوشتهها روا نباشد تا چه رسد که به روایات او استناد شود! خداوند تفسیر کلام خود را به پیامبر واگذاشت
خدا پیامبرش را مأمور بیان و تفسیر کلام خود نماید و پیامبر انجام ندهد؛ بلکه پیامبر مراد خداوند را بیان داشته و در قالب احادیث
خویش آنچه را مردم نیاز داشتند، برایشان تفسیر نموده است؛ از این رو هر کس سنت پیامبر را دنبال کند و آن را نیکو به ذهن
بسپارد، تفسیر کلام خدا را خواهد دانست و از کلبی و امثال او بینیاز خواهد بود- وي اضافه میکند:- آیاتی وجود دارد که معانی
آن را پیامبر بیان نکرده است و اگر براي پیامبر روا باشد که برخی آیات را تفسیر ننماید، هر آینه ترك تفسیر آن براي افراد امت-
که بعدها آمدهاند- سزاوارتر خواهد بود و تفسیر نکردن این قبیل آیات- به دلیل اینکه پیامبر اینها را تفسیر نکرده- عملی پسندیده
است، و بزرگترین دلیل بر اینکه خداوند تفسیر تمامی آیات قرآن را نخواسته، آن است که پیامبر آیات متشابه و آیاتی را که
حاوي احکام نیست تفسیر نکرده و کیفیت آن را براي امت بیان ننموده است. این نکته روشن میسازد که مقصود خداوند از آیه
.«3» « تفسیر تمام قرآن نبوده بلکه بخشی از آن مراد است «2» « لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ »
این سخن از تعصبی کور نشأت گرفته است. شگفتا! چگونه مسلمانی متعهد به خود جرأت میدهد که نسبت ناروا به پیامبر صلّی اللّه
علیه و آله بدهد و چنین ادعا کند: او مبهمات قرآن را- با اینکه از جانب خداوند مأمور بیان آن است- براي مردم تفسیر نکرده
است؟! در گذشته روشن ساختیم که پیامبر همه چیز را- کوتاه یا گسترده- بیان کرده است ( 1) اشاره به آیه 44 سوره نحل.
.44 : نحل 16 .« تا آنچه برایشان فرو فرستادهایم براي مردم بیان داري » (2)
. 3) ابن حبّان، المجروحین و الضعفاء، ج 2، ص 255 )
ص: 270
و هر چه امت بدان نیاز داشته- که فهم تمامی معانی قرآن از آن جمله است- هرگز ناگفته رها نساخته است. چه اینکه او مأمور بیان
قرآن است؛ همان گونه که مأمور ابلاغ آن بوده است. گستردگی تفسیر کلبی هم امري معقول مینماید؛ زیرا این گستردگی در
تفسیر، ناشی از گستره علم و تربیت یافتن وي در کوفه، پایگاه علم و جایگاه صحابه دانشمند پیامبر است؛ لذا این امر موجب کاستی
در شأن او نمیگردد.
و لا عیب فیهم غیر أنّ سیوفهم بهنّ فلول من قراع الکتاب
تفسیر کلبی هنوز هم موجود است و دکتر شواخ نسخههاي خطی بر جاي مانده از آن در کتابخانههاي امروز جهان را از تاریخ «1»
«2» . نگارش (به سال 144 ) تا قرن دوازدهم در کتاب خود برشمرده است
جایگاه ابو صالح
ابو صالح- که او را باذام یا باذان هم میگفتند- غلام ام هانی دختر ابو طالب است.
وي از امیر مؤمنان علیه السّلام و ابن عباس و ام هانی روایت دارد و چهرههاي برجستهاي چون اعمش، سدّي بزرگ، کلبی، ثوري و
دیگران از او روایت کردهاند.
صفحه 178 از 345
من کسی از بزرگان معاصر را نمیشناسم که از او (ابو صالح) روایت نکرده باشد و » : علی بن مدینی از یحیی قطان نقل میکند
.« کسی را هم نشنیدهام دربارهاش چیزي گفته، از او به بدي یاد کند
تنها عجلی او را توثیق کرده است و هنگامی که عبد الحق- در احکام- او را بسیار ضعیف شمرد، ابو الحسن بن » : ابن حجر میگوید
ابن عدي میگوید: .« خدشهاي در شخصیت او نیست » : ابن معین میگوید .«3» « قطان در کتابش بر او خرده گرفت و آن را نپذیرفت
.«4» « تمام روایات او در زمینه تفسیر است »
آري! دلیلی بر ضعیف شمردن او و امثال او وجود ندارد، جز آنکه اینان بر محور ( 1) این شعر، برخی عیب جوییها را مایه ستایش
این گروه کاستی ندارند جز لبههاي شمشیرهایشان بر اثر کوبیدن بر سر انبوه دشمنان، برگشتگی » : طرف میشمارد و میگوید
از این رو گستردگی تفسیر کلبی عیب شمرده نمیشود، بلکه مدح اوست و از گستردگی دانش و فراوانی اطلاع او ؛« برداشته است
حکایت میکند.
. 166 ، شماره 1005 - 2) معجم مصنفات القرآن الکریم، ج 2، ص 169 )
. 3) تهذیب التهذیب، ج 1، ص 417 )
. 4) میزان الإعتدال، ج 1، ص 296 )
ص: 271
خاندانی بلند مرتبه دور میزدند. ام هانی خواهر امیر مؤمنان علیه السّلام همچون خود امام، از همان آغاز مورد عنایت و توجه پیامبر
و به برادر خود علاقه فراوان و خالصانه داشت؛ در نتیجه غلام وي که زیر نظرش تربیت شده، به طور «1» ، صلّی اللّه علیه و آله بود
طبیعی راه درست او را برخواهد گزید؛ از این رو جاي شگفتی نیست که کسانی که به ولایت این خاندان آشنایی ندارند، دوست
داران آنان را به انواع تهمتها متهم سازند؛ تهمتهایی که کمترین آن ضعیف شمردن آنان است؛ مثلا جوزجانی میگوید:
آري! دیدگاه و عقیده او از نظر اینان ناپسند است و هر که در .«2» « درباره او گفتهاند: داراي رأي و عقیده پسندیدهاي نبوده است »
گروه و همگام با آنان نباشد، البته رأي او ناپسند است. گذشته از این تنها کسی که مدعی شده ابو صالح از ابن عباس حدیث
نشنیده؛ ابن حبان است و این امر شگفتآور است. چگونه با اینکه در کنار ابن عباس در گروه دوست داران خاندان پیامبر صلّی اللّه
به ابو صالح، باذام و باذان هم گفته شده است و غلام ام هانی دختر ابو » : علیه و آله بوده سخنی از او نشنیده است! ابن سعد میگوید
طالب است. او تفسیري دارد که همه آن را از ابن عباس نقل کرده است و محمد بن سائب کلبی و همچنین سماك بن حرب و
.«3» « اسماعیل بن ابی خالد این تفسیر را از او روایت کردهاند
جایگاه سدّي صغیر
محمد بن مروان بن عبد اللّه کوفی معروف به سدّي صغیر از کسانی است که گروهی از دانشمندان همچون اعمش و یحیی بن
سعید انصاري و محمد بن سائب کلبی و امثال آنان از او روایت کردهاند. همچنین جمع کثیري از بزرگان چون اصمعی و هشام بن
عبید اللّه رازي و یوسف بن عدي و دیگران هم از او روایت کردهاند که این خود بر جایگاه بلند و اطمینان بخش او نزد بزرگان اهل
حدیث دلالت دارد.
. بسیاري از صاحبان کتاب رجال بر حسب روالی که در برخورد با کوفیان دارند ( 1) ابن حجر، الإصابه، ج 4، ص 503
. 2) تهذیب التهذیب، ج 1، ص 417 )
. 3) الطبقات، ج 6، ص 207 )
صفحه 179 از 345
ص: 272
جز محمد بن اسماعیل بخاري که او را ضعیف نشمرده؛ زیرا دلیلی بر تضعیف او «1» ؛ چنان که شرح دادیم، او را ضعیف شمردهاند
درباره محمد بن مروان کوفی، چیزي نگفتهاند » : نیافته است، و تنها به نیاوردن احادیث او در کتابش اکتفا کرده است. وي میگوید
.«3» « حدیث او غیر قابل اعتناست » : نسائی میگوید .«2» « و به احادیث او البته اعتنایی نمیشود
« محمد بن مروان کوفی از نوادگان ابو الاسود دوئلی است » : ابن شهرآشوب وي را از اصحاب امام باقر علیه السّلام شمرده میگوید
ولی او را به استادش محمد «5» ، احتمالا نوه دختري او باشد). همچنین شیخ طوسی او را از اصحاب امام باقر علیه السّلام دانسته ) «4»
بن سائب نسبت داده و کلبی نامیده است. در رجال کشی- در شرح حال معروف بن خربوذ- روایتی از محمد بن مروان- و احتمالا
سدّي- وجود دارد که بر ملازمت وي با امام صادق علیه السّلام دلالت دارد به این گونه که وقتی او به مدینه میآمد و یا موقعی که
«6» . عراق در حال تبعید بودند، به خدمت حضرت مشرف میشد « حیره » امام در
نگاهی به تفسیر ابن عباس
معروف است میگویند: نوشته فیروزآبادي صاحب « تنویر المقباس » و یا « تفسیر ابن عباس » درباره تفسیري که امروزه به عنوان
خوانده است. « سلسلۀ الکذب؛ زنجیره دروغ » است، ولی با همان سندي که سیوطی آن را « قاموس »
به نام ابن عباس، سه تفسیر به شرح زیر شهرت یافته است:
. با دو ( 1) تهذیب التهذیب، ج 9، ص 436 ، شماره 719 « الفهرست » 1. تفسیري که مجاهد بن جبر روایت کرده و ابن ندیم آن را در
در رجال حدیث کوفه بیشتر جنبه تشیع و ولایت اهل بیت آشکار بود، از این جهت مورد ناخشنودي بسیاري از رجال نویسان قرار
گرفته بودند.
. 2) بخاري، الضعفاء، ص 105 ، شماره 340 )
. 3) نسائی، الضعفاء و المتروکین، ص 94 ، شماره 538 )
. 4) مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 211 )
5) رجال طوسی، ص 135 ، شماره 4، ولی جاي تأمل است؛ زیرا وفات امام باقر (ع) به سال 114 است و دور مینماید که محمد بن )
مروان سدّي (متوفاي 186 ) دوران امامت حضرت را درك کرده باشد و احتمالا در عبارت شیخ و ابن شهر آشوب اشتباهی رخ داده
است.
. 6) رجال کشی، چاپ نجف، ص 184 ، شماره 88 )
ص: 273
روایت یادآور شده است: نخست از طریق حمید بن قیس و دیگري از طریق ابو نجیح یسار کوفی ثقفی (متوفاي 131 ) که این تفسیر
این طریق را «1» . را پسرش ابو یسار عبد اللّه بن ابو نجیح از او روایت کرده و نیز ورقاء بن عمر یشکري از ابو یسار نقل کرده است
پاکستان در سال 1367 به چاپ « مجمع البحوث الإسلامیه » ارباب حدیث صحیح شمرده و بر آن اعتماد کردهاند و اخیرا با همت
که توضیحات آن در شرح زندگینامه مجاهد گذشت. «2» ؛ رسید
2. تفسیر ابن عباس از صحابه که توسط ابو احمد عبد العزیز بن یحیی جلودي (متوفاي 332 ) گردآوري شده است. ابو عباس نجاشی
جلودي ازدي بصري، ابو احمد، بزرگ بصره و حدیث شناس آن دیار بود. وي از اصحاب امام باقر علیه » : در این باره میگوید
السّلام است. او کتابهایی دارد- گفتهاند بیش از 70 کتاب است- که علما آنها را ذکر کردهاند؛ از جمله آنها نوشتههایی است
صفحه 180 از 345
« تفسیر ابن عباس از صحابه » و کتاب « التفسیر » و کتاب « التنزیل » که به ابن عباس نسبت داده و از وي روایت کرده است؛ مانند کتاب
.«3»
که در چهار بخش است. میگویند: محمد بن یعقوب فیروزآبادي « تنویر المقباس من تفسیر عبد اللّه بن عباس » 3. تفسیر معروف به
چاپ شده و جداگانه نیز بارها به چاپ رسیده « الدرّ المنثور » آن را گردآوري کرده و در حاشیه «4» (729 -817) « قاموس » صاحب
أخبرنا عبد اللّه- الثقۀ- ابن المأمون الهروي. قال: أخبرنا أبی. قال: أخبرنا أبو عبد اللّه. قال: » : است. در ابتداي سند آن این گونه آمده
أخبرنا ابو عبید اللّه محمود بن محمد الرازي. قال: أخبرنا عمار بن عبد المجید الهروي. قال:
.«5» « أخبرنا علی بن إسحاق السمرقندي، عن محمد بن مروان، عن الکلبی، عن أبی صالح، عن ابن عباس
. ولی علی بن اسحاق بن ابراهیم حنظلی سمرقندي- چنان که ابن حجر گفته ( 1) فهرست ابن ندیم، ص 56
. 2) دکتر شواخ، معجم مصنفات القرآن الکریم، ج 2، ص 160 ، شماره 994 )
. 3) نجاشی، فهرست مصنفی الشیعه، چاپ سنگی، ص 168 و چاپ بیروت، ج 2، ص 54 ، شماره 638 )
. 4) آغا بزرگ تهرانی، الذریعۀ إلی تصانیف الشیعه، ج 4، ص 244 )
. 5) حاشیه الدر المنثور، ج 1، ص 2 )
ص: 274
و محمد بن مروان سدّي صغیر در سال 186 وفات یافته. «1» است- در سال 237
«2» . بنابراین علی بن اسحاق در کودکی باید حدیث را از سدّي گرفته باشد
به صراحت نام برده « أخبرنا عبد اللّه الثقۀ » : بقیه رجال سند هم همگی مجهول الحال هستند و از گردآورنده تفسیر هم که میگوید
این تفسیر را به فیروزآبادي نسبت « کشف الظنون » نشده است تا معلوم شود که آیا فیروزآبادي است یا کسی دیگر؟ و تنها حلبی در
و دیگر ترجمه نویسان هم از او پیروي کردهاند. «3» داده
در هر صورت این تفسیر هم مجهول السند است و هم مؤلف مخصوصی براي آن شناخته نشده تا چه رسد به کسی مثل ابن عباس.
گذشته از این، متن تفسیر که در آن به ترجمههاي ناقص و غیر مستند واژهها بسنده شده، گویاي این نکته است که چنین تفسیري
نمیتواند از دانشمندي بزرگ مانند ابن عباس باشد. به علاوه، کلبی و سدّي صغیر تفسیر جامع و معتبري دارند که مورد پذیرش
اهل فن قرار گرفته است؛ اگر راویان این تفسیر، این دو شخصیت باشند باید از آثار آنان با همان شأن و مقام در این تفسیر چیزي به
و غیره از طریق این دو آمده، هیچ « تفسیر طبري » چشم میخورد، در حالی که چنین نیست و تفاسیر منقول از ابن عباس که در
از ابن عباس روایت شده که درباره اولین آیه سوره نساء » : شباهتی با محتواي این تفسیر بسیار ساده و کم محتوا ندارد؛ مثلا میگوید
پروردگار را اطاعت کنید، « اتَّقُوا رَبَّکُمُ » عام است و گاهی هم خاص، و تنها شامل مؤمنان میشود؛ مانند « یا أَیُّهَا النَّاسُ » : گفته است
و جز آن. «5» « شما را از طریق تناسل آفرید «4» « الَّذِي خَلَقَکُمْ »
آنچه از مراجعه به این تفسیر روشن میشود این است که گردآورنده آن بر آن بوده که تفسیري به غایت ساده از قرآن ارائه کند
که در حد ترجمهاي کوتاه و براي همه قابل فهم باشد، که البته امري مطلوب و کاري در خور تحسین است. ضمنا خواسته است که
. از باب تیمّن و تبرك، در ابتداي هر سوره روایتی از ابن عباس ( 1) تهذیب التهذیب، ج 7، ص 283
2) اگر فرض شود سمرقندي 70 سال عمر کرده باشد، در زمان وفات سدّي زیر ده سال داشته است. )
. 3) کشف الظنون، ج 1، ص 502 الذریعه، ج 4، ص 244 )
.1 : 4) نساء 4 )
. 5) حاشیه الدر المنثور، ج 1، ص 233 )
صفحه 181 از 345
ص: 275
بیاورد، ولی مقصود او این نیست که آنچه درباره تفسیر سوره ذکر شده جملگی از خود ابن عباس است؛ این امر بر بسیاري مخفی
مانده و تمامی آن را تفسیر مستند به ابن عباس پنداشتهاند؛ ظاهر عبارت موجب این توهم میگردد.
ارزش تفسیر صحابی
شایان ذکر است که عهد رسالت، دوران تعلیم و تربیت بود، به ویژه پس از هجرت پیامبر به مدینه که بیشتر اوقات خویش را صرف
تربیت اصحاب برجسته مینمود و سعی بر آن داشت تا معارف و احکام شریعت را به آنان بیاموزد و از آنان امتی وسط بسازد تا بر
«1» . مردم گواه باشند
آن حضرت برانگیخته شد تا آیات الهی را برایشان بخواند و آنان را تزکیه و از درون آراسته سازد و کتاب (شریعت) و حکمت »
بدون شک پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در .«2» « (بینش) را به آنان بیاموزد هر چند پیش از آن در گمراهی آشکار به سر میبردند
این کار موفق بود و آنچه را که باید، انجام داد و در میان اصحاب خود عدهاي دانشمند پرورش داد تا وارثان علم و حاملان حکمت
و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله «3» ، او براي مردم باشند. آري! قرآن بیانگر همه چیز و مایه هدایت و رحمت و بشارت مسلمانان است
هم آن را به مردم ابلاغ نمود و حقایق آن را به آنان آموخت و آنان را با اصول حکمت و مفاهیم آیات، آشنا ساخت؛ همان گونه
با این وصف آیا نقش پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در میان امت و به ویژه اصحاب خالصش، جز نقش «4» . که وظیفه وي بوده است
معلم و مرشدي حکیم میتواند باشد؟ پیامبر به تربیت آنان و آموزش تمامی شریعت و بیان مفاهیم عالیه اسلام اهتمام بسیار
میورزید. از طرف دیگر در میان صحابه بزرگوار افرادي با استعداد و تیز هوش وجود داشت که دانش پژوهانی کوشا در فراگیري
وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّۀً وَسَطاً لِتَکُونُوا » ( علم و حکمت بودند که با پرسش پی در پی بر دانش خود میافزودند و براي به دست ( 1
.143 : بقره 2 « شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً
.2 : جمعه 62 .« یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَۀَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ » (2)
.89 : نحل 16 .« تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ وَ هُديً وَ رَحْمَۀً وَ بُشْري لِلْمُسْلِمِینَ » (3)
.44 : نحل 16 .« وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ » (4)
ص: 276
آوردن معارف اسلامی شدیدا حریص بودند. تعداد بسیاري از آنان از آگاهی فراوان و سرعت انتقال ذهنی سرشاري برخوردار
«2» . و خداوند آنان را از سرچشمه زلال سیراب نمود «1» « مردانی که بر پیمانی که با خدا بسته بودند استوار مانده بودند » . بودند
هر یک از ما آنگاه که ده آیه میآموخت از آن نمیگذشت مگر اینکه » : در گذشته، کلام ابن مسعود را یادآور شدیم که گفت
.«3» « معانی و شیوه عمل به آن را نیز میآموخت
این گفتار، کهنترین متن تاریخی است که میزان توجه فراوان صحابه را به فراگیري مفاهیم قرآنی و کوشش در راه عمل به احکام
آن خاطرنشان میسازد.
اینها دانشهایی » : امیر مؤمنان علیه السّلام درباره فرمودههاي شگفتآور خویش- که براي مردم آن روز تازگی داشت- میفرماید
است که از صاحب دانش توانمندي آموختم ... دانشی که خداوند به پیامبرش و او به من آموخت و سپس از خداوند درخواست
.«4» « نمود تا سینهام آن را فراگیرد
ابن عباس- شاگرد موفق آن حضرت- از علاقهمندترین مردم به فراگیري دانش و شناخت احکام و حلال و حرام اسلام بود. او به
از دست داده بود، «5» علت علاقه شدید به آموختن علم، آنچه را در روزگار حیات پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به دلیل کمی سن
صفحه 182 از 345
خداوند، علم تأویل » : پس از وفات وي با مراجعه به اصحاب گرامیاش جبران نمود. در گذشته نیز پیامبر براي او دعا کرده بود که
.«6» « را به او بیاموزد و فقاهت دینی به او مرحمت کند و او را از اهل ایمان قرار دهد
حاکم نیشابوري درباره شدت اشتیاق ابن عباس به آموختن علم روایت کرده:
وي پس از وفات پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به مردي از انصار گفت: همت کن تا دانش آموزیم هنوز اصحاب پیامبر صلّی اللّه علیه »
.23 : احزاب 33 .« رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ » ( و آله حیات دارند. مرد انصاري گفت: عجیب است از تو ابن عباس! ( 1
.16 : جن 72 .« لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً » (2)
. 3) جامع البیان، ج 1، ص 27 و 30 )
. 4) صبحی الصالح، نهج البلاغه، خطبه 128 ، ص 186 )
5) او به سال 3 قبل از هجرت تولد یافت. )
. 6) حاکم آن را نقل کرده و صحیح شمرده است. ر. ك: المستدرك علی الصحیحین، ج 3، ص 536 )
ص: 277
میبینی که مردم به تو محتاجند و با آنکه در میان آنان اصحابی هستند که تو میشناسی؟ چنین بود که ابن عباس به دانش آموختن
روي آورد. وي میگوید:
هر گاه میشنیدم که در میان اصحاب کسی هست که از پیامبر حدیثی دارد به سوي او میشتافتم و در حالی که وزش باد سوزان
گونهام را آزار میداد بر در خانهاش مینشستم تا هنگامی که از خانه بیرون آید و میگفت: اي پسر عموي پیامبر! چه چیز تو را به
اینجا کشانده؟ خواسته تو چیست؟ میگفتم: شنیدهام حدیثی از پیامبر نزد خود داري، و او میگفت: کسی را در پی من میفرستادي
تا خود نزد تو آیم.
نامیدهاند- چون دریایی از علم مینمود- و از « بحر » او را به دلیل فزونی دانش .«1» « میگفتم: من سزاوارترم که بر در خانه تو بیایم
یعنی سرآمد دانشمندان- میخواند. محمد ابن حنفیه او را ربانی این امت- یعنی دانشور -« حبر امت » مجاهد روایت شده که او را
و القابی دیگر که همگی از جایگاه بلند علمی او حکایت دارد. «2» الهی- لقب داده بود
با یکی از دوستانم حج گزاردم. ابن » : هنگامی که به تفسیر قرآن میپرداخت شگفتی همگان را بر میانگیخت. ابو وائل میگوید
عباس نیز در سفر حج بود و به خواندن سوره نور و تفسیر آن آغاز نمود. دوستم گفت: سبحان اللّه! این چه دانشی است که از مغز
در .«! این مرد تراوش میکند که اگر مردم ترك زبان- که در آن روزگار مسلمان نشده بودند- بشنوند بیگمان مسلمان میشوند
من سخنی همچون سخن این مرد ندیده و نشنیدهام. اگر پارسیان و رومیان آن را بشنوند البته » : روایت دیگري از شقیق آمده است
در گذشته سخن مسروق بن اجدع .«3» « نیکوترین ترجمان قرآن ابن عباس است » : عبد اللّه بن مسعود میگوید .« مسلمان خواهند شد
اصحاب محمد را همچون آبگیرهایی یافتم که برخی یک مسافر را سیراب میکند و برخی دو و برخی » : را آوردیم که میگوید
. اگر تمام اهل زمین بر آن فرود آیند همه را سیراب ( 1) همان، ص 538 » : در عبارت دیگر آمده .« گروه کثیري از مردم را
. 2) همان، ص 535 )
. 3) همان، ص 537 )
ص: 278
کنایه از این است که اصحاب از نظر درجات علمی متفاوت بودند. آنان مردم را از منبعی سیراب میکنند که سرچشمه .«1» « میکند
نخستین آن پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله است؛ اوست که آنان را پرورانده و نیکو تربیت کرده است هر چند استعداد فراگیري
.«2» « أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِیَۀٌ بِقَدَرِها » آنان با یک دیگر تفاوت دارد
صفحه 183 از 345
آري! بزرگان و دانشمندان اصحاب چنین بودهاند و جز با اتکا بر مصدر وحی و خاستگاه دانش الهی سخن نمیگفتهاند. چگونه
میتوان در درستی گفتار جمع کثیري که حاملان دانش پیامبر و پاسبانان امین شریعت بودند تردید کرد!؟ البته در حجیت و اعتبار
حدیث صحابه باید دو شرط مراعات گردد: نخست صحت سند؛ دیگر بلند پایه بودن مقام آن صحابی. با تحقق این دو شرط، دیگر
جایی براي شک و تردید باقی نمیماند و راهی جز اعتماد و جواز اخذ آن نیست و این مطلب با توجه به توضیحی که دادیم از هر
گونه شبهه عاري است.
بنابراین، در معتبر بودن حدیث صحابی- که از خود اوست یا به پیامبر مستند است- از این نظر میتوان گفت که آنچه صحابه،
میگویند آیا از دریافتهاي خود از پیامبر میگفتند یا از دستآوردها و برداشتهاي خودشان بود؟ زیرا گسترده دانش آنان
ایجاب مینمود که خود، صاحب نظر باشند و با توجه به اینکه امکان خطا در اجتهاد وجود دارد، گرچه درصد خطاي آنان پایین
است و احتمال صواب ترجیح دارد! به این دلیل، تفصیل قائل شدهاند: در مواردي که اعمال نظر میتواند نقش داشته باشد، گفتار
صحابی به خود او نسبت داده میشود و مواردي که دانستن آن جز از طریق وحی میسور نیست، به پیامبر منتسب خواهد بود؛ زیرا
گزارش دهندگان که بزرگان صحابه به شمار میروند، عادلاند و با پروا؛ لذا آنچه را که از طریق حس نتوان به آن دست یافت،
گزارش نمیکنند جز آنکه از دانایی توانا و صادقی امین دریافت کرده باشند. در این راستا دیدگاه بزرگان را میآوریم: ( 1) التفسیر
. و المفسرون، ج 1، ص 36
.17 : رعد 13 .« از آسمان آبی فرو فرستاد. پس رودها هر یک به اندازه خویش روان شدند » (2)
ص: 279
آیا حدیث منقول از صحابه، سخن پیامبر به شمار میرود؟
«1» «... وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ » علامه طباطبایی در تفسیر آیه
این آیه بر حجیت سخن پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در مقام بیان آیات قرآن دلالت میکند و سخن اهل بیت علیهم » : میفرماید
السّلام نیز به گفتار پیامبر ملحق میشود، به دلیل حدیث متواتر ثقلین و احادیث دیگر که بدان اشاره میکند. اما دلیلی بر حجیت
گفتار دیگران- صحابه و تابعان و دیگر علما- وجود ندارد؛ زیرا آیه شامل آنان نمیشود و نص قابل اعتماد دیگري که حجیت
گفتار همه امت را ثابت کند در دست نیست- و در ادامه میگوید:- البته آنچه گفته شد در آن بخش از گفتارشان است که از
خود آنان دریافت شده باشد. اما احادیثی که حاکی از بیان پیامبر است، اگر متواتر یا با قرینهاي قطعی و مانند آن همراه باشد حجت
است، ولی اگر متواتر نبود یا در کنار آن قرینهاي وجود نداشت حجت نیست؛ زیرا مشخص نمیشود که سخن پیامبر باشد.
منافی گفتار ما نیست زیرا این آیه اشاره به حکم عقلاء است- «2» « فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ » - همچنین میگوید:- آیه
.«3» « مبنی بر اینکه جاهل باید به عالم رجوع کند- و اختصاص به گروهی ندارد
بر پژوهنده علم شایسته است بداند تفسیر صحابیاي که شاهد وحی و نزول قرآن بوده است در نزد » : حاکم نیشابوري میگوید
حدیث مسند به شمار میرود؛ یعنی اگر سلسله سند به صحابی جلیل القدري ختم گردد براي اسناد حدیث به پیامبر «4» شیخین
این مطلب را حاکم در دو جاي مستدرکش .« کافی است، هر چند خود آن صحابی حدیث را به شخص پیامبر اسناد نداده باشد
سخن او فراگیر است و شامل گفتارهایی میشود که محتواي آن تنها از طریق وحی قابل شناخت باشد یا «5» ؛ یادآور شده است
امکان راه یافتن به آن از غیر طریق وحی نیز ممکن باشد. به همین دلیل این سخن با این عمومیت و اطلاق را نمیتوان پذیرفت؛ لذا
.44 : نحل 16 «... و قرآن را بر تو نازل کردیم تا براي مردم آن چه را که برایشان نازل شده است بیان داري » ( وي ( 1
.43 : نحل 16 .« اگر خود نمیدانید از آگاهان بپرسید » (2)
صفحه 184 از 345
. 3) المیزان، ج 12 ، ص 278 )
4) مراد؛ محمد بن اسماعیل بخاري و مسلم بن حجاج نیشابوري است. )
. 5) المستدرك علی الصحیحین، ج 2، ص 258 و 263 )
ص: 280
برخی از احادیث به صحابی » : در کتابی که براي شناخت علوم حدیث نگاشته، از این گفتار عدول نموده است. در آن جا میگوید
ختم میشود و به پیامبر نسبت داده نشده است؛ مثلا هنگامی که صحابیاي میگوید: پیامبر را دیدیم که فلان کار را انجام میداد یا
به انجام کاري دستور داد ... یا میگوید: اصحاب پیامبر آن گونه عمل میکردند ...؛ مثل حدیثی که از مغیرة بن شعبه نقل شده
است که اصحاب پیامبر با ناخن در خانه پیامبر را میزدند. این از مواردي است که اگر کسی اهل فن نباشد آن را حدیث مسند
ذکر شده است، ولی این حدیث مسند نیست، بلکه موقوف بر همان صحابی است که آن را از « رسول اللّه » میپندارد، چون کلمه
همچنین اگر صحابیاي بگوید: آن حضرت فلان مطلب را میگفت یا فلان کار را انجام «1» . مشاهدات خود گزارش کرده است
میداد یا به فلان کار امر میکرد ... حدیث مسند نخواهد بود.- وي اضافه میکند:- از جمله احادیث موقوف، حدیثی است که از
روایت شده است؛ او میگوید: جهنم در روز قیامت آنان را در بر میگیرد و سخت «2» « لَوَّاحَ ۀٌ لِلْبَشَرِ » ابو هریره درباره آیه
میسوزاند و در نتیجه گوشتی بر استخوان باقی نمیگذارد و گوشتهاي بدن همگی فرو میریزد.- حاکم میگوید:- امثال این
همچنین میگوید:- آن بخش از تفاسیر صحابه که مسند است -«3» ، حدیث موقوف است و از جمله تفاسیر صحابه به شمار میآید
از این نوع نیست؛ مثل حدیث جابر که میگوید:
یهودیان میگفتند: هر که با همسرش از پشت همبستر شود فرزند او احول (لوچ) خواهد شد. خداوند در رد سخنان ایشان این آیه را
حاکم میگوید:- این حدیث و امثال آن مسند است و موقوف نیست؛ زیرا صحابیاي که -«4» «... نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ » : نازل فرمود
شاهد وحی و نزول آیه بوده آن را نقل کرده است و خبر از نزول آیه داده که درباره فلان موضوع نازل گردیده است، بنابراین
1) حدیث موقوف، بر حدیثی اطلاق میشود که نسبت آن به همان شخص که راوي اول است متوقف ) .«5» « حدیث مسند است
شود و به پیامبر اکرم نسبت داده نشود.
.29 : 2) مدّثّر 74 )
3) بنابراین مبنا که این تفسیر ابو هریره از پیش خودش باشد؛ احتمالا حاکم، با تکیه بر ظاهر عبارت آیه چنین اظهار کرده است، )
ولی در آینده از سیوطی نقل خواهیم کرد که تفسیر این آیه از جمله مواردي است که شناخت آن جز از طریق وحی ممکن نیست؛
لذا حدیث، مسند به شمار میرود.
.223 : 4) بقره 2 )
.19 - 5) معرفۀ علوم الحدیث، ص 20 )
ص: 281
همچنین ابن صلاح و نووي و دیگران آن اطلاق را به مواردي مقید ساختهاند که به شناخت اسباب نزول و امثال آن، که شناخت آن
براي صحابه از طریق مشاهده ممکن است، باز نگردد. البته اگر از مواردي باشد که مجال استنباط و اجتهاد در آن نباشد و از قبیل
آنچه که به ماوراي حس مربوط گردد؛ مانند قیامت و امثال آن، حدیث مسند است و به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نسبت داده
« تقریب » میشود؛ زیرا صحابه عادلاند و از سخن گفتن بدون آگاهی و بیان غیر متکی بر پایه و اساس محکم، پروا دارند. نووي در
است، درباره بخشی از تفاسیر است که به شأن نزول آیه و امثال آن «1» سخن آنان که میگویند: تفسیر صحابی مرفوع » : میگوید
.« مربوط شود، که در این گونه موارد حدیث منقول، موقوف نیست
صفحه 185 از 345
مانند سخن جابر که میگوید: » : میگوید « تقریب » سیوطی در شرح خود بر
یهودیان گفتند: هر که از پشت با همسر خود نزدیکی کند فرزند او احول (لوچ) به دنیا خواهد آمد؛ لذا خداوند این آیه را نازل
این حدیث را مسلم روایت کرده است و امثال آن اموري است که جز از طریق پیامبر قابل .«2» «... نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ » : فرمود
همین سخن درباره تابعی هم گفته میشود با این » : سیوطی میگوید .« دریافت نیست و راهی براي اجتهاد و رأي در آن فراهم نیست
تفاوت که حدیث مرفوع از جهت تابعی، مرسل شمرده میشود- اضافه میکند:- تفصیلی که مصنف و ابن صلاح و کسانی که پس
بدان تصریح دارد و سپس، حدیث ابو هریره درباره آیه « علوم الحدیث » از آنان آمده دادهاند، سخن حاکم است و خود در کتاب
« علوم الحدیث » به گونه مطلق سخن گفته، ولی در کتاب « المستدرك » را آورده است. بنابراین، حاکم در کتاب «3» « لَوَّاحَۀٌ لِلْبَشَرِ »
به تعمیم قائل « المستدرك » تفصیل داده است و علما این تفصیل را پذیرفتهاند و گمان بر آن است که آنچه حاکم را وا داشته تا در
شود، حرص او بر جمع حدیث صحیح است که باعث شده احادیثی را بیاورد که شرایط حدیث مرفوع را ندارد و گر نه در کتاب
از قسم اول (حدیث موقوف) تعداد فراوانی وجود دارد. علاوه بر این به نظر میرسد حدیث ابو هریره ( 1) در اصطلاح « المستدرك »
اهل حدیث، مرفوع به آن حدیثی گفته میشود که به پیامبر منسوب باشد.
.223 : 2) بقره 2 )
.29 : 3) مدّثّر 74 )
ص: 282
هم موقوف نیست؛ زیرا در گذشته اشاره شد که آنچه درباره آخرت رسیده، رأي و اجتهاد در آن راه ندارد و از قبیل مرفوعات به
.«1» « شمار میآید
به هر حال، تفسیر مأثور از بزرگان صحابه- چنانچه سند روایت از او درست باشد- اعتبار خاص خودش را دارد؛ زیرا تفسیر را یا از
خود پیامبر اخذ کرده است- و بیشتر در اموري است که به مشاهده حضوري برنمیگردد- یا مربوط به فهم معانی اولیه لغت است یا
به آداب و رسوم جاهلیت و امثال آن باز میگردد که صحابه از آن آگاهند، ولی اگر تفسیر صحابیاي از موارد یاد شده نباشد،
بدون شک حدیث صحابه- به مقتضاي مقام ایمان که آنان را از سخن بیدلیل باز میدارد- پشتوانه علمی محکمی دارد مبنی بر
اینکه آن را از عالمی آگاه آموخته است؛ در غیر این صورت، حدیث، موقوف است و پشتوانه آن فهم خاص خود آن صحابی به
شمار میرود که بیگمان فهم او از قرآن- نسبت به کسی که از درك حضور وحی و عهد رسالت به دور میباشد- به واقع
نزدیکتر است. حتی امکانات شناخت واژگان قبایل اولیه و عادات و رسوم جاري میان آنان نیز براي صحابه بیشتر فراهم بوده است.
دانش و اطلاعات آنان درباره » : ابن طاووس (متوفاي 664 ) درباره دانشمندان صحابه به این مطلب تصریح کرده است. وي میگوید
.«2» « نزول آیات قرآنی از دیگران به صحت نزدیکتر است
براي کسی که در پی تفسیر است منابع فراوانی لازم است که عمده آنها چهار منبع است: 1. نخستین » : بدر الدین زرکشی میگوید
و عالیترین منبع، احادیث منقول از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله است، ولی باید از احادیث ضعیف و جعلی کاملا پروا داشت؛
زیرا تعداد آنها زیاد است. 2. قول صحابی؛ زیرا چنان که حاکم گفته، تفسیر صحابی نزد علماي رجال به منزله حدیث مرفوع شمرده
میشود. ابو الخطاب حنبلی میگوید:
اگر قول صحابی را حجت ندانیم به این دلیل که شاید حدیث صحابی به پیامبر باز نگردد، ولی نظر درست همان قول اول است؛
. زیرا قول صحابی از باب روایت است ( 1) تدریب الراوي، ج 1، ص 193
2) ابن طاووس این مطلب را در کتاب ارزشمندش- سعد السعود- آورده است، کتابی که در آن به نقد و بررسی بیش از هفتاد )
. کتاب تفسیري پرداخته که در آن زمان در دسترس وي بوده است. ر. ك: سعد السعود، ص 174
صفحه 186 از 345
ص: 283
نه رأي و اجتهاد. ابن جریر طبري از مسروق بن أجدع نقل کرده میگوید:
عبد اللّه بن مسعود گفت: قسم به خدایی که جز او کسی نیست، آیهاي از قرآن نازل نشده مگر اینکه میدانم درباره چه کسی و
کجا نازل شده است و اگر کسی را بیابم که نسبت به کتاب خدا از من داناتر باشد، هر چند راه دور باشد نزد او خواهم رفت.
همچنین میگوید: هر یک از صحابه که ده آیه میآموخت، تا هنگامی که معناي آن و نحوه عمل به آن را فرا نمیگرفت، از آنها
نمیگذشت.- نیز میگوید:- سرآمد مفسران از صحابه اولا علی علیه السّلام و سپس ابن عباس است که خود را فقط براي همین
کار آماده کرده بود و تفسیر به جاي مانده از او گرچه بیشتر از علی علیه السّلام است، ولی ابن عباس اندوخته خود را در تفسیر از
علی دریافت کرده است. پس از وي عبد اللّه بن عمرو بن العاص است همچنین آنچه از دیگر صحابه رسیده است جملگی نیکو و
.«1» « مقدم بر گفتار دیگران است
آیات قرآن بر دو قسم است: برخی تفسیر آن از طریق روایت از افرادي که تفسیر آنان معتبر است به » : زرکشی در پایان میگوید
دست ما رسیده و برخی دیگر نه. آن بخشی که به ما رسیده خود سه نوع است: بخشی از آیات که تفسیر آن یا از شخص پیامبر و یا
صحابه و یا چهرههاي برجسته تابعان به ما رسیده است؛ در صورتی که تفسیر از خود پیامبر باشد تنها درباره صحت سند بحث
میشود و در صورت دوم باید تفسیر صحابی مورد بررسی قرار گیرد؛ اگر آیه را با توجه به لغت و شناخت زبان عرب تفسیر کرده،
چون خود، اهل لغت است قطعا سخن او قابل اعتماد است و اگر هم آیه را از راه شناسایی اسباب نزول یا قرائنی که خود شاهد آن
بوده تفسیر کند باز هم پذیرفته است. اما اگر اقوال گروهی از صحابه با هم تعارض کند، چنانچه جمع بین اقوال، ممکن باشد که
.«2» « همان (را میپسندند) و گر نه قول ابن عباس مقدم است
در آینده نیز سخن زرکشی را درباره رجوع به تابعان خواهیم آورد.
آنچه تا کنون گفته شد مقتضاي هماهنگی بحث در این زمینه بود. صاحب نظران و دانشمندان مذهب در این باره بر آنند که تفسیر
منقول از صحابی- هر چند بلند مرتبه و جلیل القدر باشد- موقوف است و اسناد آن به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله- تا زمانی که خود
.156 - 1) البرهان، ج 2، ص 157 )
. 2) همان، ج 2، ص 172 )
ص: 284
صحابی اسناد نداده- روا نیست؛ چه جاي رأي و اجتهاد در آن باشد چه نباشد، تا هنگامی که خود صریحا گفتاري را به پیامبر
نسبت نداده، آن گفتار به خود وي منتسب است، هر چند سخن وي بر پایه تعالیم پیامبر استوار باشد. دور نیست که گفتار وي
برداشت مخصوص خودش باشد که آن را بر اساس مبانی و اصولی که از محضر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آموخته است استنباط
کرده باشد؛ لذا به دریافت آن از جانب پیامبر صلّی اللّه علیه و آله تصریحی ندارد؛ تنها اجتهادي است از خود وي و صحت و سقم
آن به میزان فهم و هوش و گستره اطلاعات علمی وي بستگی دارد؛ هر صاحب نظر یا صاحب گفتاري که معصوم نباشد گاه اشتباه
میکند و برداشت وي همواره مقرون به صواب نیست؛ از این روست که حتی احادیث امامان معصوم علیهم السّلام را به خود آنان
نسبت میدهیم، هر چند به طور یقین میدانیم که آنان از منبع سرشار فیض بهره گرفتهاند؛ ما به همین جهت آن را حجت میدانیم،
چون از ناحیه معصوم صادر شده است.
ویژگی تفاسیر صحابه
تفاسیر صحابه پنج ویژگی دارد که آنها را از سایر تفاسیر ممتاز میسازد و در تفاسیر متأخران یافت نمیشود.
صفحه 187 از 345
1. سادگی و بیپیرایگی در حدي که براي حل مشکل یا برطرف ساختن ابهام، با عبارتی کوتاه و بیانی رسا، در غایت ایجاز ارائه
بدون ،« گناه نکند » : چیست؟ فورا جواب میداد «1» « غَیْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ » میگردید؛ مثلا اگر از یکی از آنان سؤال میشد معناي
اینکه به بیان اشتقاق واژهها بپردازد یا نیازي به بیان شاهد یا دلیل و امثال آن، که عادت مفسران است داشته باشد و اگر درباره سبب
نزول آیه با مفهوم کلی و عام آن میپرسیدند به شکلی قاطع و بدون تردید و ساده و پیراسته از پیچیدگیهاي گریبانگیر دیگر
مفسران، پاسخ میداد.
2. سلامت و پیراستگی از جدل و اختلاف؛ زیرا در آن دوران، مبنا و جهتگیري و استناد در بیان معناي آیه یکی بود، چه اینکه در
.3 : آن عصر در میان صحابه اختلافی ( 1) مائده 5
ص: 285
بر سر مبانی نظري یا تباین و دوگانگیاي در جهت گیري یا تضاد و تقابلی در استناد وجود نداشت. تنها وحدت نظر و جهت گیري
و هدف واحدي وجود داشت که همه صحابه را گرد هم میآورد. در آن دوران انگیزهاي براي بروز اختلاف و تضارب آراء وجود
علاوه بر اینکه «1» . نداشت، به ویژه اینکه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به آنان آموخته بود که چگونه راه هدایت و راستی را بپیمایند
تفسیر در آن دوره- از نظر شکل و ترکیب- از چهار چوب نقل حدیث فراتر نرفته بود، بلکه بخشی از حدیث و شاخهاي از آن به
شمار میرفت و گردآورندگان احادیث، در کنار احکام، احادیث تفسیري را نیز گرد میآوردند.
3. پیراستگی آن از تفسیر به رأي؛ یعنی از استبداد به رأي به دور بود. چون این کار تعصبی کور و خدعه گونه است؛ لذا چهرههاي
برجسته صحابه از آن بر کنار بودند.
در گذشته درباره تفسیر به رأي- که از نظر شرع نکوهیده و از نظر عقل ناپسند است- سخن گفتیم.
4. پاك بودن آن از اساطیر و افسانهها؛ که از جمله آن اسرائیلیات (داستانهاي بنی اسرائیلی) است. این افسانهها در مجامع اسلامی
اصیل جایی و راه نفوذي نداشت. چه اینکه آن زمان، عصر مقابله با نیرنگهاي اسرائیلی بود؛ گرچه این روحیه دشمن ستیزي، پس
از مدتی دگرگون شد و حیلههاي سیاسی نقش مهمی در ترویج افسانههاي خرافی بنی اسرائیل بازي کرد.
5. قاطعیت و خالی بودن از شک و تردید و برنتافتن تردیدها؛ چون در آن دوران، مستند تفاسیر واضح و صریح بود و ابزار روشن
کننده مراد آیه، فراوان بود و دلایلی که براي تفسیر آیه اقامه میشد به خوبی آشکار مینمود. چه اینکه ساده و خالی از
پیچیدگیهایی بود که در سدههاي بعد دامنگیر همه گردید، به ویژه اینکه برهانهاي علمی و فلسفیاي که مفسران متأخر در تفسیر
معانی قرآن بدان استناد جستهاند، در آن زمان ناشناخته و یا اساسا مشروع و قابل استناد نبود. استناد مفسران عصر اول در کنار
نصوص شرعی- که درباره ابعاد مختلف دین و قرآن صادر ( 1) این سخن درباره صحابهاي است که هم دل و هم زبان، هوشیارانه
.13 : سبأ 34 .« وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّکُورُ » . از دستورات پیامبر اسلام پیروي میکردند؛ هر چند عدّه آنان اندك بود
ص: 286
گشته- به فهم عرف و لغت و اسباب نزول بود و آنان جز این، ابزار فهمی نمیشناختند.
ص: